eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part135 گوشه ای نشسته بود و زانوی غم بغل گرفته بود ا
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 _سلام پسرم خوبی مادر؟ کجایی؟ چکار میکنی؟ پوزخندی زد و دستی به چشماش کشید: نگران نباش مادر زنده ام... نه سکته کردم نه خودکشی... پوست کلفت تر از این حرفام... _این چه حرفیه پسرم دور از جونت... از دیشب تاحالا کجا بودی؟ رفتی خونه؟ نگاهی به دور و اطرافش کرد و تازه به یاد آورد کجاست به هر حال اینجا هم خونه بود دیگه... ناچار جواب داد: آره... _اونجا نمون قربونت برم برات خوب نیست تازه مگه چند روز پیش نیومدن جهازشونو نبردن؟ اونجا که چیزی نیست تو خونه خالی چرا موندی... بیا خونه... _ممنون مامان احتمالا تحویلش میدم یه جای جمع و جور تر اجاره میکنم وسایلم براش میخرم شما نگران نباش... _خب چرا مگه خودت خونه نداری اینجا خونه خودته دیگه بیا... _نه مامان... اصرار نکن لطفا اینجوری هم من راحت ترم هم شما... نفس عمیقی از سر تاسف کشید: باشه هر طور راحتی... ولی آخه دلم برات تنگ شده... _خب هر وقت شما بگی یه جا قرار میذاریم میبینیم همو... _خب من همین الان میام اونجا پیشت... _نه... یعنی.... گیج به اطرافص نگاه کرد جرئت نداشت هنگامه رو تنها بذاره حتی همین الانم نگران بود از جا بلند شد و سرکی به اتاقش کشید بی حرکت به پشت روی تخت افتاده بود کمی نگران تر ادامه داد: مامان من یه قرار دارم... میگم اگر اجازه بدی خودم بهت زنگ بزنم _باشه پس من منتظر خبرتم _چشم... فعلا خداحافظ... به محض قطع کردن صدا بلند کرد: خوابی؟ جوابی نگرفت ناچار یک قدم جلو رفت و وارد اتاق شد: با تو ام‌... پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂 https://eitaa.com/non_valghalam/28941 ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀