.
#حكایت
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده:
یکى از #طلبههاى حوزه نجف كه در #تنگنای_معیشتی غیر قابل تحملّى قرار گرفته بود...
روزى بخاطر فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) از روى شکایت عرض میكند :
شما این #لوسترهاى قیمتى و قندیلهاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذاشتهاید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ...؟!
شب حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) را در #خواب مىبیند که آن حضرت به او مىفرمایند:
اگر مىخواهى در #نجف مجاور من باشى، اینجا همین نان و ماست و حصیر طلبگى است، و اگر ثروت قابل توجّهى مىخواهى باید به #هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى و چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
#به_آسمان_رودوکارآفتاب_کند ...
پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مىشود و عرض مىكند:
زندگى من اینجا هم پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مىدهید؟!!
بار دیگر حضرت را در خواب مىبیند که مىفرماید:
سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مىتوانى استقامت کنى، بمان، اگر نمىتوانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى:
«#به_آسمان_رودوکارآفتاب_کند »
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتابها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مىرساند و اهل خیر هم با او مساعدت مىکنند تا خود را به هندوستان مىرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مىگیرد، مردم از این که طلبهاى فقیر ، با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مىکنند و...
وقتى به در خانه آن راجه مىرسد در مىزند، چون در را باز مىکنند مىبیند شخصى از پلههاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مىشود مىگوید:
«#به_آسمان_رودوکارآفتاب_کند» فوراً راجه پیش خدمتهایش را صدا مىزند و مىگوید:
این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او و رفع خستگىاش وى را به حمام ببرید و او را با لباسهاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .
دستورات راجه به صورتى نیکو انجام مىگیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا عصر فردا پذیرایى مىشود .
فردا دید افرادی به خانه راجه آمدند كه از ظاهرشان معلوم بود از محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما هستند...
از شخصى که کنار دستش بود، پرسید:
چه خبر است ؟
گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است.
هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه وارد سالن شد، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست . نگاهی به اهل مجلس کرد و گفت:
من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مىشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه مىدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، اگر اين طلبه جوان موافق باشند، یکى از آنها را براى او عقد مىبندم، و از عالمان دین تقاضا میکنم که هم اکنون صیغه عقد را جارى کنند.
با اعلان موافقت طلبه جوان، صیغه عقد جارى شد...
طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید :
ماجرای چیست ؟
راجه گفت:
من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمومنین (علیه السلام) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم، به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، آنچه آنها گفتند، چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، آنچه سرودند، چنگى به دل نمیزند...
پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمومنین (علیه السلام)قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایی ام را به او ببخشم و اگر موافق باشد، دختر خود را به عقد او در آورم، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است.
طلبه گفت:
مصراع اول چه بود؟
راجه گفت:
من گفته بودم:
«به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند»
طلبه گفت:
مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمومنین (علیه السلام) است.
راجه سجده شکر کرد و خواند:
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
وقتى نظر کیمیا اثر حضرت مولا، فقیر نیازمندى را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند، نظر حضرت حق تعالی، در عبد چه خواهد کرد؟
📚 پایگاه عرفان، با ویرایش اعتدال
#اعتدال 👇👇
«ایتا»، «بله»، «تلگرام» و «سروش»
ا👈 @etedalhamrah
#انتشار با حذف يا تغيير لينك #آزاد