eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part40 الیاس پشت فرمون تا رسیدن به محل کارش بارها همه
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 بی تفاوت لباس ساده ای پوشیدم و حاضر شدم چرا باید بدای به عقد سوری در سوری! لباس خاصی میپوشیدم یا ذوق میکردم... هیچ خبری نبود... اینهم مثل بقیه کارهام بود فقط با یه روش جدید... با آژانس خودم رو به آدرسی که برام فرستاده بود رسوندم... نگاهی به ساعتم انداختم پنج دقیقه زود رسیده بودم نگاهی هم به محضری که ازش وقت گرفته بود انداختم یک جای پرت شهر، کوچیک و جمع و جور... از پله های تنگ و تاریکش بالا رفتم و پشت در ایستادم سینه صاف کردم و در رو بار کردم از دیدنش که سر توی دست منتطر نشسته بود و روی پا خم شده بود کمی تعجب کردم انتظار نداشتم زودتر از من برسه چشمش که به من افتاد از جا بلند شد و رفت سمت در بسته اتاق فهمیدم باید دنبالش برم حتی حاضر نبود به کلمه باهام حرف بزنه واضح بود کارد میزدی خونش درنمی اومد پشت در ایستاد و من ناچار به ایستادن شدم قبل از باز کردن در آهسته و سرد گفت: فکر نکن تا ابد میتونی آویزون من بمونی بالاخره یه راهی واسه خلاص شدن از شرت پیدا میکنم... لبخند کجی زدم تا فکر نکنه بهمم ریخته ولی در حقیقت از اینهمه تحقیر کلافه بودم در اون لحظه از عالم و آدم بیزار بودم‌... وارد شدیم و مثل کسایی که توی خواب راه میرن بی صدا نشستیم تا خطبه عقدمون! خونده بشه... عاقد انگار تابحال عروس و دومادی بی ذوق تر و ساکت تر از ما ندیده باشه در تعجب خطبه رو میخوند و نیم نگاهی هم به شناسنامه ها داشت شناسنامه هنگامه کمیلی که زحمت بچه های سازمان بود و طاهر کمیلی پدر خیالیم که مهر باطل روی صفحه اولش سند اجازه بی اذن من با این پسر بود... به الیاس نگاهس انداختم اونقدر چهره ش درهم بود که احساس کردم هر آن ممکنه سکته کنه خودش میدونست که چاله ای که توشه با اینکار تبدیل به چاه میشه ولی چاره ای نداشت یکم دلم براش میسوخت مجبور بود اونجوری که براش چیدیم بازی کنه و امتیاز بده حدس میزدم دلیل پذیرفتنش این باشه که زمان بخره و مدرک جمع کنه برای اثبات بی گناهیش شایدم میخواد اون فیلما رو با زور یا حتی زبون خوش از چنگم دربیاره! من اگر جای اون بودم گردن هنگامه رو بی سر و صدا میشکستم و قال قضیه رو می کندم! زیادی بی عرضه ست وگرنه... صدای عاقد از فکر بیرونم آورد: وکیلم عروس خانوم؟ پوزخندی زدم عروس خانوم! نیم نگاه دیگه ای به قیافه بدتر از برج زهرمار ماه داماد انداختم و بی مقدمه و تشریفات گفتم: بله... نگاهم بهش بود چشمهاس رو بست و آه سردی کشید حتما بابت خیانت اجبازی به لعیا جونش عذاب وجدان داشت! دیدن این حجم از وفاداریش به اون دختر ساده بیشتر حرصم رو در می آورد... عاقد در همون بهت سوال رو از خودش پرسید و اونهم با یک مکق طولانی مثل نوشیدن زهر گفت: بله و دیگه نتونست بشینه بلافاصله ایستاد و تا پای میز رفت و بی توجه به تبریک عاقد پرسید: کارای ثبت چقدر طول میکشه کی میتونیم بریم حاج آقا؟! حاج آقا نگاه دلسوزانه ای به من کرد که یعنی چه شوهری کردی! نمیدونست باید دلش به حال اون بسوزه! البته وضع منم کم دلسوزی نداشت!! رو به الیاس گفت: این صفحات رو امضا کنید تا من اطلاعاتتون رو وارد کنم شما هم بیا دخترم... ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀،