#شعر_زبان_حال
#وفات_حضرت_سکینه_س
{در دشتِ کين، #سکينه چو بر شاه دين گريست !
برخاست شورشي که 'زمان و زمين' گريست...}
گريان شدند يکسره کرّوبيانِ قدس
کُرسي به لرزه آمد و عرشِ برين گريست
ابليس شد زِ کرده پشيمان و شرمناک
جبريل ناله کرد و رسولِ امين گريست
بر آسمان فرشته زِ غم جامه چاک کرد
وز سوزِ دل به خُلدِ برين حور عين گريست
اسبان بر زير زين و سُتوران به زيرِ بار
از درد هر که بود در آن دشتِ کين گريست
از تابِ خشم، آتش دوزخ زباله زد
بر خود جهان زِ بيمِ جهاد آفرين گريست
چون لاله رنگ روي زمين چون گهِ وداع
از سوزِ دل بر آن تنِ چون ياسمين گريست
پس گفت: اي پدر ز چه بر خاک خُفته اي؟
بي سر به خاک؛ با تنِ صد چاک خفته اي؟!
آن دَم که بود دامنِ زهراش جاي خواب
عريان فتاده بود سه روز اندر آفِتاب!
زان لعلِ لبْ که آبِ حياتِ رسول بود
کردند کوفيانِ جفاپيشه منعِ آب....
| #شاعر : |
| #محمود_خان_ملك_الشعرای_کاشاني_صبا؛
#عصر_قاجار|
⚫️ #شعر_زبان_حال
⚫️ #وفات_حضرت_سکینه_س
در دشتِ کين، #سکينه چو بر شاه دين گريست !
برخاست شورشي که زمان و زمين گريست
گريان شدند يکسره ڪرّوبيانِ قُدس
ڪُرسي به لرزه آمد و عرشِ برين گريست
اِبليس شد زِ کرده پشيمان و شرمناڪ!
جبريل ناله کرد و رسولِ امين گريست
بر آسمان فرشته زِ غم جامه چاک کرد
وز سوزِ دل به خُلدِ برين حور عين گريست
اسبان بر زير زين و سُتوران به زيرِ بار
از درد هر که بود در آن دشتِ کين گريست
از تابِ خشم، آتش دوزخ زبانه زد !
بر خود جهان زِ بيمِ جهاد آفرين گريست
چون لاله رنگ روي زمين چون گهِ وداع
از سوزِ دل بر آن تنِ چون ياسمين گريست
پس گفت: اي پدر! ز چه بر خاک خُفته اي؟
بي سر به خاک؛ با تنِ صد چاک خفته اي؟!
آن دَم که بود دامنِ زهراش جاي خواب
عريان فتاده بود سه روز اندر آفِتاب!😭
زان لعلِ لبْ که آبِ حياتِ رسول بود
کردند کوفيانِ جفاپيشه منعِ آب....
| #شاعر : |
| #محمود_خان_ملك_الشعرای_کاشاني_صبا؛
#عصر_قاجار|