eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part240 ناخودآگاه این جمله رو به زبون آوردم: ولی من و
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 آیکون سبز رنگ رو کشید و تماس وصل شد: سلام خانوم خانوما... خوش‌میگذره؟ سر کلاساتم که دیگه نمیای... شوهر پولدار دیدی گفتی گور بابای کار؟ میترا با ناز نوعروسانه ای جواب داد: سلام... انقد تهمت نزن بهم تازه از شمال برگشتیم از هفته دیگه میام سر کار نگران نباش حواسم هست که طاقت دوریمو نداری!... _فعلا که جنابعالی طاقت نداری و زنگ زدی _زنگ زدم هم عذرخواهی کنم هم گله... لعیا خندید: حالا چرا عذرخواهی چرا گله! _چرا به من نگفتی اونشب ماشینت ضربه دیده! _اووو حالا فکر کردم چی شده... واسه این زنگ زده بودی بی معرفت؟ فکر کردم خدای نکرده خواستی حال رفیقتو بپرسی... _اون به جای خودش ولی کار خوبی نکردی که خسارت نگرفتی بذار جاگیر پاگیر شم جبران می کنم برات... حالا خیلی که خرج بر نداشت؟ لعیا باز هم خندید: نمیدونم من خبر ندارم حاجی خودش برد درست کرد طفلی هیچی هم نگفت... صدای خنده بلند میترا هم توی گوشی پیچید: نمیدونم چی داری که همه رو شیفته خودت می کنی این بنده خدایی هم که باهات تصادف کرده از اون روز حسابی حواسش پرته دربه در دنبال نشونیت میگرده که بیاد خسارت بده طفلی! کنایه کلامش کاملا قابل فهم بود زنگ خطر توی گوش های لعیا به صدا در اومد و حتی حالش هم کمی بد شد انتظارش رو نداشت این اولین موقعیت بعد از طلاقش بود ولی سعی کرد خودش رو به اون راه بزنه: خب خیالش رو راحت کن تا عذاب وجدان نداشته باشه... دیگه مزاحمت نمیشم که به کارات برسی حتماً کلی کار سرت ریخته ان‌شاالله هفته دیگه میبینمت خنده میترا تشدید شد: باشه خودتو بزن به اون راه... حالا ببینمت _کاری نداری؟ _خیلی خب... مواظب خودت باش فعلا خداحافظ کلافه گوشی رو روی تخت پرت کرد و پای تخت نشست زانوهاش رو بغل گرفت و متفکر به گوشه ای خیره شد چقدر این موقعیت براش سخت بود اینکه از این به بعد دیگران ازش انتظار دارن بتونه یه زندگی جدید رو شروع کنه ولی اون که یک عمر، از بچگی، عشقش رو در یه نفر خلاصه کرده بود و خیانت دیده بود دیگه چطور می تونست به کسی اعتماد کنه... یک عمر فکر می‌کرد بهترین آدم زندگیش رو انتخاب کرده اما اشتباه می‌کرد دیگه پیدا کردن چنین آدمی به نظر محال می اومد... پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂 https://eitaa.com/nonvalghalam/28941 ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀