eitaa logo
کانال مولودی وعروسی مجمع الذاکرین🌸
34.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
130 فایل
جدیدترین اشعاروسرودهادرکانال ما خوش آمدین🌹 @ewwmajmamolodi #کانال_مولودی_و_عروسی_مجمع_الذاکرین مدیریت👇 @khadeemeh110 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما در روبیکا 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
دریچه های شعور مرا به هم زده اند حقایقی که به روی دلم قدم زده اند مرا مجادلهء واژه ها ز پا انداخت خُرافه های جدیدی که بر سرم زده اند دم غروب، کنار شلوغی اشیا گرفته بود سرم را هزار و یک آیا گرفته بود خلیجِ دلِ مرا ماتم نگاهِ مضطربم خیره بود بر دریا دلم چو ساحل دریا پر از تلاطم بود خطوط جاده در اندوه چشم من گُم بود صدای خستهء مردی مرا به خود می خواند صدا ز سوی کسی بود یا تَوهّم بود! صدا شبیه دعا بود در کرانهء شب و دست مرد که میزد به روی شانهء شب... تمام اهل زمین را به سوی خود می خواند؛ چقدر ساکت و سردید در شبانهء شب من از کدام طرف تا صدا قدم بزنم؟ اگر شروع شوم تا کجا قدم بزنم؟ شبیه خاک شوم تا به باد دل بدهم! و یا که آب شوم سر به صخره ها بزنم؟ شبیه جهل، خودم را سیاه می کردم دروغ از چه؟ که حسّ گناه می کردم همان دقیقه که از ارتفاع حیرت خود به موجهای گناهم نگاه می کردم صدا شبیه به نوری شد و به من تابید به روی شانهء قلبم زد و دلم لرزید شبیه باد، وزیدن گرفت و همچو نسیم... به مهربانی گل های یاسمن پرسید: چراگرفته دلت؟ مثل اینکه تنهائی اگرچه غرق گناهی ولیکن از مائی دلت عجیب گرفته در این غروب غریب به جشن روشنی سرنوشت می آئی؟ صدای قلب زمین هم به گوش می آمد و ناگهان سرِ مستم به هوش می آمد غروب بود و شعف تازه در دلم گُل کرد ز شهر آینه ها گُل فروش می آمد دلم رسید به نزدیکِ مرزِ کنده شدن در اوج عشق، دوباره شروعِ بنده شدن صدا گرفت دو دست دل مرا پَر داد مرا رساند به رویای یک پرنده شدن به آسمانِ جنون رفت ناله ام، دادم صدا زدم گل نرگس... به گریه افتادم توباشی و همه غافل زبودنت، هیهات! چقدر گرم تباهی است زادهء آدم صدا زدم گل نرگس کجاست سمت ظهور؟ چقدر بی تو شود روح عشق، زنده به گور؟ چقدر بی بُرو برگرد بی تو هر جمعه سمات و ندبه و عهد و فرج شوند مرور؟ چقدر از تنِ بی روحمان توان رفتن؟ چقدر پای پیاده به جمکران رفتن؟ چقدر کرببلا ، مکه و مدینه و طوس بدونِ درکِ تو یا صاحب الزمان رفتن؟ چگونه میشود از غربتت فغان نکنم؟ چگونه گوش به تکذیب این و آن نکنم؟ برای این غمِ موزون چکار باید کرد کتاب هجر ورق میخورد؟ گمان نکنم... گشوده بال به بالا فرود یادت رفت و از ظهور خودت هرچه بود یادت رفت قرار ما و تو در قهقرای حادثه بود قرار بود بیائی چه زود یادت رفت سرود سبز مرا داس ها دِرُو کردند سبوسِ گندم ما را عوض به جُو کردند چقدر ریسه کشیدیم و برخی از مردم ز بیقراری ما رد شدند و هُو کردند الا مسافرِ شبگرد در بیابان ها چقدر بی تو گذشتند مهر و آبان ها برای آنکه ببینی به ما چه می گذرد بیا تو سرزده یک روز در خیابان ها نمی رسد به شما دردِ بی صدایی من طنین نالهء یابن الحسن کجایی من چرا زتو گله دارم که این مصیبت ها بلند می شود از گورِ بی وفایی من اگرچه راکدم و نرخ کاهشی دارم از این ردیف، غلطهای فاحشی دارم من از مجاورت خلوت تو می آیم ز دستهای دعای تو خواهشی دارم؛ بیا شکستگی یاس را مرمت کن بنای مسجد احساس را مرمت کن بیا و تیغ به دستان انتقام بگیر غرور حضرت عباس را مرمت کن به نرمی قدم مرگ می رسی از پُشت تویی که بود و نبودت تمام ما را کُشت چه میشود گل نرگس به پای این اشعار تبرکاً بزنی مُهر، با سرِ انگشت
بسم‌ الله الرحمن الرحیم و ▶️ هرکس گدایی می کند بر ساحت زهرا باید بیاید قم بیاید خدمت زهرا معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا پیداست در صحن و سرایش جنّت زهرا مانند زهرا روشنای خانه این بانوست راضیّه و انسیّه و حنّانه این بانوست کوثر شده زهرای اطهر می شود بی شک انسیّة الحورای دیگر می شود بی شک معراج را معنا و مظهر می شود بی شک بند دلِ موسی بن جعفر می شود بی شک بابا اگر این است دختر باید این باشد چون فاطمه حق است امّ المؤمنین باشد وا می شود سجاده اش، وا می شود درها درهای الطاف خداوندی به نوکرها از نسل اسماعیل ها تا نسل هاجَرها در محضرش از فضّه ها هستند و قنبرها در کهکشانش شاعران منظومه می گویند معصوم ها یا حضرت معصومه می گویند دست کریمه برکتش مثل کریمان است قم ظاهراً خشک است، در باطن گلستان است باران نمی خواهد همیشه نورباران است هر زائرِ قم زائرِ شاه خراسان است محتاجم و دورِ کس دیگر نمی گردم از محضر او دست خالی بر نمی گردم کعبه تمام عزت خود را به او داده جنّت به دست خادمان او سبو داده زهرا به یُمن او به من هم آبرو داده کن درد دل با او که وقت گفتگو داده بیخود نمی آیند مردم سر به زیر اینجا پس تو بیا و کربلایت را بگیر اینجا چون فاطمه نور است و شرحی در بیانش نیست چون زینب است و جز رضا وِرد زبانش نیست گرچه شکسته، حرفی از قدّ کمانش نیست بر آسمان نیزه ماه کاروانش نیست بیکس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلاً بیمار شد اما نشد اینجا اسیر اصلاً باید از آقا گفت یا خواهر که تنها شد او را زدند اشرار بالا سر که تنها شد گودال شد عرش خدا مادر که تنها شد غارت شد از هر گوشه ای پیکر که تنها شد در ازدحام خیمه زینب ناتوان افتاد روبنده ی زن ها بدست این و آن افتاد @ewwmajmamolodi
هم گریه ای و آب وضوی مکرّری هم کوثری و جام و سبوی معطری باید ترا بجویمت ای عشق اهل بیت در امتداد پیچش گیسوی دلبری بر خاک، سجده می کنم و مست میشوم وقتی که باز میشود از آسمان دری بسکه خراب باده شدم بین میکده پایم نمی کشد بروم جای دیگری دلداده و اسیرم و باب الجوادی ام اهل همین محله و مهمان هادی ام ابن الرضای دوم و عشق رضا رسید دردانهء سمانه و نور سما رسید نامش علی و کنیهء او هم ابوالحسن نطقش؛ پیمبری که به وحی خدا رسید خال لبش اشاره به توحید کعبه داشت قدّ قصیده اش به قد ربّنا رسید تقسیم شد محبت او بین کائنات یک ذره از ولایت او هم به ما رسید عالم فقیر و سائل دست کریم اوست ایران گدای خانهء عبدالعظیمِ اوست روح بلند او به جنان پر کشیده بود میلش به عرش و وادی دلبر کشیده بود رفت از مدینه، سمت نجف، قبل سامرا بسکه لبش، شراب علی سر کشیده بود در قلب عرش، عشق خدا را برای خلق از برکهء غدیری حیدر کشیده بود در "فُلکِ جَاری" از "لُجَجِ الغَامِرَه" که گفت، حیدر به روی دست پیمبر کشیده بود یعنی یقین کنید که دست خدا علی است اصلاً کلید معرفت الله، یاعلی است قربان لطف هادی و قربان سامرا دیوانهء نجف شده مهمان سامرا من ریزه خوار لقمهء سلطان مشهدم پُر برکت است سفره ام از نان سامرا جانم به درد و تاول پاهای زائران در پیچ و تابِ کوچه خیابان سامرا این اربعین اگر که شدی زائر حرم یک شب بخواب گوشهء ایوان سامرا عمریست سامرا، حرمِ جانِ خسته هاست آنجا که خانهء پدری من و شماست این کورهء محبت مان گرم شد دمش جانم به عشق! با همهء حالِ درهمش من را فقط یکی ببرد خیمهء حسین خیلی زمان نمانده بیاید محرمش قسمت نشد به سر بزنم زیر قبّه اش دعوت کنید گریه کنم زیر پرچمش فکری برای این دلِ بیتاب من کنید شش گوشهء حسین مرا کُشته با غمش نوکر، اگر حرم نرود خوار میشود نوکر، بدون گریه گرفتار میشود
🌼⚡️🌼⚡️🌼⚡️🌼 آشتی می کند دلم با عشق در شب ابری تولّد تو بال ها می زند کبوتر شوق در دل آسمانی خود تو این منم غرق شور میلادت ارغوانی ترین گل عالم در شگفتِ شکفتن نامت می شود خوب زخم این بالم لحظه های قلم زدن از تو راه می روم روی آتش این منم در حضور تو مبهوت دختر آب! بانوی آتش عشق از روی ماءذنه تا صبح نغمه های حجاز می خواند روی سجادهء لطیف دلت گل مریم نماز می خواند ای غیور بلند معنادار! حرف های تو حرف ریشه ای است بهر وصف صلابتت خانم اسوهء صبر هم کلیشه ای است نور رخسار حیدری تو شد روشنی بخش خانهء خورشید طلعت هاشمی تو زینب ماه را بُرده است در تبعید بر حجاب سپیدهء چشمت هاله ای از بهشت می تابد تو که می خندی از حیای لبت نور بر سرنوشت می تابد ای غروب نگاه تو دوزخ! ای طلوع دمیدنت محشر! ای قیامت، قیامت کبرا! دست پروردهء خود مادر به ضریح نگاه تو قلبِ مستمندم دخیل می بندد پای گهوارهء پُر از مهرت حضرت جبرئیل می خندد روز ما روشنی گفتهء تو شب ما چادرِ سیاهِ شماست گرچه کعبه پُراست از مضمون کربلا شعر دلبخواهِ شماست در شبستان بیقراری خود چقدر من برو بیا دارم وقتهایی که سخت دلتنگم در سرم شور کربلا دارم روح، آبشخورش کلام شماست ای نگاه عمیق عرفانی ای کلامت میان بی دینان مثل سر، روی نیزه، قرآنی مثل مجنون که سوخت بی پروا دل ما ساده بود و عشقی ماند تو که رفتی به کربلا بعدش کربلا هم دلش دمشقی ماند ای حروف تو چشمهء ترتیل! صبغه الله رنگ معجر توست روزهای طلوع آمدنت روزهای غروب مادر توست راستی ای بهار خوبی ها از دل مادرت خبر داری؛ دور آن بستری که خونین است... میشود سهم تو پرستاری؟ سختی روزهای این ایام به دل واژه ها گواه شده مثل مادر ز بس نخوابیدی پای چشم تو هم سیاه شده گرچه بعد از چهار و اندی سال سخنانت شنیدنی شده است حیفِ تو که یتیم خواهی شد حیفِ مادر که رفتنی شده است سحر آبی نگاه تو شد شبِ شعرِ پُر از مقدمه ام شعرهایم پُر است از روضه بسکه درگیر داغ فاطمه ام ✨⚡️✨⚡️✨⚡️✨
جلوه ها بسیار اما دل یکی، دلبر یکی بین این میخانه ها، باده یکی ساغر یکی ریشه های ما یکی، مصدر یکی، محشر یکی تا ابد حیدر یکی، کوثر یکی، مادر یکی چارده تا جلوه دیدیم از خدا، مطلب یکی است سجده کن چون حضرت معشوق ما امشب یکی است وا شده امشب به سمت آسمان ها پنجره میشود گفت از نگاه یار، صدها خاطره میرسد گاهی از آنجا که نباید تذکره من گدای این درم، من کار دارم با گره از گره هایی که کورند عشق پیدا میشود خوش بحال ما رضا این بار بابا میشود عشق را وقتی خدا در بین عالم باب کرد ابروی دلدار ما را قبلهء محراب کرد تا رضا را دیدن این گل پسر بی تاب کرد خنده ای کرد و دل بابای خود را آب کرد او که عشقش بوده از حالا به زهرا آمده آن یکی یکدانهء آغوش بابایش شده جان فدای آنکسی که مست و حیرانش شده هرچه حور است و ملک گهواره جنبانش شده بارها خورشید، محو نور ایمانش شده عالمی دلبستهء ذکر رضاجانش شده خوب شد اصلا" کسی امشب جوابم را نداد چون عریضه میبرم مشهد دم باب الجواد اینکه میگویند دستش سفرهء جود خداست آینه قدّی سلطان سریر ارتضاست عاشقش کعبه است، ذاتاً قبله و روح دعاست کاظمینش چون خراسان، چون نجف، چون کربلاست ابتدای حاجت است و انتهای حاجت است سائل و مسکین کنار سفره او راحت است از زیارت دور شش گوشه، چه چیزی بهتر است کعبهء مشکل گشا، باب الحوائج اصغر است من فدای آنکه تا دنیاست، عشق مادر است خنده اش شیرینی بزم علی اکبر است از میان عرش، نور محشری آورده اند جلوه ای از جلوه های حیدری آورده اند می درخشد ماه شب های کویری حسین می شود دید از دو چشم او دلیری حسین می کند در وقت وقتش دستگیری حسین می شود سرباز عصر روز پیری حسین از لب خشکیده اش گفتم که آب آتش گرفت بر فراز نیزه ها قلب رباب آتش گرفت شاعر:
خوشهء چشم سیاهت بار دارد می دهد مجمر دستان تو افطار دارد می دهد مستی شاءن نزول آیه های خنده ات دست جبریل امین هم کار دارد می دهد میشود حتی شراب این روزها شرعاً حلال حال خوبی باده ات انگار دارد می دهد صف کشیدند عاشقانت بر در بیت الولا میثم تمار گویا دار دارد می دهد مزهء خرمای نخلستان حیدر محشری است خوردنی تر میشود وقتی که طعمش کوثری است تا می افتد راه معراج نگاهت بر افق می زند خورشید هم انوار ِ هر روزش به ذُق می رسد نام تو از بالا و می خندد علی می دهد زهرا به دستان ملائک مُشتلق کوچه ای را که از آن داری گذر یک صبحِ زود می شود هر صبح زود از عطر گیسویت قُرُق ابروی پیوسته ات دائم گشایش می کند پس دگر جایی ندارد غصهء جمعی عُنق می رسد روزی ماهم با خلائق پشت در هرچه طولانی شود صف، مزه دارد بیشتر سائلت را همنشین مهر و ماهش می کنی هرچه هم سرکش، سر آخر سر به راهش می کنی بخت برگشته ترین ها را حسابی می خری بوسه هرکس زد به پایت پادشاهش می کنی کمتر از ایوان چشمانت به یوسف خیره شو قبله را گم می کند وقتی نگاهش می کنی اصلاً از چشمان تو افتاده یوسف، پس نگو مثل گیسوی سیاه خودت داری سیاهش می کنی ای که در دنیا قدوم تو مشرف میشود خضر وقت عاشقی تو مکلف میشود می پَرد بر آسمانت صبح تا شب یاکریم می رسد شور تو از افلاکیان، ماها کریم وحی شد حی علی خیرالعمل پس واجب است از سحر، بعد اذان یک عمر ذکر یا کریم یا کریم العفو شبهای تو چیز دیگری است پس به لطفت هست با ماهم خدا فردا کریم رد شدن از برزخ و دوزخ که کاری سخت نیست سفره داری در بهشت و ما خدا را شاکریم بر سر مهمان خود هرشب توقف می کنی کیف دارد لقمه ات وقتی تعارف می کنی آنقدر که پیش پایت رفت و آمد می شود لحن خواهش کردن مردم زبانزد می شود حاتم طایی می آید رد شود از کوچه ات می رود چندین قدم بعداً مردّد می شود راه می آید دلت از بسکه با درمانده ها حرف ما بیچاره ها دل می رباید می شود ما که کمتر از جزامی های شهرت نیستیم گر نیایی برسر ما حالمان بد می شود از سر انگشت تو از بس شهد می ریزد زمین مطمئنم که قدمگاه تو مشهد میشود هرکسی از سلسبیلت جرعه آبی خورد، بُرد قاسم از کندوی لبهایت عسل که بُرد، بُرد محشری و نسل در نسلت حسن اندر حسن امر کن در لشکر عشق تو می پوشم کفن میدهد جان تیغ ابرویی که داری در غلاف وقت تار و مار عشاقت بیا گردن بزن تو ستون صبری و هرگز نخواهندت شکست صلح رو در روی تو جنگ است، جنگ تن به تن کی شود بن بست راه پیش رویت، هیچ وقت می خورد چشمان تو گرچه به کوچه دائماً طعنه ها زخم دلت را بد نوازش کرده اند تیرها انگار با تابوت، سازش کرده اند می کُشی ما را میان روضه گاهی وقتها می رود از دست عنان روضه گاهی وقت ها تیرها خود را می اندازند با سر بر تنت درد می افتد به جان روضه گاهی وقت ها پیش چشم زینب و عباس افتادی چرا؟ بند می آید زبان روضه گاهی وقت ها یک نفس گفتم حسن، صدبار گفتم یاحسین خرج دارد امتحان روضه گاهی وقت ها رفتی و فرصت برای خواندن چاوش نشد آخر این شاهنامه باز آقا خوش نشد
. صلوات الله علیه از اینکه باز، مرا خوانده ای خدا را شکر دوباره پای گدا مانده ای خدا را شکر مرا ز غیر خودت رانده ای خدا را شکر دلم شکسته، تو نشکانده ای خدا را شکر دوباره مشکل من را نگفته حل کردی مرا میان حرم، باز هم بغل کردی پر شکسته و زخم، التیام می خواهد کسی که خسته شده، همکلام میخواهد فقط گدای حرم، احترام میخواهد همیشه درگه سلطان، غلام میخواهد شبیه چشم حسن، کارِ چشم تو کرم است برات کرببلا رزق من در این حرم است نمانده از کرمت، دست بینوا خالی دلم گرفت و نکردی دل مرا خالی نشد کنار تو از خادم الرضا خالی شلوغ شد حرم و شد برام، جا خالی برای لحظه ی آخر، خودت همیشه بسی تو قول داده ای آنجا به داد من برسی بنازم آن کرمت را که بار نوکر بُرد مرا از آتش دوزخ، زیارتت در بُرد مَلَک نه! در حرمت باز هم کبوتر بُرد مرا اذان سحر، بین صحن حیدر برد دلت نیامده انگوری از نجف نخورم مرا ببر که غم دوری از نجف نخورم دوا رسیده به تو، تربت شفا به حسین مرا ببر حرم علقمه ترا به حسین ببین که دلهره دارد کمی ربابِ حسین همیشه می رسد اینجای روضه ها به حسین دو دست خالی من را به پرچمش برسان مرا به گریه ی ماه مُحرّمش برسان نشسته ای دم در، پرچم عزا بزنی جواد، را وسط روضه ات صدا بزنی تو سوختی که در آن حجره دست و پا بزنی وَ ناله ی جگر از روضه ی قفا بزنی طنین ناله ی یابن الشبیب ... ما را کُشت کسی که بوده سه ساعت غریب ... ما را کُشت صدا زدی نفسم سوخت، از نفس زدنش گرفت ضرب لگدها و نیزه را دهنش در آمد از تن او پاره پاره پیرهنش کفن نداشت و شد خاک کربلا کفنش صدای خواهر او را سنان نمی فهمید و شمر لعنتی آنجا زبان نمی فهمید ✍ .
صاحب مقام خانه ی نوریم و نوکریم عمری گدای شام و سحرهای این دریم صاحب مقام خانه ی نوریم و نوکریم دورهمیم دور و بر خانه ی علی ما ریزه خوار سفره ی زهرای اطهریم فطرس کجاست تا که ببیند مقام مان با یک نگاه فاطمه پر در می آوریم ما را به نام حضرت سلمان خریده اند پس دست بوس خادم خدام مادریم یکجا به اذن فاطمه عمار می شویم یکجا ابوتراب بخواهد ابوذریم تبت یدا ابی لهب! ابتر نمی شویم قرآن گواه ماست که تفسیر کوثریم بیعت نمی کنیم اگر بسته دستمان چونکه مرید صبر دو چشمان حیدریم پشت و پناه رهبرمان گرم فاطمه است ما دیده بان سنگر گردان رهبریم من مانده ام که فاطمه، زهراست یا علیست زهرا شهیده ی حرم مرتضا علیست رضا دین پرور 🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
به خدا آیهء سوگند، علی است به خدا آیهء سوگند، علی است بهترین اسم خداوند، علی است ذکر بی مثل و همانند، علی است آبرومند و برومند، علی است مدح او هرچه کنم بی ادبی است جانشین خلف شخص نبی است پادشاهی است که محتاج خداست خال او کعبهء حجاج خداست سیب او میوهء معراج خداست بعد احمد به سرش تاج خداست نام حیدر به نبی هم مدد است خطبهء عید غدیرش سند است با علی غصه در این هستی نیست مستیِ بی دم او مستی نیست برو خوش باش! که بن بستی نیست به روی دست علی دستی نیست بِنِگر بین سما زمزمه را خنده ی روی لب فاطمه را رضا دین پرور 💫💫💫💫💫💫💫