.
#حکایت
🔰 انقلاب به روایت گل آقا
#بخش_سوم
یک متن طنز محرمانه و خندههای امام خمینی (س)
آنچه پيش روست بخش سوم از خاطرات مرحوم كيومرث صابری مشهور به گل آقا (طنزنويس معاصر) است كه طي گفتگو و نيز در زمان حيات خويش به درخواست مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س) تحرير و تحويل داده است.
🔹یک بار به آقای دعایی گفتم: بعد از سالهای سال میخواهم بروم امام را ببینم. همیشه از تلویزیون امام را میدیدم ، همیشه هم به همه انتقاد میکردیم که نروید خسته شان بکنید. دنیا دارد به این مرد نگاه میکند.
آقای دعایی گفتند:
خیلی خب، من به حاج احمد آقا میگویم.
من یک روز خانه بودم که دعایی گفت:
فردا صبح من تو را خدمت حضرت امام می برم.
🔹ما رفتيم خدمت حضرت امام. دعايي معرفي كرد، گفت:
آقا ايشان آقاي كيومرث صابري فومني هستند، فرهنگي هستند، معلم بودند، مشاور فرهنگي آقاي رجايي بودند، تا سال ۶۲ مشاور فرهنگي آقاي خامنهای بودند، الآن مشاور فرهنگي در وزارت ارشاد هستند با آقاي خاتمي.
اتفاقا اين مدت امام سرشان پايين بود و يك ذكري میگفتند.
👈يادم است يك زماني امام شطرنج را آزاد كرده بودند روزنامهها نوشتند كه حضرت امام فتواشان راجع به شطرنج و موسيقي... آمد.
❗️من دو كلمه حرف حساب را با فاكس میفرستادم اطلاعات.
آن زمان يك چيزي نوشتم كه فقط هم به بيت رفت و فقط هم پيش سيد احمد رفت زير دست امام آمد و آن اين بود كه
«حضرت امام كه قبلا ماهي اوزونبرون را آزاد كرده بودند و بعدا شطرنج را آزاد كرده بودند و راجع به موسيقي هم اين را گفتند و خدا ايشان را زنده نگه داشته باشد همان اصطلاحي كه خود مردم گفتند كه خدا ايشان را طول عمر همراه با عزت عنايت بفرمايد كه به تدريج كمكم بقيه چيزها را هم آزاد بكنند تا ما در آخر عمري يك كيفي كرده باشيم»، خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار».
🔹آقا سيد احمد به آقاي دعايي گفته بودند كه آقا اين فاكس ما خراب شده، ايشان فرستاده بودند كه آن دستگاه فاكس را درست كنند، گفته بود فاكس درست شد، حالا شما يك متني فاكس كنيد كه دعايي اين دو كلمه حرف حساب را فاكس كرده بود.
❇️ سيد احمد هم بلافاصله خدمت حضرت امام برده بود كه امام خنديده بودند. منتها همان يك نسخه بود و ما جز به محارم، ديگر به كسي نگفتيم. حتي محارم هم گفتند اين اتوريته امام را میکشند.
🔸گفتيم ما كه با امام مشكل نداريم، بگذريم. آنجا كه آقاي دعايي گفتند اين بود، آن بود، آن بود، امام سرشان را انداختند پايين. امام بسيار قيافه خسته اي داشتند، خيلي خسته بودند و ما ديگر اصلا نميتوانستيم فكر كنيم كه فقط ديگر ۷ ـ ۸ ماه ديگر مهمان ما است ولي خستگي ايشان را در يك جمله كوتاهي بعد از اين خواهم گفت چطور در خانواده ما انعكاس پيدا كرد.
بعد دعايي برگشت گفت كه آقا چرا من خسته تان بكنم، شما هم كه به ما نگاه نميكنيد اصلا.
✨ايشان گل آقا است. تا گفت ايشان گل آقا است.
امام گفت: تويی؟ شروع كرد به خنديدن.
من گريه ام گرفت. گفتم:
آقا به جد شما من ضد انقلاب نيستم، من مريد شما هستم.
گفت: من ميدانم.
گفتم: به هر حال كار طنز است، سخت است. يك چيزي اگر من گفتم دل شما شكسته است يا انقلاب لطمهای خورده، شما ما را ببخشيد.
گفت: نه من چنين چيزي نديدم.
گفتم: براي من دعا كنيد آقا، كه من از راه راست منحرف نشوم، كار طنز سخت است.
ايشان گفت: من براي همه دعا میکنم كه از راه راست منحرف نشويم.
🔹يك طنزنويس كه اشكش در می آید سخت هم هست، اصلا ما رفته بوديم كه مثلا دل امام يك مقدار شادمان بشود.
آقاي دعايي گفت:
آقا شما به گل آقای ما سكه نميدهيد.
گفت: چرا. اشاره كرد گويا آقاي رسولي يا آقاي توسلي بودند، يكي از اين دو بزرگواران ـ بايد به يادداشتهايم نگاه كنم ـ يك كيسه فريزر پلاستيكي آوردند. توي آن سكه هاي يك قـِراني بود.
🔹امام دست كردند يك مشت سكه به من دادند
ايشان بعد در كيسه را بستند
امام زد پشت دستشان به همين رقم [اشاره با دست]
ايشان دوباره باز كردند، يك مشت ديگر امام سكه دادند
ايشان دوباره بستند.
امام يكبار ديگر زد پشت دستشان
ايشان باز كردند يك مشت ديگر سكه به من دادند.
گفتند: امام سه بار به كسي سكه نميدهد.
🔹من ديدم همه اش يك ريالي است.
گفتم: قربان امام مان بروم. ماشاءالله آنقدر ولخرج هستند كه ورشكسته نشوند خوب است كه ايشان خيلي به شدت خنديدند. گفتم:
آقا من فقط آمدم دست شما را ببوسم.
🔹دست آقا را بوسيدم و ديدم حالا كه راه ميدهند پرروئي كردم محاسن آقا را بوسيدم.
آمديم بيرون، ديگر من اصلا عرش را سير ميكردم يك جوري بودم. اينجور نزديك به امام و اينجور يك امام خسته را [شاد كردم]، حسابش را بكنيد.
💓#نظرتان را #اینجا بفرمایید👇👇
https://t.me/etedal_naghd
#اعتدال 👇👇
«ایتا» ، «بله»، «تلگرام» ، «سروش»
#اعتدال 👈 @etedalhamrah
#انتشار با حذف یا تغییر لینک #آزا