.
#حکایت
در كتاب «کمال الدین»، از حضرت امام محمد باقر(ع) نقل شده است:
روزی حضرت ابراهیم(ع) برای عبرت گرفتن به سیاحت در شهرها پرداخت. از سرزمینی گذشت و مردی را دید كه لباسی از جنس مو بر تن داشت و ایستاده است و مشغول عبادت و دعا است و صدایش را به آسمان بلند کرده و...
حضرت ابراهیم(ع)، نزد او ایستاد اما مرد [چنان غرق در عبادت بود که هیچ متوجه حضور ابراهیم (ع) نبود]
حضرت ابراهیم که از عبادت خالصانه او شگفت زده شد بود {[[(فرصت را برای انجام یکی از #بهترین_كارها)]]} غنیمت شمرد و منتظر فراغت او از عبادت ماند.
اما
عبادت مرد خیلی طولانی شد و متوجه پیامبر خدا نیز نبود.
لذا،
حضرت ابراهیم(ع) با دست، تکانَش داد و گفت:
«کوتاه کن که مرا از تو خواستهای است».
مرد، [عبادتش را] کوتاه کرد.
ابراهیم(ع) نشست و به وی گفت:
«برای چه کسی عبادت میكنی؟»
گفت:
برای خدای ابراهیم.
ابراهیم گفت:
«خدای ابراهیم کیست؟»
گفت:
آن که تو و مرا آفرید.
سپس ابراهیم(ع) به وی گفت:
«از روش عبادت تو خوشم آمده است و دوست دارم با تو در راه خدای عز و جل برادری کنم. اگر خواستم تو را ملاقات کنم، خانهات کجاست؟».
مرد با دستش به دریا [يا رودخانه] اشاره کرد و گفت:
خانهام پشت این دریاست و محلّ عبادتم همین جاست. هرگاه خواستی، مرا همین جا مییابی، إن شاءاللّه.
سپس، مرد به ابراهیم(ع) گفت:
تو گفتی از من خواستهای داری!؟
ابراهیم(ع) گفت: «بلی».
مرد گفت: چیست؟
ابراهیم(ع) گفت:
تو، خدا را بخوانی و من بر دعایت آمین بگویم یا من، خدا را بخوانم و تو بر دعایم آمین بگویی.
مرد گفت:
درباره چه خدا را بخوانم؟
ابراهیم(ع) گفت:
#دعابرای_مؤمنان_گنهکار.
مرد گفت: نه.
ابراهیم(ع) پرسید: «چرا؟»
گفت:
سه سال است که خدا را به خواستهای میخوانم و تا این لحظه، آن را مستحبات نیافتهام و از خداوند عز و جل خجالت میکشم که او را به خواستهای دیگر بخوانم!
ابراهیم(ع) گفت:
«از خدا چه خواستهای داری؟».
گفت:
روزی در همین محلّ مشغول عبادت بودم که جوانی زیباروی که نور از پیشانیاش میتابید و گیسوانش از پشت فرو ریخته بود، از کنارم گذشت، و گاوی ـ که [از فرط تمیزی] گویی روغن به بدنش مالیده بودند ـ و گلهای از گوسفندان پرگوشت، با خود داشت و آنها را به پیش میبرد. آنچه از وی دیدم، مرا خوش آمد.
پرسیدم: ای جوان! این گاو و گله گوسفند از کیست؟
گفت: از خودم.
پرسیدم: تو کیستی؟
گفت: من، اسماعیل پسر ابراهیم خلیل الرحمان هستم. از آن هنگام، خداوند عز و جل را میخوانم که خلیلش را به من نشان دهد.
حضرت ابراهیم گفت:
[امروز دعایت مستجاب شده! زیرا] من، ابراهیم خلیل الرحمان هستم و آن جوان، پسر من است.
مرد [ابراهیم را در آغوش گرفت و] گفت:
سپاس، خدایی را که پروردگار جهانیان است؛ او که خواستهام را اجابت کرد. آن گاه، پیشانی ابراهیم(ع) را بوسید و با وی مُعانقه (رو بوسی) کرد.
سپس گفت: اینک آمادهام. تو دعا کن تا من، دعایت را آمین گویم.
و ابراهیم(ع) از درگاه خداوند، برای زنان و مردان مؤمن گنهکار، از آن روز تا روز قیامت، درخواست بخشش و خشنودی خداوند کرد و مرد، بر دعایش آمین گفت.
سپس امام باقر(ع) فرمود:
دعای ابراهیم به مؤمنان گنهکار از شیعیان هم ما تا روز قیامت میرسد.
📚 حکمت نامه جوان ص ۳۰۶
از 👇
📚 کمال الدین، ص ۱۴۰، ح ۸
✍️ در این داستان، #۴نكته_مهم وجود دارد
✅ اول
غنیمت دانستن فرصتها توسط اولیاالله
✅ دوم
حتی پیامبر بزرگی مثل ابراهیم نیز برای اجابت دعایش، خود را از آمین دیگری بینیاز نمیداند
✅ سوم
اولیاءالهی در بهترین فرصتها، برای دیگران دعا میكنند
✅ چهارم
بهترین دعا، طلب آمرزش گناهان است.
❣️لطفا ❣️
برای نجات بشریت از #كرونا
و
شرارتهای حاكمان #آمریكا
🤲 دعابفرمائید 🤲
💓 اینجا #نظربدهید👇👇
ا https://t.me/etedal_naghd
#اعتدال 👇👇👇
ا @etedalhamrah
#انتشار با حذف یا تغییر لینك #آزاد