eitaa logo
کانال مولودی وعروسی مجمع الذاکرین🌸
23.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
112 فایل
جدیدترین اشعاروسرودهادرکانال ما خوش آمدین🌹 @ewwmajmamolodi #کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین مدیریت👇 @khadeem110 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما در روبیکا 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
کرامات حضرت زینب(عليها السلام) بسْم الله الْرحْمن الْرحيمْ اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم مْهر پدري را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و حرم گرديد، جز علي بن ابي طالب (ع) كه ولادت هر يك از اولاد او سبب حزن او گرديد.در روايت است كه چون حضرت زينب متولد شد، اميرالمومنين (ع) متوجه به حجره طاهره گرديد، در آن وقت حسين (ع) به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اي پدر بزرگوار! همانا خداي كردگار خواهري به من عطا فرموده.اميرالمومنين (ع) از شنيدن اين سخن بي اختيار اشك از ديده هاي مبارك به رخسار همايونش جاري شد. چون حسين (ع) اين حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت. چه، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصيبت و سبب حزن و اندوه پدر گرديد، دل مباركش را درد آمد و اشك از ديده مباركش بر رخسارش جاري گشت و عرض كرد: «بابا فدايت شوم، من شما را بشارت آوردم شما گريه مي كنيد، سبب چيست و اين گريه بر كيست؟»علي (ع) حسينش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: «نور ديده! زود باشد كه سر اين گريه آشكار و اثرش نمودار شود.»كه اشاره به واقعه كربلا مي كند. همين بشارت را سلمان به پيغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گرديد.چنان كه در بعض كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشريف داشت آن وقت سلمان شرفياب خدمت گرديد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنيت گفت. آن حضرت بگريست و فرمود: «اي سلمان جبرييل از جانب خداوند جليل خبر آورد كه اين مولود گرامي مصيبتش غير معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود، الخ» منبع.کتاب فضايل و خصايص زينب كبري (س) @majmaozakerine
کرامتی از حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) در «عبّاس آباد هند» جمعی از شیعیان در ایّام عاشورای حسینی جمع شدند که شبیه حضرت عبّاس (علیهاالسّلام) بسازند. شخصی که رشید و تنومند باشد، نیافتند تا آنکه جوانی را پیدا کردند که پدرش از دشمنان اهل بیت (علیهم السّلام) بود. او را شبیه کردند و مراسم تعزیه را برپا نمودند. چون شب شد به خانه آمد. پدرش از او پرسید: کجا بودی؟ چون از کار پسرش آگاه گردید، بسیار عصبانی شد و گفت: مگر عبّاس را دوست می داری؟ جوان گفت: آری، جانم به فدای او باد. پدر گفت: اگر چنین است، بیا تا دست های تو را به یاد دست بریده ی عبّاس قطع نمایم. آن جوان دست خود را دراز کرد و پدرش دستش را برید. مادرش گریان شد و گفت: ای مرد! چرا از فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) شرم نکردی؟ آن مرد گفت: اگر فاطمه را دوست داری، بیا تا زبان تو را هم قطع کنم. پس زبان زن را هم برید و در آن شب هر دو را از خانه بیرون کرد و گفت: بروید و شکوه ی مرا پیش عبّاس نمایید. آن دو به عبّاس آباد آمدند و به مسجد محلّه رفته، نزدیک منبر تا به سحر ناله کردند. آن زن گوید: چون صبح نزدیک شد، زنانی چند را دیدم که آثار بزرگی از جبهه ی ایشان ظاهر بود. یکی از آنها آب دهان بر زخم زبانم می مالید. فی الحال زبانم التیام یافت. دامنش را گرفتم و عرض کردم: جوانیدارم که دستش بریده و بی هوش افتاده، به فریادش برس. فرمود: آن هم صاحبی دارد. گفتم: تو کیستی؟ فرمود: «من فاطمه، مادر حسین (علیه السّلام) هستم.» این بگفت و از نظرم غایب شد. پس به نزد فرزندم آمدم. دستش را دیدم که خوب شده است. پرسیدم: چگونه چنین شده است؟ پسر گفت: در اثنای بی هوشی، جوان نقابداری به بالینم دیدم، او فرمود: «دست را به جای خود بگذار.» پس نظر کردم، هیچ اثر زخمی در آن ندیدم. گفتم: «می خواهم دست تو را ببوسم. ناگاه اشکش جاری شد و فرمود: «ای جوان! معذورم دار که دستم را کنار نهر علقمه جدا کردند.» عرض کردم: شما کیستی؟ فرمود: «منم عبّاس بن علی (علیه السّلام).» پس از نظرم غایب گردید! منبع : محمودی، محمّدحسین، در کنار علقمه(مجموعه ای از کرامات حضرت اباالفضل العبّاس، ص 64) هر اندازه که به حضرت زهرا(سلام الله علیه) و قمر بنی هاشم (ع) ارادت دارید ارسال کنید سپاس از عنایت شما 🙏 📚
بسم الله الرحمن الرحیم 📝"حُبُّ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ فِي مِائَةِ مَوْطِنٍ " 💠رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ✅دوستی فاطمه در صد جایگاه به حال انسان سودمند است که راحت‌ترین آنها عبارت‌اند از: 📍مرگ، قبر، میزان، سنجش، محشر، و پل صراط و حساب‌کشی؛ 💫پس دخترم فاطمه از هر کس راضی باشد، من از او خشنود می‌شوم و هر کس من از او راضی شوم خدا از او خرسند خواهد بود. 🔸هر کس فاطمه از او خشمگین باشد، من بر او خشم می‌کنم و هر کس من بر او خشم کنم، خداوند بر او غضب می‌کند. 📚فاطمیه ماثوره 📚بحارالانوار جلد ۷۲ بسم الله الرحمن الرحیم حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها (۴۴) مرد یهودی و چادر حضرت زهرا(سلام الله علیها) امیر مؤمنان على علیه السلام از یک نفر یهودى قرض نمود، یهودى درمقابل آن، چیزى را به عنوان درخواست کرد. على علیه السلام چادر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را -که از پشم بافته شده بود – گرو قرضش گذاشت.  یهودى آن چادر را به خانه خود برده و در میان اتاقى نهاد. هنگامى که شب فرا رسید و تاریکى بر همه جا حاکم شد، زن یهودى براى کارى واردآن اتاق شد، دید نورى آن اتاق را فرا گرفته و روشن نموده است، فورى نزد شوهرش آمد و او را از این امر آگاه کرد. مرد یهودى که بودنِ چادر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در خانه اش را فراموش کرده بود از این امر در شگفت شد، به سرعت برخاست و داخل اتاق شد، ناگهان دید که نور آن چادر همه اتاق را فرا گرفته، گویى شعاعش از ماه شب چهاردهم فروزان تر بود و از نزدیک مى درخشید. یهودى که از این امر در شگفت شد، محل چادر را بررسى کرد و با دقّت به آنجا نگاه کرد فهمید که نور از همان چادر حضرت فاطمه علیها السلام مى درخشد، او از اتاق خارج شد و به سرعت متوجّه قوم و خویش خودش شد، زنش نیز به سوى خویشان خود شتافت، و آنها را در آن اتاق حاضر کردند، در آن شب، تعداد هشتاد نفر از یهودیان در خانه او حاضر شده و این منظره را مشاهده کردند و همگى مسلمان شدند. ازکتاب کرامات فاطمی۱۳۹۸ ✅ :آرمین_غلامی @manbarmajma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجـرای پیـرمـرد روستـایـی و دیـدار بـا امـام رضـا علیـه السلام 💛 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲 🌷🌸🌷🌸🌷 https://eitaa.com/manbarmajma
🌹 🌹 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 🌷 كرامات حضرت عبدالعظيم             عليه السلام🌷 طلبه سیّدی، پس از آنكه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می برد به تهران می آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می گردد. دختری معرّفی می شود و به خواستگاری می روند، مسائل مطابق سلیقه طرفین طی می شود جز اینكه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح می كند، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود. شرط پدر دختر تهیه این اقلام بود: یك جفت گوشواره، 4 عدد النگو، 2 عدد پیراهن، 2 قواره چادری و 2 جفت كفش. اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود، لكن برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود. ایشان ناامید از انجام شرط، عازم قم می شود. امّا قبل از حركت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در شهرری توقّف می كند. آن عالم بزرگوار قبل از آنكه به حرم مشرّف شود، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می ایستد. تمام حواسش به شرطی است كه از عهده انجام آن برنیامده است. در این لحظه كاملاً متوجّه آن حضرت می شود و مشكل را با آن وجود مقدّس در میان می گذارد. در حالتی دل شكسته زار زار می گرید و برای آنكه كسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش می گیرد. چند لحظه بعد، كسی دست روی شانه‌اش می گذارد و آرام به گوشش می خواند: كه آقا، بسته تان را بردارید تا خدای نكرده كسی آن را نبرد! و ایشان ناراحت از اینكه او را از چنین حالی بیرون آورده اند، مكثی می كند و بعد چشم می اندازد، بسته ای جلوی پایش افتاده است! ابتدا اعتنا نمی كند، امّا، بلافاصله طنین صدایی را كه لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته كرده بود در ذهنش می نشیند. نگاه جستجو گرش كسی را نمی یابد. بسته را می گشاید. درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود: 2 جفت كفش زنانه، 2 قواره چادری، 2 عدد پیراهن، 4 عدد النگوی طلا و یك جفت گوشواره. «اين طلبه كسی نبود، جز مرحوم آيت الله العظمی مرعشی نجفی از علماء فقيد و مراجع تقليد عظام كه پس از اين كرامت نيز «خادم افتخاری» آستان مقدّس حضرت عبدالعظيم عليه السّْلام شده و تا آخر عمر شريفشان اين مدال خادمی را به سينه داشتند.» 📚منبع : نشریه عبرتهای عاشورا 💠هدیہ به پیشگاه حضرت سیدالکریم(ع) و این عالم بزرگوار3صلوات