#حكايت
پس سرکوب قیام محمد (دیباج) فرزند امام صادق علیه السلام كه علیه هارون قیام كرده بود ...
هارون الرشید به #عیسی_بن_یزیدجلودی دستور داد كه به خانههاى علویان حمله برد و تمام جامهها و جواهرات زنانشان را غارت كند و براى آنها هیچ جامه اى را باقى نگذارد مگر یك جامه براى هر كدام از آنها.
جَلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله كرد.
امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد از جمله دختران پیامبر خدا (ص) و خانوادهاش را در یك اطاق جا داد و سپس دم در خانه ایستاد.
جلودى به امام گفت:
راه فرارى نیست. من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت كنم درست همان گونه كه هارون الرشید دستور داده است.
امام علیهالسلام پاسخ داد:
من جامه و جواهرات آنها را به تو مىدهم. من به خدا قسم مىخورم كه همه چیزهایى را كه پوشیدهاند بگیرم.
امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت و پذیرفت که وارد خانه نشود
سپس امام علیهالسلام وارد خانه شدند و جامه ها و زینت آلات و حتى گوشوارهها و خلخال ها و دكمه هاى لباس زنان علوى را جمع آورى كرد و از خانه به بیرون آوردند و به دست جلودى دادند تا آنها را به طاغى بغداد هارون الرشید تسلیم كند.
🔷 از این واقعه مدتها گذشت تا این كه حضرت امام رضا علیه السلام به خراسان تشریف آورده و به اصطلاح، ولیعهد مأمون عباسى شدند، و مأمون دستور داد كه تمام اطرافیان و درباریان با آن حضرت بیعت كنند، و همه بیعت كردند جز نفرات معدودى كه یكى از آنها همین جلودى بود.
مأمون عباسى آن چند نفر را به جرم عدم بیعت با امام رضا علیه السلام به زندان افكند.
یك روز بعد از زندانى شدن جلودى، مأمون به خدمت امام هشتم شرفیاب شده، و موضوع زندانى شدن آن چند مخالف و از جمله جلودى را به ایشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانیان احضار شوند.
وقتی زندانیان را آوردند، امام رضا علیه السلام که كنار مأمون نشسته بودند از دور چشمشان به جلودى افتاد، با وجودى كه از ظلم و ستم آن شخص دلآزرده بودند و مورد چپاول و هتك حرمت او قرار گرفته بودند، و... بالاخره میدانستند كه جلودى با ایشان دشمنى آشكار دارد، با تمام اینها، آهسته و با روی گشاده به مأمون فرمودند:
این پیرمرد، (جلودى) را به من ببخش و آزادش كن!
مأمون با صداى آهسته عرض کرد:
این همان کسی است كه دختران پیغمبر را آزرده و خانه شما را چپاول كرده است!
جلودى از روی كینه و بغضى كه نسبت به حضرت رضا علیه السلام داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مأمون میخواهند، از این رو به مأمون گفت:
ترا به خدا و به خدمتگذاریم به پدرت هارون سوگند میدهم كه خواسته این آقا را نسبت به من نپذیرى!
مأمون از بزرگوارى امام رضا علیه السلام و خباثت جلودى در شگفت شده و به جلودى گفت:
به خدا سوگند خواهش این آقا را نسبت به تو عملى نمیكنم، سپس به دژخیم خودش دستور داد گردنش را بزند.
📚 اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۴۲
و
📚 عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۱
#اعتدال 👇👇
«ایتا»، «تلگرام» و «سروش»
ا👈 @etedalhamrah
#انتشار با حذف يا تغيير لينك #آزاد
.