⭕نورنیوز رسانه شورای عالی امنیت ملی در توییتر/X: همه چیز برای تأدیب سخت حاکمان شرور اسرائیل آماده است؛ نور نیوز: رژیم صهیونیستی با حمله به کنسولگری ایران در دمشق و به شهادت رساندن مستشاران نظامی کشورمان دست به قمار خطرناکی زد. وجود انگیزه بالای انتقام در ایران و موج محکومیت این اقدام از سوی کشورهای مختلف نشان میدهد که همه چیز برای تادیب سخت حاکمان شرور اسرائیل آماده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج محمود کریمی: شهید زاهدی دیشب مشهد بود و شهادتش را از امام رضا علیهالسلام گرفت و رفت....
🔷 به مناسبت حمله رژیم جنایتکار اسرائیل به ساختمان کنسولگری کشورمان در سوریه
♦️واکاوی یک واقعه پس از گذشت ۴۲ سال! ماجرای جمله معروف «راه قدس از کربلا می گذرد» و همچنین حضور ایرانی ها در سوریه چه بود؟
🔸در تاریخ ۱۳۶۱/۳/۱۶ اسرائیل به بهانه بیرون راندن سران سازمان آزادی بخش فلسطین از خاک لبنان و دور کردن آنها از مرزهای فلسطین اشغالی، از زمین، دریا و هوا به لبنان حمله کرد. در آن زمان در بین اغلب مسئولان ایرانی روحیه ضدصهیونیستی حاکم بود و آرزوی بسیاری از آنها برای نبرد با این رژیم محقق شده بود و در همان روز اول حمله، سران قوا درباره کمک به فلسطین و لبنان به تبادل نظر پرداختند و نتیجه این شد که وزیر دفاع به منظور ارزیابی اولیه به سوریه اعزام شود (فاطمه هاشمی، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، ص ۹۷)
🔸با این تصمیم، نهایتاً فردای روز حمله (۱۳۶۱/۳/۱۷) هیاتی مرکب از وزیر دفاع (محمد سلیمی)، فرمانده کل سپاه (محسن رضایی)، فرمانده تدارکات سپاه (محسن رفیق دوست)، فرمانده نیروی زمینی ارتش (شهید صیاد شیرازی) و فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (احمد متوسلیان) به منظور بررسی چگونگی کمک به مردم لبنان عازم سوریه شدند (محسن رفیق دوست، برای تاریخ می گویم، جلد اول، ص ۲۱۷).
🔸آنها در بدو ورود با رئیس جمهور سوریه جناب حافظ اسد جلسه ای برپا نمودند و پس از آن پادگانی زبدانی دمشق به منظور استقرار نیروهای ایرانی در اختیار آنها قرار گرفت. در آنجا فرماندهان تصمیم گرفتند تا واحدهایی از رزمندگان اسلام را به کمک مردم لبنان اعزام نماید و به این منظور یک گردان از لشکر ۵۸ ذوالفقار ارتش و دو گردان از لشکر ۲۷ محمد رسول الله تهران به آنها پیوست (احمد دهقان، ناگفته های جنگ، خاطرات سپهبد علی صیاد شیرازی، ص ۳۱۷).
🔸اقدامات فرماندهان سپاه مبنی بر اعزام نیروی چریکی از تهران به لبنان با هماهنگی شورای عالی دفاع و بدون اطلاع دقیق امام از جزئیات امر صورت گرفت. محسن رضایی و شهید صیاد شیرازی پس از بازگشت برای ارائه گزارش فعالیتهای خود خدمت ایشان رفتند که وی خطاب به آنها فرمود: «نیروهایی که بردید آنجا اگر خون از دماغشان بیاید من مسئولیتش را قبول نمی کنم! بگویید سریع برگردند.» (حسین علایی، تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، جلد اول، ص ۵۵۱).
🔸این دستور قاطع امام موجب شد تا نیروهای اعزامی ظرف ۴۸ ساعت از کشور سوریه به جبهه های نبرد با دشمن بعثی بازگردند (احمد دهقان، خاطرات شهید صیاد شیرازی، ص ۳۱۷). در این اثنا و بعد از آن بود که سردار احمد متوسلیان و دیگر دیپلماتهای کشورمان به اسارت نیروهای نیابتی اسرائیل (فالانژها) درآمدند. نکته ای مهم اینکه ظاهراً یک ناهماهنگی جزئی پیش آمده بود و قرار نبود که نیروهای ایرانی با آن شدت در سوریه حضور یابند. یعنی نه اینکه اساساً حضور آنها بدون هماهنگی با امام خمینی (ره) باشد نه، حتی حکم مأموریت حاج احمد متوسلیان که به امضای امام خمینی رسیده بود توسط آیت الله خامنه ای به ایشان تحویل داده شد اما در میزان نیروها و وسعت عمل آنها توجیه دقیقی صورت نگرفته بود که در آن بحبوحه کشتار وحشیانه مردم مظلوم لبنان امری طبیعی بود و سه ماه بعد از این واقعه یکی از بزرگترین جنایات تاریخ بشر رقم خورد و رژیم کودک کش در حدود ۴۰۰۰ نفر از مردم شهرهای صبرا و شتیلا را وحشیانه به شهادت رساند!
🔸با مشخص شدن نظر حضرت امام خمینی، محمد ابراهیم همت در تاریخ ۱۳۶۱/۳/۲۶ به ایران بازگشت و گزارشی از وضعیت سفر خود به لبنان را به رئیس مجلس ارائه کرد و از این تاریخ به بعد مسئولان کشور قویاً بر اولویت مساله جنگ با عراق تأکید نمودند (فاطمه هاشمی، همان، صص ۱۹۳ و ۱۰۵)
🔸پنج روز پس از بازگشت نیروهای ایرانی از سوریه، امام خمینی در دیدار با روحانیون بر ضرورت تمرکز قوای نظامی در مبارزه با دشمن بعثی در آن برهه حساس تأکید نمود و در نهایتاً در تاریخ ۱۳۶۱/۶/۹ در سخنرانی خود فرمودند: «ما را مبتلا کردند به جنگ عراق، توطئه تدارک دیدند که ما برویم سراغ اسرائیل تا عراق تقویت شود، آن وقت عراق و اسرائیل بیایند سراغ ما اما ما این توطئه را فهمیدیم و آقایانی که متصدیان امورند توجه کردند و گفتند راه ما این است که از این راه (عراق) برویم. اگر ما از آن راه رفته بودیم، امروز عراق وضعش با ما غیر از این بود و اسرائیل هم به دنبال او، با ما طور دیگری بود (صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۴۶۱).
🔸البته همان موقع استارت تشکیل حزب الله لبنان از طریق امام خمینی زده شد و سپاهیان بدون مرز اسلام نیز از این طریق به نبرد با رژیم موقت پرداختند.
🔸حال آن روزها گذشته و اتفاقاً راه قدس از کربلا باز شده است. آن روزها اولویت اسلام و کشور مبارزه با رژیم بعث عراق بود و امروز ملت عراق خود در کنار ما با اسرائیل میجنگد. منتظر انتقام و تحقق وعده امام خمینی (ع) هستیم.
✍علی جهانبخش، قاضی دادگستری
جنگ صفین است، مالک غمزده است، علی را در اوج اقتدار، مظلوم میبیند. قطره اشکی را که از چشمانش به گونه دویده پاک میکند. آرام به سوی عمار میرود. «کاش میتوانستیم علی(ع) را به عصری ببریم که مردم قدرش را بدانند و راه و رسمش را بر صدر بنشانند». عمار به مالک دلداری میدهد؛ «آن روزها که آرزو میکنی در راه است. از رسول خدا(ص) وصف مردمی را شنیدهام که در صلب پدران و رحِم مادران خویشند و چون آن عصر که تو آرزو کردهای فرا رسد، لبیکگویان از راه میرسند، مردمانی که از «من» و «ما» گذشتهاند. نه در سر سودای سود دارند و نه در دل، غم بود و نبود، دل در گرو اسلام ناب محمدی(ص) دارند. علی(ع) را امام و مولا و مقتدای خود میدانند. آنان سقف تاریک نظام سلطه را میشکافند و طرحی نو در میاندازند. در آن هنگام که پیشروی است و رسول خدا(ص) وعده داده است، حرامیان که پایان عمر این دنیایی علی را پایان اسلام میدانستند، وحشتزده به مقابله با یاران آخرالزمانی علی برمیخیزند و به مصداق «الکفر ملهًًْواحده» همه یاران خود را فرا میخوانند و از هر سو به آنها میتازند. بار دیگر جمل و صفین و نهروان به تکرار مینشیند اما، این بار نه مانند جمل، ناکثین را توان ایستادن است و نه مانند صفین از نیزه فریب زخم برمیدارند و نه با فتنه نهروانیان از راه باز میمانند. شیطان سراسیمه نعره میزند و بر سر لشکریان انس و جن خود فریاد میکشد که: چه نشستهاید؟! اسلام بار دیگر و بعد از هزار و چهارصد سال حصار تاریخ را شکافته و به میدان آمده است».
... « عصر خمینی» اینگونه آغاز شده بود. همان عصر که مالک آرزو کرده و عمار مژده داده بود و حضرت روحالله در وصف مردم آن عصر فرموده بود؛ «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله(ص) و مردم کوفه در عهد امیرالمؤمنین(ع) هستند»...
و اما ...
آن شب، شبِ قـدر را سحر کرد علـی
با شوق وصال، ترک سر کرد علـی
با زمزمه «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکعبه»
از خاک به افلاک سفر کرد علـی
🔴 ما در جنگ رسانه بسیار عقب هستیم
🤔ما میگوییم، مردم آن روز میتوانستند با حقوق یکروز کارگر فقط ۱۰ تا سنگک بخرند، امروز میتوانند ۱۰۰ تا بخرند
میفرمایید این را نگو !!
🤔 ما میگوییم، آن روز مردم خانه کاهگلی داشتند، که با یک زلزله خفیف شهر ویران میشد، امروز در خانههای بتن آرمه زندگی میکنند
میفرمایید این را هم نگو!
🤔 ما میگوییم، آن روز مردم خر سوار میشدند، امروز شاسی بلند سوار میشوند
میگویید این را نگو!
🤔 مامیگوییم، آن روز مردم نفت میسوزاندند، امروز خانههای کف گرمایی، شوفاژ و پکییج دارند
شما میفرمایید این را نگو!
🤔ما میگوییم، مردم در خانههایشان حمام نداشتند، کل روستا یا یک محل از یک حمام مشترک به نام حمام عمومی استفاده میکردند
میگویید این را نگو!
🤔ما میگوییم مردم در روستاها برق نداشتند، امروز چلچراغ روشن میکنند و کل سقف رو هالوژن میزنن
میفرمایید این را نگو!
🤔ما میگوییم، جاده نداشتند محصولاتشان خراب میشد، امروز تمام روستاها جاده دارد.
می گویید این را هم نگو!
🤔ما میگوییم، آن روز فقط 48 درصد باسواد بودند، امروز ۹۸ درصد مردم باسواد هستند
میگویید این را هم نگو !
🤔ما میگوییم، آن روز ما سیم خاردار هم نمیتوانستیم بسازیم، امروز موشک قاره پیما میسازیم و امنیت داریم
میفرمایید این را هم نگو!
🤔ما میگوییم، آن روز کلاً وسایل یک زندگی یک وانت بود، اما امروز یک کامیون جهیزیه تازه عروس را نمیتواند حمل کند
میفرمایید این را نگو!
🤔ما میگوییم، آن روز مردم روی زیلو یا فرش مینشستند، امروز روی مبل و کاناپه مینشینند
میفرمایید این را نگو!
🤔ما میگوییم، آن روز ما پیاده و یا با دوچرخه به مدرسه میرفتیم و در مسیر یخ میزدیم، امروز بچهها با سرویس به مدرسه میروند
میگویید این را هم نگو!
🤔ما میگوییم، آن روز ما به آمریکاییها حق توحش میدادیم و تحقیر میشدیم، امروز آنها را در منطقه سگ کش میکنیم
میفرمایید این را نگو!!!😳
💢 قبول کنیم ما در #جنگ_رسانه بسیار عقب هستیم.
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
🔅 مطالب را منتشر کنید، و در افزایش سواد رسانهای جامعه سهیم باشید.
#آگاهسازی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#زمزمه
زار و دامن آلوده، آمدم به مهمانی
حاصل همه عمرم، گشته این پشیمانی
گرچه من گنهکارم، گشتهای خریدارم
یا کریم و یا الله، یا کریم و یا الله
سر به زیر و شرمنده، دل به لطف تو بستم
توبهنامهای باطل، مانده بر روی دستم
معصیت شده کارم، از تو هم طلبکارم
یا کریم و یا الله، یا کریم و یا الله
مورد پسند تو، زندگی نکردم من
یک سحر به عشق تو، بندگی نکردم من
مانده بر زمین بارم، دلخوشم تو را دارم
یا کریم و یا الله، یا کریم و یا الله
با کمال بی شرمی، قلب یارم آزردم
نزد حضرت صاحب، آبروی خود بردم
سرچگونه بردارم، کرده معصیت خوارم
یا کریم و یا الله، یا کریم و یا الله
با محبّت زهرا، تا نجف کشیدم پَر
ذکر هرشب قدرم، یا علی مدد حيدر
بر علی گرفتارم، حبّ مرتضی دارم
یا کریم و یا الله، یا کریم و یا الله
زیر لب علی امشب، نام فاطمه دارد
یاد مهربان یارش، آه و زمزمه دارد
شد زمان دیدارم، من قتیل مسمارم
فاطمه کجایی تو، فاطمه کجایی تو
با حسین حسین امشب، حاجتم روا باشد
چون که افضل الاعمال، طوف کربلا باشد
شد حسین خریدارم، میل کربلا دارم
اى حسين مظلومم، اى حسين مظلومم
با نگاه اربابم، همچنان زهیرم کن
با تنی به خون غلتان، عاقبت به خیرم کن
شد حسین مدد کارم، شاه با وفا دارم
ای حسین مظلومم، ای حسین مظلومم
✍ #قاسم_نعمتی
🔸کتاب «سیره علوی» از آثار دانشمند فقید استاد محمد باقر بهبودی است که به لحاظ سبک ادبی و نگارشی، اثری برجسته و شاخص است.
در این کتاب فقط آن رشته از زندگانی امیر المومنین (ع) مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است که برخوردهای اجتماعی- سیاسی آن حضرت را طی سالهای دهم و چهلم هجرت مجسم می کند. این مطالب ابتدا به صورت جزوه های درسی برای دانشجویان تربیت مدرس تهیه شد تا زمینه تحقیق و پژوهش را فراهم بیاورد.
سیره_علوی؛_فصلی_از_تاریخ_صدر_اسلام.PDF
2.82M
🔸«سیره علوی» فصلی از تاریخ صدر اسلام، به قلم استاد محمد باقر بهبودی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حضور سردار مجتبی فدا فرمانده سپاه صاحب الزمان(عج) استان اصفهان در منزل سردار شهید سپاه اسلام حاج علی زاهدی
🔹امشب درب بهشت حاج احمد و حاج حسین به حاج علی زاهدی خوشآمد میگویند
🌹شهادت آرزوي اولياء
♦️پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند :قسم به آنكه جانم به دست اوست((اگر نبود اينكه جمعي از مومنين خوش ندارند)) دوست داشتم كه در راه خدا نه يكبار و دوبار، كه چندين بار زنده گشته و بار ديگر كشته گردم.
📚صحيح بخاري، ج4، ص21، باب تمني الشهاده
♦️حضرت علي عليه السلام فرمودند :خدايا، اي پروردگار آسمان برافراشته … اگر ما را بر دشمنان پيروز گرداندي، از ستم و تجاوز دورمان دار و بر حق استوارمان گردان و اگر دشمنان بر ما پيروز شدند، شهادت را روزيمان فرما و از فتنه بازمان دار.
📚نهج البلاغه، خطبه170
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار فرهنگی تمیز ....🌹
برپایی ایستگاه فرهنگی به همت نوجوانان و جوانان دهه هشتادی در روز ۱۳ فروردین مصادف با شهادت حضرت علی (ع) در پارک گل نرگس مبارکه
همراه با
🔰برپایی موکب خانواده
🔰پذیرایی
🔰ایستگاه فرهنگی و پخش کلیپ های مذهبی
🔰غرفه کودکان
🔰اهدای جایزه به کودکان
🔰برپایی نماز جماعت مغرب و عشا
🔰اجرای سرود توسط گروه سرود ریحانة الحسین (طالخونچه) و گروه سرود معراج
.
🔹 از مقداد پرسیدند
هنگام حمله به خانه حضرت زهرا
و امیرالمؤمنین چه کردی؟
🔹گفت: دست به قبضه شمشیر و
چشم درچشم علی منتظر اشاره بودم.
یقین بدانید سید علی
رهبر معظم انقلاب بهترین تصمیم را
خواهد گرفت!
ان شالله که فرماندهی کل قوا تصمیمی را که به صلاح این ملت
و نظام اسلامی هست را
به نیروهای مسلح ابلاغ خواهند کرد!
«وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»
☑️«فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» / سوره آل عمران - آیه ۱۷۰
▪️«آنها [شهدا] به رحمتی که خدا نصیبشان گردانیده شادند و برای آنانی [مؤمنانی] که هنوز به آنها نپیوسته و بعداً در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت [به شهادت خواهند رسید] شادی میکنند؛ که بیمی بر آنان نیست و غمی نخواهند داشت.»
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این کلیپ که از سه راه حسینیه و در اواخر جنگ سال ۱۳۶۷ تهیه شده است حاج محمد رضا (علی) زاهدی بر روی خاکریز ایستاده و در حال صحبت با سردار حاج محمود جانثاری فرمانده گردان اباالفضل میباشد.
🚨 داستان عجیب کیسه برنجی که علامه نراقی از عالم برزخ برای افطار به منزل آورد!
عالم بزرگ ملامهدی نراقی در یک ماه رمضان، عيالش به او ميگويد: هيچ در منزل نيست، برو بيرون و چيزي تهيه كن. مرحوم نراقي که پولی نداشته از منزل بيرون ميآيد و به سمت واديالسلام میرود، در ميان قبرها قدري مينشيند و فاتحه ميخواند تا اينكه آفتاب غروب ميكند. در اينحال ميبيند عدهاي از اعراب جنازهاي را آوردند و قبري براي او کنده و جنازه را در ميان قبر گذاشتند، و به او گفتند: ما كاري داريم، عجله داريم، ميرويم به محل خود، شما بقيه تجهيزات اين جنازه را انجام دهيد و رفتند.
مرحوم نراقي ميگويد: من داخل قبر رفتم تا كفن را باز نموده و صورت او را به روي خاك بگذارم ناگهان دریچهای را ديدم، از آن دريچه داخل شدم ديدم باغ بزرگي است، دارای درختهاي سرسبز و ميوههاي متنوع. از دَرِ اين باغ يك راهي بسوي قصر مجللي بود بياختيار وارد شدم و بسوي آن قصر رفتم، قصر با شكوهي بود خشتهاي آن از جواهرات قيمتي بود؛ از پله بالا رفتم، در اطاقي بزرگ وارد شدم، ديدم شخصي در صدر اطاق نشسته و دور تا دور اين اطاق افرادي نشستهاند. سلام كردم و نشستم، جواب سلام مرا دادند. بعد ديدم افرادي كه در اطراف اطاق نشستهاند از آن شخص، پيوسته احوالپرسي ميكنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال ميكنند و او پاسخ ميدهد. و آن مرد شاد و مسرور به يكايك سؤالات جواب ميگويد. کمی گذشت ناگهان ديدم ماري از در وارد شد و بسمت آن مرد رفت و نيشي زد و برگشت و از اطاق خارج شد. آن مرد از درد نيش مار، صورتش متغير شد. كم كم حالش عادي و بصورت اوليه برگشت. سپس باز شروع كردند با يكديگر سخن گفتن و احوالپرسي نمودن و از گزارشات دنيا از آن مرد پرسيدن. ساعتي گذشت ديدم باز، آن مار از در وارد شد و او را نيش زد و برگشت. آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهرهاش دگرگون شد و سپس بهحالت عادي برگشت. از او سؤال كردم: آقا شما كيستيد؟ اينجا كجاست؟ اين قصر متعلق به كيست؟ اين مار چيست؟ چرا شما را نيش ميزند؟ گفت: من همين مُردهاي هستم كه هم اكنون شما در قبر گذاشتهاید و اين باغ، بهشت برزخي من است. اين قصر، اين درختان با شكوه و اين جواهرات و اين مكان كه مشاهده ميكنيد بهشت برزخي من است. اين افرادي كه در اطاق گرد آمدهاند اقوام و ارحام من هستند كه قبل از من رحلت کردهاند و اينك براي ديدن من آمدهاند و از بازماندگان خود در دنيا احوالپرسي نموده و جويا ميشوند، و من حالات آنان را براي اينان بازگو ميكنم.
گفتم اين مار چرا تو را ميزند؟ گفت: قضيه از اين قرار است كه من مردي مؤمن هستم. يك روز در هواي گرم تابستان ديدم صاحب دكاني با يك مشتري خود منازعه دارند؛ صاحب دكان ميگفت: شش شاهي از تو طلب دارم و مشتري ميگفت: من پنج شاهي بدهكارم. من قصد اصلاح به صاحب دكان گفتم: تو از نيم شاهي بگذر، و به مشتري گفتم: تو هم از نيم شاهي بگذر و به مقدار پنج شاهي و نيم به صاحب دكان بده.
صاحب دكان ساكت شد و چيزي نگفت؛ ولي چون حق با صاحب دكان بوده و من به قدر نيم شاهي به قضاوت خود كه صاحب دكان راضي بر آن نبود حق او را ضايع نمودم، لذا به كيفر اين عمل، خداوند اين مار را معين نموده كه هر يك ساعت مرا نيش زند، تا در روز محشر و به بركت شفاعت محمد و آل محمد عليهم السلام نجات پيدا كنم.
چون اين را شنيدم برخاستم و گفتم: عيال من در خانه منتظر است، من بايد بروم و براي آنان افطاري ببرم. آن مرد مرا بدرقه كرد، از در كه خواستم بيرون آيم يك كيسه کوچک برنج به من داد و گفت: اين برنج خوبي است، ببريد براي عيالاتتان. برنج را گرفته و خداحافظي كردم و آمدم بيرون باغ، از دريچهاي كه داخل شده بودم خارج شدم، ديدم داخل همان قبر هستم و مرده هم به روي زمين افتاده و دريچهاي نيست؛ از قبر بيرون آمدم و خشتها را گذاشته و روی آن خاك ریختم و به سوي منزل رهسپار شدم. مدتها گذشت و ما از آن برنج طبخ ميكرديم و تمام نميشد، چنان بوي خوشي از آن متصاعد ميشد كه محله را خوشبو ميكرد. همه ميگفتند: اين برنج را از كجا خريدهايد؟ بالاخره بعد از مدتها يك روز كه من در منزل نبودم، يك نفر به ميهماني آمده بود و چون عيال از آن برنج طبخ ميكند ميهمان ميپرسد: اين برنج از كجاست كه اینقدر خوشبو است؟ اهل منزل، مأخوذ به حيا شده و داستان را براي او تعريف ميكنند. پس از اين، آن برنج تمام ميشود.