هدایت شده از روضه خانگی
روضه خانگی - امام حسین(ع) - 1621.mp3
12.69M
🎙امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند...
🔻روضه #امام_حسین(ع)
⏱#بیش_از_ده_دقیقه | 24:18
👤حاج حسن #شالبافان
#شب_عاشورا
💡 کانال روضههای کوتاهِ کاملِ خانگی
@RozeKhanegee
وسط گریه تو روضه یه مرحله هست که طرف یاد گناهاش میفته. و انقد شرمنده میشه که دوست داره بخار بشه و بره هوا. اونجا توبه میکنه. و از گناه بدش میاد. دفعه بعد هم یاد گریه میافته و..
- من اینجور با حسین به خدا نزدیک میشم؛ به خود حقیقیم و اون چیزی که خلق شدم...
#مهدینار🖋♣️
#الدرونیات📜
@ezdehameeshgh
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ...🥀
زیارت عاشورا به نیت فرج آقا امام زمان عج الله...
#مهدینار🖋♣️
@ezdehameeshgh
ازدحام عشق
- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ...🥀 زیارت عاشورا به نیت فرج آقا امام
یا اباعبدالله...
ظهور پسرت :)
- اگر اسماعیل ذبح نشد، ذبح دیگری از نسل تو کنار گذاشتیم...🥀
#مهدینار 🖋♣️
@ezdehameeshgh
- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ...🥀
@ezdehameeshgh
هدایت شده از کنجِدنجِهمونکافہهہکہ...🇵🇸
اعمال پر فضیلت امروز🙂💔
شمارو به خود سید الشهدا!
برای حاجت دل من خیلی دعا کنید:)
دعاتون کردم
ازدحام عشق
- حالا روی چادرمه، خاک دست و پا زدنت...🥀 #نوا🌿 #مداحی🎙 #محرم @ezdehameeshgh
نگه داشته بودم واسه روز عاشورا...🥀
- پروردگارم... برای قبض روح این بدن از کجا شروع کنم که زخم نباشد؟!🥀
#مهدینار🖋♣️
@ezdehameeshgh
هدایت شده از قیام لله"جهاد تبیین "
21.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهااای دهه هشتادی ها تن صداتون دل هر امام حسینی را به وجه میاره و لرزه به دل دشمن میندازه
#نشر_خوبی_ها
#روایت_محله_همدلی
https://eitaa.com/gheyamelelah
ازدحام عشق
- "چرا؟!" - "کارگاهمان خراب شد..." درست موقعی که بعد از مدتها رونق گرفت، آتش گرفت و سوخت. شیشهها
- "عمو مجتبی! پدرم پنچشنبهها میرفت مهمانی؟!"
- "آره عمو جان..."
- "امروز چند شنبه..."
-" پنجشنبه..."
- "عمو... میشود من را ببری مهمانی؟!"
- "میبرم دختر خوشگلم... چرا نبرم؟!"
اما... پدرت که هر هفته یک جا نمیرفت مهمانی که... هر هفته یک جا بود. هر جا که میگفتند برود، میرفت...
آخرین مهمانی که رفت، سرآسیاب بود... رفت آنجا، آخر مهمانی موقع خداحافظی بود که... اینجایش درد گرفت و رفت بیمارستان. بعد هم رفت مهمانی خدا...
- "عمو؟! مهمانی امشب ساعت چند شروع میشود؟!"
- "ساعت... هفت شب تا نه یا ده..."
- "الان ساعت چند است؟!"
- "خودت بگو! ساعت روی دیوار..."
- "نُه؟!"
- "این شیشه سایه جان..."
اصلا پاشو برویم لباسهایمان را بپوشیم تا اولین نفر توی مهمانی باشیم... باید برویم سرآسیاب؛ همان محلهای که خانهی عمو صالحات آنجا بود.
***
- "عمو؟! ساعت چند شده الان؟!"
- "هفت..."
سایه جان؟! دوست داری هر پنج شنبه بیارمت مهمانی؟!
- "باشد عمو... چون پدرم میآمد، منم هر هفته میآیم..."
خب... دیگر رسیدیم سایه جان... مهمانی در این خانه برگزار میشود. پدرت آخرین بار اینجا دعوت شد. همینجا، اینجایش درد گرفت و رفت پیش خدا...
- "عمو؟! چرا این همه پرچم روی در و دیوار خانهاست؟! میشود بگویی روی پرچمها چی نوشته؟!"
- "چون این مهمانی با همین پرچمها شناخته میشود سایه جان."
هزار سال است که این پرچمها هنوز هستند...
- "نگفتی رویشان چی نوشته عموجان؟!"
- "روی هر کدام یک چیزی، مربوط به میزبان... میزبان تمام مهمانیهایی که پدرت میرفت"
اها... مثلا پدرت روی آن صندلی مینشست. میبینی پرچم بالای سرش را؟! روی این یکی نوشته:
"یا حسین شهید..."
- "حسین؟! بابا مهدی چند باری اسمش را آورد..."
حسین... میزبان مهمانیهای پدرت؛ از همان هفت سالگی تا آخرین مهمانی که رفت.
#مهمانی📕
#قسمت10
#مهدینار🖋♣️
@ezdehameeshgh
ازدحام عشق
- "عمو مجتبی! پدرم پنچشنبهها میرفت مهمانی؟!" - "آره عمو جان..." - "امروز چند شنبه..." -" پنجشنبه.
- السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ.🥀
داستان کوتاه مهمانی؛ قسمت آخر.
منتظر نظرات شما هستم.🙂
https://harfeto.timefriend.net/16780711849836
ازدحام عشق
- "عمو مجتبی! پدرم پنچشنبهها میرفت مهمانی؟!" - "آره عمو جان..." - "امروز چند شنبه..." -" پنجشنبه.
این هم قسمت آخر.
حتما نظراتتون رو باهام در میون بذارید.
انتظار چنین پایانی رو داشتید؟!