.
#شور زیبا سید و سالار شهیدان ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی•✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
دل به عشقِ تو سپردم من
جایی دیگه اسیر نمیشم
هر چقدر حسین حسین میگم
خدا می دونه سیر نمیشم
دوباره اسمِ حسین اومدُ
دوباره جنونِ من بی حدُ
دلِ من بی بهونه پَر زدُ
منمُ پرچمِ رو گنبد
دار و ندارم،همه کَس و کارم
نوکرِ درِ خونَتَن ایل و تبارم...
ثروت من عشقِ اربابِ
تا با توأم فقیر نمیشم
هر چقدر حسین حسین میگم
خدا می دونه سیر نمیشم
دلمُ دستِ شما دادمُ
روز و شب به پاتون افتادمُ
میشنوی صدایِ فریادمُ
نوکرت همه ی اجدادم
دار و ندارم،همه کَس و کارم
نوکرِ درِ خونَتَن ایل و تبارم...
اونقدر کریم و آقایی
دور و بَرِت همیشه گداست
عُمریِ حسین حسین میگم
خودِ حسین میگه عباس
حاجتِ دلِ گرفتارِ وُ
قَمرِ آسمونِ تارِ وُ
برای حسین علمدارِ وُ
تا ابد سید و سالارِ
دار و ندارم،همه کَس و کارم
نوکرِ درِ خونَتَن ایل و تبارم...
ــــــــــــــــــ
#میلاد_امام_حسین #_علیه_السلام
#میلاد_حضرت_رقیه #_سلام_الله
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهSibsorkhi_2_Babolharam_Net.mp3
زمان:
حجم:
4.65M
|⇦•دل به عشقِ تو سپردم من...
#شور زیبا سید و سالار شهیدان ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی
#حضرت_رقیه
گفتی حرم، بیا حرمُ اللهِ ما ببین
در گوشۀ خرابه بیا، شاهِ ما ببین
شاهِ سه سالۀ حرمِ شام را نگر
سلطانِ قلبهای پُر آلام را نگر
شاهی که صد خلیفه از او واژگون شوند
شاهان همه، ز آهِ شبَش سرنگون شوند
وقتی که با خداش مناجات میکند
سوزَش خرابه را چو خرابات میکند
یک ناز او نیاز جهان را برآورَد
دستِ دعای او به خرابه سر آورَد
وقتی که با سرِ پدرش روبرو شود
کاخ ستم ز نالۀ او زیر و رو شود
دستانِ کوچکش، گِرهِ کور وا کند
درد دل تمام حرم را دوا کند
ویرانه ای که رأسِ حسین است ساکنش
منّت کِشَند، نورِ تمامِ اماکنش
کعبه به احترام رقیه ادب کند
او را خدا عقیلۀ زینب لقب کند
ما نوکران حضرت سلطان رقیه ایم
دلدادگان درگهِ جانان رقیه ایم
در بارگاه اوست سرِ اولیا بخاک
بر آستان اوست رُخِ انبیا بخاک
زهرا اگر که ام ابیهای مصطفاست
بی بی رقیه اُمِ اَبِ شاهِ کربلاست
ای نورِ دیده، گر چه بظاهر تو کوچکی
مادر تویی، که گفته در عالم تو کودکی
از خارهای پای تو گُل کرده راهِ عشق
آهِ یتیمی اَت، شده صدها سپاه عشق
بر تو مدافعان حرم سر نهاده اند
چندین هزار کشته به راهِ تو داده اند
ما هم مدافعِ حرمِ کفوِ زینبیم
گریه کنانِ عمرِ کمِ کفوِ زینبیم
بس گریه میکنیم که تا بر جنون رسیم
با اشک دیده تا لب دریای خون رسیم
گفتی دمارِ کاخ نشینان درآورَم
جانی نمانده بود که دستی برآورَم
قدّم نمیرسید پدرجان ! ، فدای تو
در مجلسِ یزید شنیدم صدای تو
دردم زیاد بود ولی روی پَنجه اَم
برخاستم، که داد عدویت شکنجه ام
گیسوی سوخته، قدِ خَم، صورتِ کبود
شلاقِ خیس، مُشت و لگد، خندۀ یهود
در بینِ جمع، در وسطِ صوت و هلهله
گاهی مرا کشید به مو، گه به مقنعه
بابا هنوز موی سرم درد میکند
از تازیانه ها کمرم درد میکند
خادم الرضا علیرضا عافیتی
#اشعار_ولادت_ها_و_اعیاد_اسلامی
#ولادت_حضرت_رقیه_س
متن شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(ای غنچه ی رعنا و دل آرای دل ما)
ای غنچه ی رعنا و دل آرای دل ما
ای یاد تو هر لحظه مسیحای دل ما
ای اوج طلب موج تمنای دل ما
ای فاطمه ی دوم و زهرای دل ما
سرمست شد از زمزمه ی نام تو دل ها
زنده کنی از هر نفست دلْ چو مسیحا
افتاده به دامیم و به جز جام نگیریم
هستیم و دل خویش از این دام نگیریم
بی ذکر تو یک لحظه که آرام نگیریم
بر حاجت خود غیر همین نام نگیریم
مرغ دل ما خیمه زده بر سر کویت
تو باب همه حاجت مایی چو عمویت
ای ماهِ شب حضرت خورشید رقیه
از ذکر تو آیینه ی امید رقیه
زینب ز تماشای تو خندید رقیه
جان داد اباالفضل تو را دید رقیه
لبخند تو چون موج سرور است به جنت
از یُمن تو حق بر همگان کرده محبت
با بردن نام تو شکوفا شده غنچه
لبخند زدی ، در بر تو وا شده غنچه
بر دامن گل بعد تو پیدا شده غنچه
با شبنم خود جام طهورا شده غنچه
هر قطره ی شبنم شده صهبای وصالت
غلتیده و افتاده به رخسار خیالت
با یاسِ بهاریِ علی ، مو نَزَنی تو
آیینه ای از حُسن عمویت حسنی تو
بر جان اباالفضل چنان روح تنی تو
دردانه ی زهرایی و شیرین سخنی تو
بر قلب من خار شده گام گذاری
تا گل شود از یاد تو ای یاسِ بهاری
آرام دلِ عاشق و مدهوش اباالفضل
کِی یاد تو گردید فراموش اباالفضل
می بُرد تماشای رخت هوش اباالفضل
تا عرش سفر می کنی از دوش اباالفضل
ای جایگه ات غبطه ی صد فوج فرشته
نام تو خدا بر دل عشاق نوشته
سرمستی جام تو سبویی است ز کوثر
از دیده چو اشک آمده جویی است ز کوثر
نام تو به لب همچو وضویی است ز کوثر
حالات رخت بغض گلویی است ز کوثر
در محفل میلاد ببین روضه نخوانیم
اما ز غم روی تو در آه و فغانیم
ای کاش رُخَت جلوه گرِ شام نمی شد
همواره نوازش زِ سر بام نمی شد
با رأس پدر همره و همگام نمی شد
گر اسم تو با فاطمه هم نام نمی شد
شاید که رخت سیلی بسیار نمی خورد
این گونه تو را خصم به بازار نمی بُرد
شاعر: #محمد_مبشری