eitaa logo
『 استوری مذهبی 』🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
15.7هزار ویدیو
119 فایل
بِسْمِ‌اللّٰهِ‌الرَحْمٰنِ‌الرَحیمْ @soada_ir @rahe_enqelab @khamenei_ir @ansomarg1402 @taammogh @hosin159 کپی‌حلال😍 🪴تندخوانی سی جز قرآن👇🤩😍 @qooran30 ارتباط با مدیر👇 @Shahr_e_yar ناشناس بگو https://harfeto.timefriend.net/17050879870754
مشاهده در ایتا
دانلود
ما غرق در عاداتِ روز مَرگی‌ها داریم عُمرمان را می‌سوزانیم عُمری که باید صرف تو می‌شد ... علیه السلام تعجیل در ظهور صلوات ╭═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╮    @estoory_mazhabi ╰═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╯
و براۍ‌ یك‌ شرو‌ع‌ تازه‌ باخدا هیچ‌وقت‌ دیر‌ نیست :) ╭═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╮    @estoory_mazhabi ╰═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - roze - shabe 2 safar 1400 - mohammad taheri.mp3
4.04M
🔳 سوزناک 🌴روضه حضرت زینب 🌴اسم تو رو لبم ذکر نوکریه 🎤 ╭═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╮    @estoory_mazhabi ╰═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╯
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❲‌ آخه‌دلت‌میادهمه‌بیان‌حرم‌زیارتت‌جابمونم:)💔 🎧 ╭═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╮    @estoory_mazhabi ╰═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴 کوفه خشکسالی شده بود رفتند پیش علی(علیه السلام)، گفتند چه کنیم؟ گفت: بروید پیش حسین(علیه السلام)، بگویید دعا کند. حسین(علیه السلام) دعا کرد. باران آمد... گفتند جبران میکنیم جبران کردند آن هم چه جبرانی‌... 😭😭 ......... ╭═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╮    @estoory_mazhabi ╰═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰تبلور آرمان سیاسی کشور 📌حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطه گری فردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی هم کیش و هم فکر است که به خود سازمان می دهد تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهائی _ حرکت به سوی الله_ بگشاید. 📚برگرفته از مبانی مکتب ولایت ╭═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╮    @estoory_mazhabi ╰═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتک کاری حاجی😳😜 ماجرای اولین درگیری سردار سلیمانی با پلیس در 20 سالگی محرم سال 55 اولین درگیری با پلیس را تجربه کردم،‌ روز عاشورا بود که معمولاً در این وقت به امامزاده سید حسین در جوپار (شهری ییلاقی در بخش مرکزی شهرستان کرمان)می رفتیم، برای سر زدن به دوستم به هتل کسری آمده بودم،‌ هوا گرم بود و هر دو ما از پنجره ساختمان پایین را نگاه می کردیم. آن طرف خیابان در مقابل ما شهرداری و شهربانی کرمان بود، دختر جوانی با سرِ برهنه و موهای کاملاً بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بود، در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد، این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد، بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با آو گرفتم. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین آمدم، آنقدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت، با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم، خون از بینی اش فواره زد! پلیس راهنمایی سوت زد، دو پاسبان به سمت ما دویدند،‌ با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم، زیر یکی از تخت ها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند، قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند.  زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود، حالا دیگر از چیزی نمی ترسیدم...» ╭═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╮    @estoory_mazhabi ╰═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╯
🦋🐣🍃 خود را با گذشته ات نشناس آن فقط یک درس بود، نه تمام زندگیت ... ╭═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╮    @estoory_mazhabi ╰═⊰🍂🏴🥀🏴🍂⊱═╯