eitaa logo
پایگاه اطلاع رسانی هیأت های همدان
5.6هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
611 ویدیو
24 فایل
🔴 اطلاعیه های مجالس مذهبی همدان را به آیدی زیر ارسال فرمایید : 👇👇👇👇👇👇👇 @khademolhosein78
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻بخشی از قصیده پربار دعبل خزاعی رحمه الله ➖ أفَاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَیْنَ مُجَدَّلًا ➖ وَ قَدْ مَاتَ عَطْشَاناً بِشَطِّ فُرَاتٍ ➖ إِذاً لَلَطَمْتِ الْخَدَّ فاطِمُ عِنْدَهُ   ➖ وَأَجْرَيْتِ دَمْعَ الْعَيْنِ فِي الْوَجَناتِ ✍🏻 یعنی: ای فاطمه اگر خیال کنی حسین را که به تیغ بی دریغ اعدا بر خاک کربلا افتاده، و در کنار شط فرات تشنه لب جان داده، هر آینه بر گونه گلگون خود خواهی زدن، و نهرها از آب دیدهٔ محزون بر گونه‌های گلگون خود جاری خواهی کرد. ➖أَ فَاطِمُ قُومِی یَا ابْنَةَ الْخَیْرِ وَ انْدُبِی ➖ نُجُومَ سَمَاوَاتٍ بِأَرْضِ فَلَاةٍ ✍🏻 یعنی: ای فاطمه برخیز ای دختر بهترین خلق خدا، و ندبه و نوحه کن بر فرزندان خود، که ستاره‌های فلک امامت و رفعت‌اند، و چنین در زمین بیابان افتاده‌اند. 📓 بیست و پنج رساله فارسی، علامه مجلسی رحمه الله، شرح قصيده دعبل
⚫️ امام سجّاد علیه‌السّلام قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت و شهادت امام حسین علیهم‌السّلام را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین علیه‌السّلام خواند: "یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعِی مِدْرَارُ الْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلَاءَ مُضَرَّجٌ وَ الرَّأْسُ مِنْهُ عَلَی الْقَنَاةِ یُدَارُ ‌ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند." سپس گفت: اکنون علی بن حسین علیهم‌السّلام با عمّه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم. سپس هیچ زن پرده‌نشین و محجوبه‌ای نبود مگر اینکه از مکان خود خارج شد. زنان در حالی بیرون آمدند که سر و پای برهنه بودند، صورت‌هاشان خراشیده بود، لطمه به صورت خود می‌زدند و صدا به واویلا بلند می‌کردند. هیچ روزی به قدر آن روز گریه‌کننده نداشت.» 📚 بحارالانوار، ج ۴۵، ص ١۴٧ { @etelaresanihamedan }
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥  لات بازی را وارد جلسات اهل بیت علیهم السّلام نکنید. یادمان نندازید که عدّه‌ای جاهل، را لات معرّفی کردند! جالب اینکه خودشان می‌گویند: "باید الگوی ما کسی باشد که محاسنش در این بساط، سفید شده است!" ⚠️ آفات شهرت بر هیچ عاقلی پوشیده نیست. امثال این مداحانِ جوان و ناپخته، ابتدا باید محضر عالِم و استاد زانو بزنند، مرثیه و مصیبت‌خوان بشوند، نه خواننده! مدّاح باید مردم را با مصائب و معارف اهل بیت علیهم السّلام آشنا کند، و إلّا مدام گفتنِ: "دوستت‌دارم و بغلم کن و دلم‌ برات تنگ شده و چشمات دنیای منه و... " از هر کودکی بر می‌آید. خروجی ا‌شعار و مطالب ما باید همان‌گونه باشد که پیش رفتند. اگر اهل بیت علیهم السّلام را حاضر و ناظر بر مجالس ببینیم، تمام این معضلات برطرف می‌شود. { @etelaresanihamedan }
26.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️قدرِ «سیّد حِمیَری» را ندانسته‌ایم!... 🎥حجة الإسلام حامد کاشانی { @etelaresanihamedan }
پایگاه اطلاع رسانی هیأت های همدان
▪️قدرِ «سیّد حِمیَری» را ندانسته‌ایم!... 🎥حجة الإسلام حامد کاشانی #شاعران‌اهل‌بیت‌عصمت { @etelare
سیّد حِمیَری: در چنین مجلسی نمی‌نشینم! ✍🏼 نقل شده: روزی سیّد حِمیَری در مجلس "ابوعمرو بن العلاء" حضور یافت. دید که حاضران درباره زراعت و نخل سرگرم گفتگو شدند. او از جای برخاست تا برود، به او گفتند: چرا می‌روی؟ گفت: من خوش ندارم در مجلسی بنشینم که در آن از فضائل آل محمد علیهم السّلام یادی به میان نمی‌آید! چنین مجلسی ناپاک و معیوب است. کسی که در مجلسی آنان را فراموش کند تا اینکه از آن مجلس بیرون برود، مورد تأیید خداوند متعال نیست. 📚 الأغانی، ج۷ ص۲۰۲ { @etelaresanihamedan }
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ اینبار تبلیغ خالکوبیِ نام اهلبیت بر روی بدن!!!!!! ❌ مزخرفات برخی از این خوانندگان مدّاح‌نما تمامی ندارد. واقعا در مغز افرادی که چنین خزعبلاتی را "شعر" می‌نامند، چه می‌گذرد؟! رحمت خداوند متعال بر ، سیّد حِمیَری که تماماً فضائل أميرالمؤمنين علیه السّلام را به زبان شعر بازگو کرد و دنبال می‌کرد ببیند تا فضیلتی مانده که برایش شعر نگفته باشد؟! 👈🏻 در مقابل، این آقایان می‌گردند ببینند با کدام مزخرف تا بحال شعری نگفته‌اند؟! 🔘 همین سخنان پوچ و  "بیخیالِ شیخ" گفتن‌ها سبب شده تا "برخی" جوانان هیأتی نسبت به فقهاء بدبین و سست شوند، تَتو بزنند، شرعیّات را دست‌کم بگیرند، حتّی یک بار رساله نخوانند و از دین خود چیزی ندانند. چون محتوای مجلسی که در آن می‌رود، محتوای معارفی نیست. لذا چیزی دستگیرش نمی‌شود. تازه آقایان طلبکارند که ما جذب می‌کنیم!!! جذبِ چه چیزی!؟ این مهم است. وقتی فلان آقای مدّاح‌نما ولع و حسرت کنسرت محسن چاوشی دارد و جار هم می‌‌زند، از دیگران چه توقّعی می‌رود؟... { @etelaresanihamedan }
🍃 تا آخرین لحظه، مدح امیرالمومنین علیه السّلام را گفت _ لحظه احتضار سیّد حِمیَری ➖حسین بن عون گوید: برای عیادت سیّدحمیری در بیماری‌ای که به مرگش کشیده شد به نزدش رفتم. او را در حالی یافتم که محتضر بود، و گروهی از همسایگان عثمانی‌اش اطرافش بودند. سیّدحِمیَری زیباروی، پیشانی بلند و شانه‌هایش پهن بود. ناگاه در صورتش نقطه ای سیاه همچون نقطۀ جوهر پدید آمد. سپس پیوسته زیاد شد و گسترش یافت تا همۀ صورتش را فرا گرفت. شیعیان حاضر در آن‌جا اندوهگین شدند، و شادی و شماتت ناصبیان آشکار گشت، ولی اندکی نگذشت که در آن نقطه از صورتش سپیدی‌ درخشان پدید آمد و پیوسته زیاد و گسترده شد تا صورتش درخشید، و سیّد لب به خنده گشوده و چنین سرود: كَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِيّاً لَنْ يُنْجِيَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاةٍ قَدْ وَ رَبِّي دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ‌ وَ عَفَا لِي الْإِلَهُ عَنْ سَيِّئَاتِي‌ فَأَبْشِرُوا الْيَوْمَ أَوْلِيَاءَ عَلِيٍ‌ وَ تَوَلَّوْا عَلِيّاً حَتَّى الْمَمَاتِ‌ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِيهِ‌ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَاتِ‌. ✍🏻  کسانی که پنداشتند علی(ع) دوستدارش را از بدی‌ها نجات نمی‌دهد، دروغ گفتند. به پروردگارم سوگند من به بهشت عدن رفتم و خداوند از گناهانم درگذشت. پس امروز ای دوستان علی(ع) شاد باشید. و علی(ع) را تا هنگام مرگ دوست بدارید. و پس از او فرزندانش را دوست بدارید. یکی پس از دیگری به صفاتی که دارند. سپس سخنش را چنین ادامه داد: «گواهی می‌دهم که به راستی معبودی جز خداوند نیست، گواهی می‌دهم که به راستی محمّد صلّی اللّه علیه و اله فرستادۀ خداوند است، گواهی می‌دهم به راستی علی امیر مؤمنان است، و گواهی می‌دهم که معبودی جز خداوند نیست.» سپس چشمانش را بست. گویا روحش چراغی بود که خاموش شد یا سنگریزه‌ای بود که فرو افتاد. (راحت جان داد) ✅ علی بن حسين بن عون گوید: پدرم حسین بن عون درحالی که اُذینه حضور داشت گفت: اللّه اکبر، کسی که دیده باشد (یا شهادت داده باشد)، همانند کسی نیست که ندیده باشد. مرا خبر داد فضیل بن یسار از امام باقر و از امام صادق عليهما السّلام که ایشان فرموده‌اند: بر روح حرام است که تا پنج نفر را ندیده است از بدن جدا شود: رسول اکرم، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام. به گونه‌ای که یا دیده‌گانش روشن شود، یا تاریک و محزون؛ این خبر در ميان مردم منتشر شد و به خدا سوگند موافق و مخالف، پيكر سیّد حمیری را تشييع كردند. 📔 أمالی، طوسی رحمه الله، ص ۶٢٧ { @etelaresanihamedan }
شهادت علیه السّلام ⚫️ برای من گریه و زاری کن 💢 مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي حَمْدَانُ بْنُ أَحْمَدَ اَلنَّهْدِيُّ، قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ اَلْقُمِّي، قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ اِبْنِ اَلرِّضَا (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) فَأَذِنَ لِي أَنْ أَرْثِىَ أَبَا اَلْحَسَنِ أَعنِي أَبَاهُ! قَالَ فَكَتَبَ إِلَيَّ اُنْدُبْنِي وَ اُنْدُبْ أَبِي. ✍🏻 ابوطالب قمّى گوید: برای امام جواد عليه السّلام نوشتم اجازه بفرمایند تا مرثيه‌اى درباره پدرشان حضرت رضا علیه‌السّلام بگويم. در جواب فرمودند: براى من و پدرم گريه و زاری كن. 📓 رجال الكشّي، ص ۵۶٧ { @etelaresanihamedan }
شعر فرزدق در مدح و منقبت حضرت زین العابدین ✅ ابن کثیر می نویسد : هشام بن عبدالملک در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک اموى به قصد حج، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجدالحرام گذاشت. وقتی به منظور استلام حجرالاسود به نزدیک کعبه رسید، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد، ناگزیر عقب نشینی کرد و بر منبرى که براى وى نصب کردند، به انتظار کاهش ازدحام جمعیت نشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشاى مطاف پرداختند. 📋《فَبَيْنَمَا هُوَ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْحَجَرِ لِيَسْتَلِمَهُ تَنَحَّى عَنْهُ النَّاسُ إِجْلَالًا لَهُ وَهِيبَةً وَاحْتِرَامًا، وَهُوَ فِي بِزَّةٍ حَسَنَةٍ، وَشَكْلٍ مَلِيحٍ》 ▪️در این هنگام حضرت على بن الحسین(ع) که سیمایش از همگان زیباتر و جامه‌هایش از همگان پاکیزه‌تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود، از افق مسجد درخشید و به مطاف آمد و چون به نزدیک حجرالاسود رسید؛ موج جمعیت دربرابر هیبت و عظمتش کنار رفتند و منطقه استلام را در برابرش خالى از ازدحام کرد، تا به آسانى دست به حجرالاسود رساند و به طواف پرداخت. تماشاى این منظره موجى از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبدالملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می‌کشید، یکى از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنى آمیخته به حیرت گفت : این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مطاف براى او خلوت گردید؟ هشام با آن که شخصیت امام(ع) را نیک می‌شناخت، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند، خود را به نادانى زد و در جواب مرد شامى گفت : او را نمی‌شناسم. در این هنگام روح حساس ابوفراس (فرزدق) از این تجاهل و حق کشى سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموى بود، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده‌خویى آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد، رو به مرد شامى کرد و گفت : اگر خواهى تا شخصیت او را بشناسى از من بپرس، من او را نیک می‌شناسم. آن گاه فرزدق در لحظه‌اى از لحظات تجلى ایمان و معراج روح، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می‌گرفت، با حماسه‌هاى افروخته و آهنگى پرشور سیل‌آسا بر زبان راند و گفت : 📋《هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ هَذَا ابْنُ خَيْرِ عِبَادِ اللَّهِ كُلِّهِمُ هَذَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ إِذَا رَأَتْهُ قُرَيْشٌ قَالَ قَائِلُهَا إِلَى مَكَارِمِ هَذَا يَنْتَهِي الْكَرَمُ يُنْمَى إِلَى ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِي قَصُرَتْ عَنْ نَيْلِهَا عَرَبُ الْإِسْلَامِ وَالْعَجَمُ يَكَادُ يُمْسِكُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ رُكْنُ الْحَطِيمِ إِذَا مَا جَاءَ يَسْتَلِمُ يُغْضِي حَيَاءً وَيُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ فَمَا يُكَلَّمُ إِلَّا حِينَ يَبْتَسِمُ بِكَفِّهِ خَيْزُرَانٌ رِيحُهَا عَبِقٌ مِنْ كَفِّ أَرْوَعَ فِي عِرْنِينِهِ شَمَمُ مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ طَابَتْ عَنَاصِرُهَا وَالْخِيمُ وَالشِّيَمُ يَنْجَابُ نُورُ الْهُدَى مِنْ نُورِ غُرَّتِهِ كَالشَّمْسِ يَنْجَابُ عَنْ إِشْرَاقِهَا الْقَتَمُ حَمَّالُ أَثْقَالِ أَقْوَامٍ إِذَا فُدِحُوَا حُلْوُ الشَّمَائِلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نَعَمُ هَذَا ابْنُ فَاطِمَةٍ إِنْ كُنْتَ جَاهِلَه بِجَدِّهِ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا اللَّهُ فَضَّلَهُ قِدْمًا وَشَرَّفَهُ جَرَى بِذَاكَ لَهُ فِي لَوْحِهِ الْقَلَمُ مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الْأَنْبِيَاءِ لَهُ وَفَضْلُ أُمَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الْأُمَمُ عَمَّ الْبَرِّيَّةَ بِالْإِحْسَانِ فَانْقَشَعَتْ عَنْهَا الْغَيَابَةُ وَالْإِمْلَاقُ وَالظُّلَمُ كِلْتَا يَدَيْهِ غِيَاثٌ عَمَّ نَفْعُهُمَا يَسْتَوْكِفَانِ وَلَا يَعْرُوهُمَا الْعَدَمُ سَهْلُ الْخَلِيقَةِ لَا تُخْشَى بَوَادِرُهُ يَزِينُهُ اثْنَانِ حُسْنُ الْخُلْقِ وَالْكَرَمُ..》 وقتى قصیده فرزدق به پایان رسید، هشام مانند کسى که از خوابى گران بیدار شده باشد، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنین شعرى تاکنون در مدح ما نسروده‌اى؟ فرزدق گفت : جدّى بمانند جدّ او و پدرى همشأن پدر او و مادرى پاکیزه گوهر مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم. هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین عسفان میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند.(۱) 📚منبع : ۱)البداية والنهاية ابن كثير، ج۸، ص۲۲۷ @AsnadolMasaeb