......او حتی نفهمیده بود یعنی اصلاً ندیده بود که سر مصطفی مو ندارد!
دو ماه از ازدواجشان میگذشت
که دوستش مسئله را پیش کشید؛
غاده! در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارانت خیلی ایراد میگرفتی، این بلند است،
این کوتاه است؛
مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد
که سر و شکلش نقص نداشته باشد.
حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟
غاده یادش بود که چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد،
حتی دلخورشد و بحث کرد که؛
مصطفی کچل نیست،
تو اشتباه میکنی.
دوستش فکر میکرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.
آن روز همین که رسید خانه، در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی،
شروع کرد به خندیدن؛
مصطفی پرسید:
چرا میخندی؟
و غاده که چشمهایش از خنده
به اشک نشسته بود گفت:
مصطفی، تو کچلی؟
من نمیدانستم!
و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد.
از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت:
شما چه کار کردهاید که شمارا ندید؟
ممکن است این جریان خنده دار باشد، ولی واقعاً اتفاق افتاد.
آن لحظاتی که با مصطفی بودم
و حتی بعد که ازدواج کردیم
چیزی از عوالم ظاهری نمیدیدم، نمیفهمیدم.
جاذبه های معنوی........
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
18.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچہ ها نرید با موتور تصادف ڪنیدا....
میشه تو بغل معصوم جون بدی...؟!
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🍃رهبر انقلاب:
مدافعان حرم توانستند یک نقشهی مهمّ پُرخرجِ حسابشدهی دستگاهِ استکبار و استعمار را بکلّی خنثی کنند؛ این جهاننگری انقلاب خیلی چیز مهمّی است.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
هدایت شده از همراه شهدا🇮🇷
#شهدا_چراغ_راهند
هنوز هم راه را نشان میدهد...
قرار بود با چراغ مخصوص ، راه را به بچه ها نشان دهد؛
چراغ دست راستش بود که تیری به دستش نشست.
گفتیم رهایش کن.
گفت نه من راهنما هستم!
با دست چپ چراغ را گرفت ؛ تیری به پهلویش نشست ؛ کوتاه نیامد.
تیر بعد به دست چپش خورد.
چراغ را به دندان گرفت ، تیر به فکش خورد.
چراغ که افتاد خودش هم افتاد...
و اینگونه مانند مولایش ابالفضل ، به شهادت رسید
🍃شهیداسماعیل مسعودی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada