eitaa logo
اصرار
453 دنبال‌کننده
883 عکس
988 ویدیو
4 فایل
به چه زنده ایم؟ آدم ها، جا و زمان ها دگرگون می شوند. خبر آنکه چیزی شروع و چیزی تمام شد. چه باید کرد؟ تن دهیم یا اصرار کنیم؟ چاره چیست؟ مگر آنکه اصرار 📍اصرار در ایتا و تلگرام Esrar3@ 📍اینستاگرام Esrar3.insta@ ✅ برای ارتباط با ما @Esrar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اصرار
🔸لامکانِ زندگی و مرگ وقتی زنده‌ایم جایی نداریم وقتی مُرده‌ایم هم جایی نداریم 📍قبر شهدا در یکی از
17.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌎دنبال زندگی در کرات دیگر بخشی از مصاحبه‌ی خبرگزاری خبر فوری با پریسا سهیلی پژوهشگر ناسا: 🔸دلیل اصرار ناسا و اسپیس ایکس برای پیدا کردن سیارات دیگه برای زندگی چیه؟ 🔹 خب شاید فکر می‌کنن سال‌های آینده در زمین دیگه جایی برای حیات وجود نداره در نتیجه تحمل پذیرش بشریت رو نداره. اینم فکر کردم که چرا ما اینو خراب کنیم که دنبال جای دیگه بگردیم برای زندگی؟ خب همینجا رو بسازیم. ولی این چیزیه که علم داره پیش می‌ره ما هم داریم دنبالش میریم. 🧷این را بگذارید کنار ابراز همدردی بایدن بر رنج و مصیبت بشر امروز، از آن طرف درگیری‌های دانشگاه و بعد این داستان‌های فضا که برویم در کرات دیگر، شاید آنجا بشود زندگی کرد. و این می‌شود روند علمی وضع ما؛ داستان زندگی نداشته‌ی ما که در علم می‌شود آن را به نحوی دیگر دنبال کرد. اینکه ما هم نمی‌دانیم چرا اما روال همین است. @Esrar3
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍دانشگاه جورج واشنگتن_ مقاومت دانشجویان و ممانعت از به زمین انداختن پرچم فلسطین توسط پلیس 🧷هنوز هم فسلطین به عنوان یک کشور به رسمیت شناخته نشده و این (دو کشوری) در نظر بسیاری بهترین راه‌حل و بالاترین لطفی بود که دو دو تا چهارتای دنیای امروز می‌توانست برای فلسطین تصور کند. که آن هم به خیال‌شان دریغ شد. کشور نشد اما چه شد؟ شد اینکه این پرچم، بند قلب من است. خودم را دورش اسیر می‌کنم تا مبادا سقوط کند و آزادی‌ام را با خودش ببرد. این پرچمِ سرزمینی‌ست که این روزها مشغول آزاد سازی‌ست. آزاد سازیِ همسایه و خانه‌ آزاد سازی علم و دانشگاه آزاد سازی زمان آزاد سازی رویا آزاد سازی زبان آزاد سازی جهان این پرچمِ آینه‌ایست که تلخ و شیرین را، زشت و زیبا را همه را با هم به یک خط تصویر می‌کند. فلسطین تمام‌ ماجرا را از کتاب ها بیرون می کشد و روی زمین می نشاند. حالا دیگر فلسطین، کشور نیست که خط و ربطش فوق کشورهاست. آینه است، رویاست، آنکه برای فلسطین بمیرد برای یک کشور یا ایده نمُرده. او برای واقعی‌ترین تصویرِ خودش می‌میرد. تصویری که یک سرزمین در سفر تاریخی‌اش همیشه سوغات داشته. اینک این فلسطین است؛ نقطه‌‌ای که اگر آنجا باشیم در هر منزلی هستیم و اگر نباشیم، در هیچ منزلی نخواهیم بود. فلسطین ماضیِ بعیدِ دنیای ماست که اگر نزدیک شد، آینده، اکنون مان خواهد بود. @Esrar3
سعید موسی نژاد دانشجوی ارشد در کوی دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران خودکشی کرد. این‌ آخرین یادداشت‌ اوست. هنوز هم نمی‌فهمم چرا خبرگزاری ها (موافق یا مخالف) به آخرین نوشته‌ی او اشاره کرده اما آن را نقل نکرده‌اند. آن‌ها که از دوستی او گفته بودند و فوت او را نه خودکشی بلکه شروع پروژه‌ی قتل‌ دانشجویان ذکر کرده‌اند، حرفی از آخرین یادداشت او نزدند که البته عجیب هم نیست. این نوشته‌ از طریق اقوام‌شان برایم ارسال شد. اگر بخواهم یکی دو جمله‌ی آن را انتخاب کنم این خواهد بود: «هیچ راهی برای فرار نیست وقتی حتی شخصی‌ترین عمل فرد هم توسط همان اجتماعی تعیین می‌شود که قصد مبارزه منفعلانه با آن داشته». و این: «آنچه خودکشی قصد حذفش را دارد، مگر چیزی جز آفریده همان دیگری جمعی است؛ توده بی‌شکل و جهان پرتلاطمی که درون آدمی است، مگر جز از طریق نظمی که اشیا و اجتماع انسان‌ها به آن تحمیل می‌کنند می‌تواند به صورتی مشخص درآید که بنیانی باشد برای اندیشه و تصمیم». @Esrar3
اصرار
سعید موسی نژاد دانشجوی ارشد در کوی دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران خودکشی کرد. این‌ آخرین یادد
° جرقه ی عنوان « و » به تجربیات شخصی برمی گردد. در نقطه ای که کسی شروع به پرسش می کند و در این حین متحمل فشارهای متفاوتی می شود مثل اینکه گفته می شود «این ها مسئله ی شخصی خودت است» و یا وقتی که این اصرار و پیگیری در درک دیگران به «فردیت» نزدیک تر است. کنار این ها دیده می شود که اسامی یعنی اسم گذاری ها روند به خصوصی پیدا کرده. می گفتند «الأسماء تنزل من السماء». اسم ها چیزی فراتر از معنا بودند اما حالا می بینیم اسم را به صرف نادر بودن و یا معنای خوب و خاص و مواردی از این قیبل انتخاب می کنند. حالا اگرچه تلاش برای اسم گذاری های خاص و ویژه زیاد شده اما ما دیگر کمتر شاهدِ شخصِ انسان هستیم. افراد دارند به هم شبیه می شوند جوری که شکلی از طبقه ای شدنِ انسان شکل گرفته. و خب شهر هم از پیِ اسم می آید. یعنی آنجایی که آدم دیگر شخص نیست و تبدیل شده به طبقه، ما دیگر نمی توانیم شهر با همه ی مناسباتش را داشته باشیم. تار و پود شهرها حولِ اسم به هم دست می دهد. شاید خانه ها ساخته شوند، جاده ها، تونل ها، پل ها اما همه ی این ساختن ها منفکِ از هم است. اسم می تواند خانه را با خیابان و پل و جاده و کارخانه و بیمارستان همنوا کند. در نهایت تمام جستجوها در نقطه ی «شخص و اسم» شکفته شد. سرنخِ تمام این فقدان ها همین عنوان است. ما به اسم هایمان صدا زده می شویم. صدا زدن فراخواندن است. «فرا خواندن» همان چیزی بود که من می خواستم. پس به دنبال یک اسم رفتم. «اسم» که نباشد، جهان نیست، زمان نیست، زندگی هم نیست. هیچ چیز نیست، هیچ چیز. @Esrar3
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1⃣ آیا روان شناسی می‌تواند؟ پرسشگری سوال می‌کند و او حقیقتاً حق دارد بپرسد این کدام روانشناسی‌ای است که می‌تواند به کودکی که تمام خانواده‌اش را از دست داده و به عنوان تنها بازمانده از زیر آوار نجات پیدا کرده، کمک کند؟ از طرف دیگر، از روانشناسی شنیدم که به مردمِ بیرون غزه توصیه می‌کرد وقت محدودی را برای دیدن خبرها در نظر بگیرند. اما چرا ما باید وقت‌مان را محدود کنیم در حالیکه آنها جنگ را بطور پیوسته زندگی می‌کنند؟ این خواسته منطقی ست؟ نسلی جنگ را زندگی می‌کند و دیگری تماشایش می‌کند؟ 🧷أثیر برنامه‌‌ای با مجری گری مونا عمری خبرنگار فلسطینی‌ست که چند ماه اخیر شروع شده. در یکی از قسمت‌ها با این سوال سراغ یک پژوهشگر حوزه‌ی روان‌شناسی‌ محمود ابو عادی رفته‌اند؛ «آیا روانشناسی به ما در غلبه بر تراژدی های جنگ کمک می کند؟» محمود در ادامه‌ی‌ صحبت هایش از نکته‌ای کمیاب و کمتر شنیده شده در حوزه‌ی روان شناسی می‌گوید؛ «اینطور نیست که مردم مشکلاتی داشته باشند و روانشناسی برای آنها راه حل‌هایی داشته باشد بلکه مردم خودشان برای مشکلاتشان راه‌حل هایی دارند و روان‌شناسی فقط این ایده را دنبال می‌کند و سعی می کند از دل آنها مبانی نظری گسترده را بیرون بکشد. اصلا روان‌شناسی منتظر می‌ماند که ببیند مردم چه می‌کنند». @Esrar3
اصرار
1⃣ آیا روان شناسی می‌تواند؟ پرسشگری سوال می‌کند و او حقیقتاً حق دارد بپرسد این کدام روانشناسی‌ای اس
17.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2⃣ مهم، حالِ خوبِ من است (حال خوبی که همسایه ندارد) 🔸در شبکه‌های اجتماعی راه حل‌هایی از این دست منتشر می‌شود که مثلاً خبر دیدنت را محدود کن یا مثلاً خودت را در معرض خبر نگذار و بعضی از مردم این حرف را نمی‌پذیرند و مدام در حال دیدن این خبرها هستند و نمی‌توانند که نبینند. یکی از راهکارها از سیاق روانشناسی لیبرال این بود که زمانِ خبر دیدن را محدود کن. مشکل این راه حل چیست؟ 🔹یک صحبت ضمنی در این گونه حرف‌ها وجود دارد و آن اینکه مهمتر از هر اتفاقی که پیرامونت می‌افتد سلامت روانی خودت است. و این مثل یک باور شده. مهم خودت هستی. این قاعده‌ی جدیدی ست که در دنیا فراگیر شده که تو و سلامت روانت مهمتر هستید. نه تو مهم نیستی. مثلا میراث عربی‌مان، میراث فداکارانه، میراث‌مان درباره‌ی کرم و ایثار گاهی خود را حذف می‌کند. تو مهم نیستی. مهم این است حال همسایه‌ات خوب باشد. @Esrar3
اصرار
2⃣ مهم، حالِ خوبِ من است (حال خوبی که همسایه ندارد) 🔸در شبکه‌های اجتماعی راه حل‌هایی از این دست منت
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
3⃣خوانش‌های تاریخی درد ▫️امروزه تنها یک خوانش از درد وجود دارد و آن هم پزشکی‌ست. اینکه درد احساسی در درون است که یا با مسکن‌ها یا با داورهای ضد اضطراب آرام می‌گیرد. ▪️اما این الگوی طبیعی انسان نیست. به طور عمومی درد خوانش‌های مختلفی در تاریخ داشته.‌ یکی خوانش دینی درد است که از زاویه‌ی دین به درد می‌پردازیم مثل کفاره‌ی گناهان. ▫️خوانش سیاسی درد که می‌گوید من این درد را تحمل می‌کنم در عوض صبح می‌آید. در عوض شب به پایان می‌رسد. در نهایت ظلم نابود می‌شود. درد جزئی از مرحله‌ی رهایی ست. گریزی از این درد زایمان نیست. ▪️خوانش فلسفی هم از درد وجود دارد.‌ ▫️خوانش وجودی از درد هم وجود دارد. ✔️ خوانش‌های متعددی وجود دارد اما امروزه مشکل، خوانش پزشکی از درد است و در نهایت اینطور فکر می‌کنیم که افراد باید درد را تحمل کنند.‌ @Esrar3
اصرار
3⃣خوانش‌های تاریخی درد ▫️امروزه تنها یک خوانش از درد وجود دارد و آن هم پزشکی‌ست. اینکه درد احساسی د
° هیچوقت خودم را روان‌شناس نشناختم.‌ راستش من سراغ روان‌شناسی رفتم چون فکر می‌کردم دستگیر است یا پاسخی برای پرسش‌هایم می شود اما نبود، پاسخ نبود. این را هم بگویم شمول زبان روان‌شناسی فراتر از آن است که به سادگی حتی گفته شود؛ چه آنجا که دین را با دعوت به آغوش خدا می‌گوید و چه آنجا که دعوت به استقرار در امر بی بنیاد می‌کند (لفظ‌ها دقیقا همانی هستند که گفته شده). به تدریج دریافتم که از قضا مسأله‌ی بسیاری با همین مفاهیم روان‌شناسی گره خورده. یعنی واقعا روان‌شناسی تا بُعدی گرا دارد و همان‌ها که می گفتند به روان‌شناسی تقلیل ندهیم، در برهه‌ای به قول رایج؛ تراپیست لازمِ همین تقلیل یافته‌ها شدند. الغرض‌، این روان شناسیِ مطرح شده بعد از طوفان الاقصی دستگیر است.‌ این روان‌شناسی‌ای که مدعی‌ست «تو خودت بهتر می‌دانی و من با دیدنِ تو درمی‌یابم چه کنم» حداقل برای من یکی که شش یا هفت سال را در دانشکده‌ی روان شناسی و علوم انسانی بوده‌ام حرف تازه ای بود. (این را یکبار از اساتید روان‌شناسی نشنیده‌ام) سوای اینکه تصور نمی‌کردم لااقل در فضای عربی سخنان این چنینی را بشنوم، فکرِ این را هم نمی‌کردم که طوفان الاقصی بر این یکی هم دست بگذارد که گذاشت. این روان‌شناسیِ دیگری‌ست، روان‌شناسی‌ای که از خودش می‌پرسد «آیا من می‌توانم علاج درد بشر باشم؟» و همزمان به تو رسمیت بدهد (خودت بهتر می‌دانی چه کنی) و در عین حال، حال تو را بندِ همسایگی‌ات با دیگری بیاورد، دیگر تقلیل یافته نیست، تعدیل یافته است. @Esrar3
اصرار
سعید موسی نژاد دانشجوی ارشد در کوی دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران خودکشی کرد. این‌ آخرین یادد
° آنکه کشته شود، خلاص می شود اما بارش را می گذارد بر گرده‌ی نفر بعد. نه می توانم بر شما نگریم و مانع قطرات اشکی شوم که مثل زغالی سرخ بر جگرم چسبیده، و نه می توانم هزاران هزار بار از شما نپرسم چرا رفتید و مرا این گونه بی رحمانه رها کردید؟ مگر خبر ندارید رفتن تک تک تان تنگ گرفتنِ بی رحمانه تری بر دیگری ست؟ من که خودتان بودم! چرا مرا کُشتید؟ اما نمی توانم. من حتی نمی توانم میان این دو دیوارِ عتاب و نزدیکی مان بایستم. من بر تویی می گریم و از تویی می پرسم که قبل‌تر دانسته ام تو قاتلِ خود نبودی و به عکس تمام ماجرا چنان تصویر شده که تو قاتل باشی و صاحب‌ْفعل، اما هرکس نداند من خوب می دانم تو بیش از هرکس مشتاق و شایسته ی زیستنی و قاتل دستی‌ست دگر. کاش راه به ملامت تان بر من باز بود تا به نشانه ی تأسف سری تکان دهم و بگویم جوانک بیچاره! چقدر حیفند این سرمایه های نازنین! اگر بودند و زنده می ماندند بدرد بخور بودند طفلک های پوچِ افسرده ی منزوی! اما دریغ! من تو را چون جان عزیز داشتم. گفتی «انسان باید با این واقعیت روبرو شود که کسی برایش نخواهد گریست» اما من این یکی را تکذیب می کنم. کور خواندی، من تو را چنان گریستم که غمی بر صاحبِ غم. گُرده ام سنگین شده. یکی یکی می روید و هیچ فکر نمی کنید کار بر بازماندگانی چون من سخت تر از سخت می شود. چه غریبانه است سخن گفتن با شما وقتی می دانم خویشتن کُشی انتخاب تان نبوده و این خون بر عهده ی زمان است و دوستدارانِ کفایت کننده اش. نخواه که ایستاده تو را تشویق کنم. نخواه چون مرا شکسته ای و در شکستگی ام سنگینی خونت را بر گردنم نشانده ای. من چشم به تو خوش داشتم اما چشمم بریدی. خدای من! دوباره چه می کنم؟! دوباره که میان عتاب و نزدیکی مان به یکی از این دو چنگ انداخته ام و تو دل نازکِ پر غرور را رنجانده ام؟! مثلا اگر تو را می دیدم چه می گفتم؟! می گفتم صبر کنی و به لباس واعظان تو را محتاج وعظ می‌خواندم؟ یا تو را به خبرهایی که از دور شنیده ام مژده می دادم؟ مگر تو آن قاتلی بودی که من بخواهم تو را به انصراف از قتل وعظ کنم؟ ای خدا! چرا این چنین تنگ است زمان بر ما؟ و چرا هر دری باز می کنیم به سرسختیِ دیگری بر ما کوبیده می شود؟! من پاره پاره ی وجودم را چگونه نگاه دارم وقتی دست بزرگ تری او را از عقب می بلعد؟ عزیز من! ما شاید فقط دوست می داشتیم کسی ما را به نام فراخواند و پای در راهی بگذاریم که مجبور نشویم برای پذیرفته شدنش، زورِ باز شدن زبان مان را بزنیم تا جمعِ اکثر منت بگذارد و راه را بر آنچه که سالهاست پشت همین در ایستاده، باز کند. ما شاید فقط دوست می داشتیم آخر داستان نامی گشوده‌آغوش ایستاده باشد و اسم مان را به لب بیاورد و رو به ما بگوید «با توام!». ما شاید فقط دوست داشتیم زندگی کنیم... و غم انگیز است که فهم این جمله ی کوتاه چنان دشوار آمده که می بایست برای درکش خودمان را بشکافیم و روبروی چشم ها بگذاریم تا شاید رهگذران دریابند داستان ساده تر از آنست که با مفاهیم غلیظ فلیسوفان تعریف شود. کاش هیچوقت استعاره ها جای پیغامبران نمی نشستند. کاش جمله ها اگر چه دردآور اما یک بُعد داشتند و ما مجبور نبودیم زندگی نکردنِ مان را از دست درکِ استعاره‌ایِ نجیب و قانع بیرون بکشیم و همه چیز بیرون از لایه های پیچ و تاب دار فقط یک چیز می‌گفت؛ «به اسم ها سوگند! ما فقط می خواستیم زندگی کنیم...». آخ... @Esrar3
که مرگ بر آمریکا؟ 🧷مرگ بر آمریکا مرگ بر چیزی‌ست که تا مغز استخوان ما پیش رفته. خون مظلوم ما را به خودمان نشان می‌دهد و همان قدر که ما خوشحالیم که خون، برملا می‌کند ممکن است خط این تقسیم از خود ما رد شود. مثل جایی که به خیال خودمان از اندوه نسل کشی غزه برای آمریکایی که ریاکارانه و به دروغ از فشار به اسرائیل می‌گوید، دست می‌زنیم و رضایت می‌دهیم. مرگ بر آمریکا مرگ بر مایی‌ست که آمریکا با قناعت و راضی شدن‌مان بازی می‌کند. قناعت به سلاح کمتر، قناعت به تمدید زمان، قناعت به راه آمده، قناعت به عفو و صبر و صلح. آمریکا نقطه‌ی امنی‌ست که سر بزنگاه از راه می‌رسد و پیشنهادی می‌دهد که چه بسا بوی «خیر» می‌دهد برای انصراف از آینده‌ای مبهم و پر خطر. آمریکا سر بزنگاه خیرخواه می‌شود. سر بزنگاه تعارف می‌کند. سر بزنگاه مسیر خروج را نشان می‌دهد. سر بزنگاه کنارت می‌گرید. سر بزنگاه دستی به دستگیری دراز می‌کند. مرگ بر آمریکا مرگ بر زمزمه‌های درون ماست که دست رد به سینه‌ی آمریکا نمی‌زند. این همان آمریکایی‌ست که مرگ بر او گفتنش کار هرکس نیست. @Esrar3
اصرار
💢در ارتباط با اتفاقات اخیر؛ آنچه در ادامه می‌خوانید خلاصه‌ای از مهم‌ترین صحبت‌های طارق عبدالقادر یک
در کلاس‌های درس اسپانیا شروع کردند به آموزش فلسطین از نهر تا بحر 🧷 قبل از طوفان الاقصی سقف خواسته‌ها نهایتا حل بحرانی به نام آپارتاید بود، حالا سقف رسیده به طرح مستقیم اشغالگری و آزاد شدن فلسطین از نهر تا بحر. @Esrar3