💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ #تاریکخانہ🗝 ✍بہ قلمِ #شین_الف🍃 #فانوس_170 حره ناباور چشم دراند: _تو حق نداری انق
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
♡﷽♡
#تاریکخانہ🗝
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#فانوس_171
همیشه خوب زندگی کردن را بر خود فریضه میدانست اما حالا...
و با این وضع...
خلا تنهایی و شکست آزارش میداد...
و نمیگذاشت کمر راست کند...
حال عماد هم کم از حال او نداشت...
اما به دلیلی متفاوت...
عماد با خودش در حال نبرد بود...
نبردی برای اثبات بطلان ادعای دلش...
روزها و ساعت ها را صرف متقاعد کردن خودش میکرد...
میخواست خودش را قانع کند که آن دختر، هرگز نمیتواند فرد مناسبی برای دوست داشتن و امید بستن باشد...
اما تلاش واهی بود...
چرا که اگر چه شرایط مروه بسیار ناهموار و صعب بود اما؛
وجود رها و فروتنش، فریبایی ذاتی و مهربانی و نجابتش، هیچ کدام قابل چشم پوشی نبود...
ررای عماد باور دم به تله دازن و گرفتار شدن سخت بود و همین زمان پذیرش این حقیقت را به تعویق می انداخت...
اما گذر زمان او را ناچار به اعتراف کرد!
البته فقط در گوش دل خودش!
جرئت فریاد برآوردن نداشت و گمان هم نمیکرد هرگز چنین جرئتی پیدا کند...
جرئت ابراز عشق به کسی که از مرد و مردانگی بیزار بود...
و این ابراز میتوانست فرصت نزدیکی اش را هم سلب کند...
در پستوی اناق کاهگلی خانوم خاله درب به روی خود بسته بود و روز شب به عاقبت این حال شور انگیز اما بی سرانجام می اندیشید...
لحظه ای هم از سرزنش خودش غافل نمیشد...
از دید او دل دادن به چنین معشوق پر مخاطره ای گناهی نابخشودنی بود...
نابخشودنی اما شیرین...
آنقدر شیرین که انکار شیرین بودنش ممکن نبود!
بعد از چند روز دوری و گوشه نشینی، نیمه شب بود که از پیله اش بیرون زد و روی سکوی کنار نرده های چوبی بیرونی نشست...
عمیق نفس کشید و به سوسوی ستاره ها در دل شب چشم دوخت...
و آنقدر نشست تا ستاره ها ناپدید شدند و سحر نزدیک شد...
و تمام این مدت را می اندیشید...
به تصمیمی بزرگ که در عمر سراسر چالش او بزرگترین چالش پیش رو بود...
دلایلش را برشمرد و به فتوای خودش نتیجه گرفت آنقدر متقن و کافی هست که تمام تبعاتش را به جان بخرد...
و بعد از نماز صبح با نیت حرف زدن با مروه به خواب رفت...
اگر چه میدانست اینکار ها چه حد میتواند خطرناک و غیرقابل پیش بینی باشد...
همین هم او را هربار از یک قدمی به زبان آوردنش باز میداشت...
و این تعلل تا جایی پیش رفت که رفیقش از او پیشی گرفت!...
🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🚫 #کپۍتحت_هرشرایطۍحراموموجبپیگردقانونۍ🚫
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗