.
#داستان_کوتاه
📚 #قدرت_کلمات...😉
چند #قورباغه از جنگلي عبور مي کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل #گودال_عميقي افتادند.
🔸بقيه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتي فهميدند
🔹که گودال چقدر عميق است به دو قورباغه ديگر گفتند که ديگر چاره اي نيست،شما به زودي خواهيد مرد.
🔸دو قورباغه ي ديگر اين حرفها را ناديده گرفتند و با تمام توانشان کوشيدند که از گودال بيرون بپرند.
🔹اما قورباغه هاي ديگر دايمأ مي گفتند که دست از تلاش برداريد
🔸چون نمي توانيد از گودال خارج شويد،به زودي خواهيد مرد.
🔹با لاخره يکي از قورباغه ها تسليم گفته هاي ديگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت،
🔸او بي درنگ به داخل گودال پرتاپ شد و مرد
🔹اما قورباغه ي ديگر با حداکثر توانش براي بيرون آمدن از گودال تلاش ميکرد.
🔸بقيه قورباغه ها فرياد مي زدند دست از تلاش بردار،اما او با توان بيشتري تلاش مي کرد
🔹و بالاخره از گودال بيرون آمد
🔸وقي از گودال بيرون آمد،بقيه قورباغه ها از او پرسيدند : مگر تو حرفهاي مارا نشنيدي ؟
🔹معلوم شد قرباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر مي کرده که ديگران او را تشويق مي کنند.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
😉به ما #بپیوندید 👇👇
┈┉┅━❀🔸❀━┅┉┈┄
@esrae313 👈 لینک کانال ما