eitaa logo
خانواده و مهارتهای زندگی
190 دنبال‌کننده
447 عکس
382 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز مانده به اول محرم، امام حسین علیه‌السلام به صحرای ثعلبیه‌ی عراق رسیدند و فرمودند در اینجا استراحت می‌کنیم. در آن صحرا، دیدند یک چادری برپاست و مربوط به یک زن مسیحی است. امام فرمودند: اینجا چه می‌کنی؟ گفت: من و پسر و عروسم در این صحرا زندگی می‌کنیم. پسر و عروسم، هفت روز است که ازدواج کرده‌اند. آن‌ها گوسفندان را هر روز برای چَرا می‌برند و عصر هم برمی‌گردند. امام فرمودند: مشکلی در این صحرا نداری؟ گفت: مشکل ما فقط کم آبی است. امام (علیه‌السلام) از خیمه بیرون آمدند، نوک عصا را زیر تخته سنگی بردند و سنگ را حرکت دادند، چشمه‌ی آبی جوشان شد. حضرت خطاب به پیرزن مسیحی فرمودند: من حسین‌بن‌علی هستم و عازم عراق به قصد کوفه هستم. هنگام عصر وقتی فرزندت آمد، از او دعوت کن که به اردوی ما بپیوندد. در هنگام عصر، عروس و داماد مسیحی به خیمه برگشتند و چشمه‌ی آب را دیدند. پسر با تعجب گفت: مادر این چشمه‌ی آب چیست و از کجا آمده؟! زن مسیحی به پسرش گفت: اگر بگویم چه کسی اینجا آمده، تعجب خواهی کرد. آقا حسین بن علی (علیهماالسلام) به اینجا آمدند و نمی‌دانم چه کردند که با نوک عصا، سنگی را حرکت دادند و آب جوشید. جوان مسیحی گفت: مادر جان، معلوم می‌شود این آقا، حجّت خداست و نماینده‌ی خداست و بیا تا حرکت نکرده‌اند، خدمت ایشان برسیم. این خانواده‌ی سه نفره‌ی مسیحی، در غروب آن روز، خدمت امام حسین (علیه‌السلام) رسیدند و شهادتین را بر زبان جاری کردند: أشهد أن لا إله الا الله و أشهد انّ محمد رسول الله، و هر سه مسلمان شدند. این جوان تازه مسلمان در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت. در این زمان از دامادی اش فقط هفده روز می‌گذشت. وی پس از بریر یا عمرو بن مطاع به میدان رفت. آورده‌اند که وی در میدان نبرد، ۸ تا ۵۰ نفر از سپاهیان دشمن را کشته‌است. پس از آنکه این جوان تازه داماد شهید شد، سرش را بریده و به سمت سپاه حسین روانه کردند. مادرش، سر پسر را برداشته، به سمت سپاه دشمن پرتاب کرد و گفت: ما چیزی را که در راه خدا داده‌ایم، پس نمی‌گیریم. ✅وهب بن عبدالله کلبی