eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part280 _سلام داداش... راه افتادی؟! ما هم دیگه کم کم
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 _و سوال آخر... شما میدونید پلیس چرا اونوقت شب به خونه شما اومد؟! یعنی منظورم اینه که میدونید از کجا مطلع شد یا اصلا به چه دلیلی اومد؟! _مطمئن نیستم ولی فکر میکنم یه نفر صدای داد و بیداد منو شنیده و زنگ زده پلیس تو اون لحظات من اصلا تو حال خودم نبودم نمیدونم چقدر سر و صدا کردم... _بله متاسفم... اما دلیل حضور ما اونجا این بود که.. ایشون خودش به ما اطلاع داده بود... شوکه پرسیدم: _خودش؟!... منظورتون چیه؟! _اجازه بدید یه نفر دیگه به جمعمون اضافه بشه بیشتر صحبت میکنیم... بعد سرباز پشت در رو صدا زد: طاهر زاده... _بله قربان‌.. _بگو بیان داخل... _چشم قربان... سرباز رفت و به فاصله کوتاهی مردی با قدمهای منظم و ریتمیک وارد اتاق شد سرم پایبن بود و کفشهای مشکی و واکس خورده ش اولین چیزی بود که دیدم ولی وقتی نگاهم رو بالا کشیدم دیدم تمام ظاهرش به اندازه کفشهاش مرتبه هم سن و سال خودم به نظر می‌رسید... ولی نگاهش پخته تر و آروم تر بود خصوصا نسبت به وضع فعلی که داشتم به شدت آشفته و بی ثبات... روبروی من ایستاد و با یک نگاه گذرا انگار کامل آنالیزم کرد بعد دست دراز کرد و بالاخره صداش رو شنیدم: سلام آقای پاک روان بابت همسرتون متاسفم.. تسلیت میگم تازه متوجه شدم دستهام بازه سرباز کی بازشون کرد که من نفهمیدم! ایستادم و دست دادم چند ثانیه دستش رو نگه داشتم و خیره توی چشمهاش تشکر کردم هرچند هنوز نمیدونستم کیه و اینجا چی میخواد ولی احتمالا اون آخرین نفری بود که فوت همسرم رو تسلیت میگفت باید از این فرصت اندک برای دلداری دادن خودم استفاده میکردم دستش رو رها کردم و روبروی هم نشستیم با نگاهی گذرا انگار کامل آنالیزم کرد و بعد رو کرد به سرگرد: شما ادامه بدید لطفا... انگار توی اتاق بوده و درجریان صحبت های ما بوده که میگه ادامه بدید! سرگرد سری تکون داد و گفت: آقای پاک روان همونطور که گفتم همسرتون خودشون باعث اطلاع ما شدن به این صورت که ایشون دیشب چند دقیقه قبل از نیمه شب یک ایمیل برای پلیس ارسال کردن و با دادن مشخصات کامل یه سری اعترافات ثبت کردن... با نامِ شعله یزدانی... پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂 https://eitaa.com/nonvalghalam/28941 ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀