eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
24.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
92 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part34 الیاس خواب زده و مضطرب به در سبز رنگ و بزرگ من
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 با لبخند محوی به پیام آخرش خیره شده بودم نه به اینکه نمیخواست منو ببینه و سراغم رو بگیره و نه به این عجله اینجوریاس آقای زرنگ! من به راه آوردن نردا رو خوب یاد گرفتم... از هر نوعی که باشن! براش نوشتم: عجله نکن به همین راحتیا هم نیست چون من بهت اعتماد ندارم!! ممکنه هر بلایی سرم بیاری و بعدم از شرم خلاص شی... میتونستم تصور کنم الان چه حالی داره! حتما از عصبانیت تمام رگهای گردنش بیرون زده و صورتش از سرخی به کبودی میزنه با دل راحت خندیدم و پیام دوم رو فرستادم: تا برام خونه نگیری منو نمیبینی... زنگ زد... جواب دادم: بله؟ _تو چی میگی دختره ی... لااله الا الله باید ببینمت من... فریادش رو قطع کردم: یه بار دیگه سر من سوار بکشی قطع میکنم و میرم سراغ نامزدت! سکوت کرد ولی صدای نفس های عصبیش رو میشنیدم با آرامش ادامه دادم: ببین پسر حاجی چک و چونه نداریم یه کلام... به نام خودت برام یه جای تر و تمیز و مبله اجاره میکنی و آدرسش رو میفرستی فقط تو اون خونه منو میبینی نه هیچ جای دیگه... باز صدای نفسهاش توی گوشم پیچید و بعد از چند ثانیه غرید: باشه صدقه سر زنم خیال میکنم به یه کارتن خواب جا دادم... بی توجه به تحقیرش بلند خندیدم: اگه اینجوری خنک میشی راحت باش منتظر پیامت هستم فقط یه چیزی فکر سر به نیست کردن منو از سرت بیرون کن چون این فیلم دست یه نفر دیگه هم هست که اگر بلایی سرم بیاد زحمت رسوندنش به دست خانومتو میکشه! بی هیچ کلام دیگه ای قطع کرد و من به شونه زدن موهام ادامه دادم احتمالا تو این فکره که کم کم همه چیز رو به لعیا بگه و دست منو کوتاه کنه که انقدر راحت قبول کرد! نمیدونه چه آشی براش پختم اشکالی نداره بذار فعلا خوش باشه اینجوری راحتتر به میل من جلو میاد... ... از سر بیکاری مشغول تماشای یه فیلم مزخرف بودم که زنگ تلفن نجاتم داد شراره بود با شماره خودش جواب دادم: جانم... _جانم نیست منم! این غمزه ها رو جاس دیگه خرج کن که اینجوری به خنس نخوریم! همین الان پاشو بیا اینجا کارت دارم _این وقت شب؟! _منتظرتم قطع کرد و من ناچار حاضر شدم بالاخره بعد از چند ماه بدون چادر و با لباسهای خودم سوییچ و کیفم رو برداشتم و راه افتادم ماشینم دویست و شیش خوش دستی بود ولی خواب و خیال سانتافه برام کهنه اش کرده بود دیگه از سواریش لذت نمیبردم فقط تحملش میکردم... خیابونهای نیمه خلوت شهر رو تا خونه ی شراره که اون سر شهر بود طی کردم و از غرب به شمال رسیدم کنار آپارتمان شیک شراره توی الهیه پارک کردم و بعد از زدن قفل فرمون زنگ آیفون رو زدم... مثل همیشه بی هیچ کلامی در باز شد و من با آسانسور خودم رو به ورودی واحد شراره رسوندم جلوی در منتظرم بود با لبخند خوش و بش کرد و در رو پشت سرم بست بوی تند الکل آمیخته با سیگار بینی م رو زد و به طرفص برگشتم: تو که هیچ وقت زیاده روی نمیکردی این چه وضعشه؟ لبهای آتیشی و سرخش رو با لبخند باز کرد و دستش رو پشت کمرم گذاشت تا وارد خونه بشم: مهمون دارم طوری نیست بیا بشین کارت دارم... کمی بهم برخورد که اینموقع دعوتم کرده بود اما چیزی نگفتم و همراهش پا به پذیرایی گذاشتم به محض ورود از بین سه مردی که پشت به من روی کاناپه نشسته بودن کیان رو که وسط نشسته بود شناختم قد بلند و بدن ورزیده ای داشت و زورش زیاد بود کتکهایی که ازش خورده بودم و بلاهایی که سرم آورده بود هرگز از ذهنم بیرون نمیرفت ازش متنفر بودم بعد از مدتها با دیدن این سه مرد توی خونه ی شراره هول کردم! ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀