eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part74 با دسته ی قاشق چای خوری روی لبه استکان ضرب گر
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 با تقه ای به در نیمه باز وارد خونه شدم اما قبل از بستن در خوب توی پذیرایی چشم چرخوندم جز شیلا و شراره که با فاصله روی مبلها نشسته بودن و در سکوت بهم زل زده بودن کسی دیده نمیشد ناچار در رو بستم و همونطور که سمتشون قدم برمیداشتم سلام کردم هر دو به تکون دادن سر اکتفا کردن اوضاع خوب به نظر نمی‌اومد روی مبل رو بروشون نشستم و در سکوت منتظر شدم تا شروع کنن اگرچه معلوم بود چی میخواستن بگن بالاخره شیلا به حرف اومد: _خودت میدونی چرا ابنجایی زودتر توضیح بده چه طرحی برای حل این مشکل داری؟ خیلی زود رفت سر اصل مطلب لبم رو با زبون تر کردم: خب... باید یکم بهم فرصت بدید فکر کنم صداش بلند شد: فکر کنی؟ الان وقت فکر کردنه؟ قبل از اینکه این گندو بزنی باید بهش فکر میکردی! برای چی توی طرح دخالت کردی؟ می دونی اگر الان ماجرا جمع بشه و صلح کنن دیگه کاریش نمیشه کرد؟! اون پسر دیگه چیزی برای از دست دادن نداره! چرا تو چیزی که ازش سردرنمیاری دخالت میکنی؟ کلافه بودم ولی باید تحمل می‌کردم متاسفانه حق داشت سعی کردم دفاع کنم: اینطوریام نیست گزینه شما همیشه روی میزه و همیشه هم جواب میده اون پسر رو هم هنوز با خانواده ش میشه ترسوند _متوجه زمانی که از دست رفته نیستی؟ یه کار به این سادگی چند ماهه تمرکز مجموعه به این بزرگی رو گرفته! این جزء ساده ترین پروژه هاییه که مجموعه ما تو طول این چند سال کار حرفه ای قبول کرده چندین نفر دیگه همزمان با تو مشغول شدن و الان باردارن فقط تویی که اینطور ما رو سر کار به این سادگی یه لنگه پا نگه داشتی! _خودتونم خوب میدونید که کاری که بقیه تو چند ماه انجام میدن برای من کار چند روزه... چقر ترین و سفت ترین کیس تون رو سپردید به من و الان دارید بازخواستم میکنید! شراره که تا این لحظه ساکت بود رو به جلو خم شد و به حرف اومد: بخاطر تو منم دارم توبیخ میشم... چون این من بودم که معرفیت کردم به شیلا... من گفتم تو از پس این کار برمیای... الانم چند وقته مدام بخاطر تو دادم سرکوفت میخورم بابا زودتر تمومش کن دیگه تا کی میخوای کشش بدی؟! دیگه عصبی شده بودم: یعنی اگر من نبودم کس دیگه بود که این کارو بهش بسپرید دیگه؟ پس الانم به همون آدم بگید بیاد و یه شبه مشکلتونو حل کنه! شیلا که از شدت خشم به سرخی میزد با این حرف خیز برداشت سمتم و من هم ایستادم چونه ام رو توی دست گرفت و هرم نفسهایی که از خشم کشدار شده بود رو با این جملات توی صورتم ریخت: تو فضول ترین پرستویی هستی که به عمرم دیدم بارها بهت گفتم تو کاری که بهت مربوط نیست دخالت نکن تو یه کار بیشتر بلد نیستی و اونهم چشم گفتنه انگار دوره آموزشیت برات کافی نبوده فکر نکن اگر این پروژه شکست بخوره برمیگردی به چند ماه قبلت کاری نکن که مجبورت کنم برگردی ویلا و همه واحدایی که پاس کردی رو دوباره و چندباره پاس کنی... پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂 https://eitaa.com/non_valghalam/28941 ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀