💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part249 _خب بگو ببینم به نظرت چطور بود؟ چادر رو از
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part250
کلافه گوشی رو گوشه ای انداختم و برای درست کردن شام از جا بلند شدم
نمیدونم این چندمین بحث نافرجام ما توی این چند روز بود...
نمیخواست بفهمه نمیشه یعنی چی!
یعنی اصلا براش قابل قبول نبود
مدام اصرار و پافشاری میکرد که هر طور شده زودتر از اون خونه خارج شو...
و طبعا مدام درگیری داشتیم
خیلی زود عواقب این درگیری ها دامنم رو میگرفت اما دلم نمیخواست حالا بهش فکر کنم
دلم میخواست توی این لحظه فقط با ذوق به پختن غذا برای امیرعباس فکر کنم
امیر عباسی که فارغ از دغدغه های من و وقایعی که انتظارمون رو میکشید، روی کاناپه دراز کشیده بود و فوتبال تماشا میکرد...
خودم رو با پختن لازانیا یک ساعت سرگرم کردم و وقتی حاضر شد با لبخند امیرعباس رو به شام دعوت کردم
موقع غذا خوردن اون بیشتر میخورد و من بیشتر تماشاش میکردم
با خودم میگفتم شاید این آخرین شام دونفره باشه
دیگه از اینجا به بعد باید منتظر هر اتفاقی باشم!
وسط غذا بی هوا سر بلند کرد و نگاهم رو شکار کرد: چه خوشتیپ ندیدی؟!
لبخند خجلی زدم و سرتکون دادم: چه رویی داری تو...
_خب بخور دیگه یخ کرد...
_حالا اصلا خوب شده که گرم و سردش فرق کنه؟
ابرو هاش بلند شد: نفرمایید... خیلی خوبه...
ولی بجای اینکه بقیه غذاش رو بخوره اینبار اون به من خیره شد:
حوصله ت سر رفته توی خونه نه؟!
جوابی ندادم و سر پایین انداختم
ادامه داد: به نظرم از فردا بریم بیرون
یکم بگردیم
نظرت؟!
بد هم نبود
سری تکون دادم: چی بگم...
اگر سختت نباشه...
_نه بابا سختِ چی...
کجا بریم حالا؟!
حین شام خوردن و حتی ظرف شستن بعد از شام که به اصرار امیرعباس خودش میشست، درباره نقاط دیدنی شهر تهران حرف میزدیم و برنامه میریختیم
و تمام مدت یک ربع یکبار گوشی زیر دیتم میلرزید و شوکی بهم وارد میکرد اما من هیچ کدوم از پیامها رو باز نکردم و گذاشتم برای آخر شب زمانی که امیرعباس خواب باشه...
و بالاخره وقتش رسید
وقتی بالاخره چشمش گرم شد با احتیاط گوشی رو از زیر بالش بیرون کشیدم و نورش رو در کمترین حالت ممکن قرار دادم
بعد زیر پتو خزیدم و مشغول خوندن پیامها شدم...
پ.ن: این هفته بخاطر رسیدن به عزاداری دهه محرم شبها پارت نداریم فقط روزها پارت ارسال میشه
و البته روز تاسوعا و عاشورا هم پارت نخواهیم داشت🌸🍃
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀