💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part231 فورا قصه ای سر هم کردم تا به مقصودم نزدیک تر
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part232
لبخند دردناکی زدم:
شماره مو داره
هر از گاهی بهم پیام میده
حالا منظورت چیه دیگه جواب پیاماشو ندم؟
_نه من اینو نگفتم
فقط گفتم رفت و آمد حضوری به خونه شون نکنی بهتره
چطور بگم.. بخاطر حرف و حدیثایی که ممکنه باشه و...
خودش هم کلافه بود
نه میخواست از موضع قبلیش پایین بیاد و نه میتونست نسبت به رفت و آمد زنش با یک زن اینچنینی بی تفاوت باشه
چیبه سرش میاومد اگر میفهمید اون زن زن خودشه؟!
بمیرم برات امیرعباس بد اقبال من...
دنیا با تمام توان بهت پشت کرده و من نه تنها کمکی از دستم برنمیاد، که مهمترین شکست زندگیت محسوب میشم...
دکمه بالایی پیراهنش رو آزاد کرد و با یک دم عمیق باز به حرف اومد:
خودت که منظورمو میفهمی مگه نه؟
نمیگم ولش کن اما احتیاط کنحتی المقدور حضوری نبینش...
خودش هم به حرفهای خودش شک داشت: یعنی...
نه که نبینی... جایی ببین که کسی اونو نشناسه... میگم گفتی الان کاملا توبه کرده دیگه؟!
به سختی سر تکون دادم و اشکم رو توی چشم نگه داشتم:
اوهوم
داشتیم می اومدیم مشهد بهش پیام دادم
گفتم دعاش میکنم
گفت بعید میدونم امام رضا با امثال من کاری داشته باشه!
_نه این درست نیست
بازم بهش پیام بده
قانعش کن که اشتباه میکنه
کمکش کن برگرده
در دلم پوزخندی زدم
من خودم نمیدونستم کجا ایستادم و کجا باید برم...
دوباره پرسیدم:
امیر.... یه آدم چطور میتونه مطمئن شه که خدا و دین و اعتقادات واقعیت دارن؟
با حالت خاصی نگاهم کرد
فوری اصلاح کردم:
نه.. اسه همین رفیقم میپرسم
آخه خیلی ازم سوال میکنه منم سوادم قد نمیده که جوابشو بدم...
لبخند شیرینی زد و موهام رو پشت گوشم فرستاد:
خیلی خب ولی این سوالت خیلی کلیه بیا سوالای جزئی تر بپرس تا جواب بدم...
مثلا اولین سوالی که ازت پرسیده چی بوده؟
به ترتیب بگو...
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀