خیلی سریع، آشپزخانه دل و‌ روده‌اش را روی اپن ها و البته هال، بالا می‌آورد. هال، جورابش را در می‌آورد تا من و دایی و خاله روی حیاط بشوریمش. فرش شویی تعطیل است. پرده ها، بلیت به دست به خلوت می‌روند. بلیت های که از قبل برای ماشین لباس شویی سواری گرفته‌اند. مبل ها هم، تی‌شرت هایشان را تعویض می‌کنند. هر شخص مشغول اتاق تکانی و مرتب کردن اتاق خود می‌شود. بعد از آن، حیاط تکانی شروع می‌شود. من و برادر و ‌پسر دایی ها با بیل و کلنگ به جان باغچه میفتیم و... درست مثل قابلمه‌ای که در حال استخراج ته دیگ است. همه درخت ها شسته می‌شوند و‌ به همین دلیل همه‌ی شکوفه ها از مادرشان جدا می‌شوند و وای... از قشقرقی که به راه میفتد و کتکی که می‌خوریم چیزی نگویم! خلاصه... خانه‌ی مادر بزرگ که هزار قصه دارد، تکانده می‌شود. حالا هفت قصه بیشتر ندارد. سیب، سرکه، سمنو، سماق، سنجد، سکه و سبزه. سلامتی و‌ برکت و ثروت و...! هفت سینمان هم چیده شد. در آخر، من با قلبی که هنوز کلی کار دارد روانه‌ی هزار و چهارصد و ‌یک می‌شوم. این بود‌ شرح خانه تکانی امسال!🌱🖇 #عید_نوروز ✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق⛓ | ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥••• ╰───────

به نام سیاهی گیسوانت! و ‌شب... واژه‌ای نحس است اگر... پایانش بوسه‌ی تو نباشد!🖇 #به‌روایت‌واژه✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق⛓ | ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥••• ╰───────

اینجا •باغ نور• است و شما، جوانهـ هایی از جنس سوسوی خالص خورشید🌱✨ سوار بر قلم های نورانی، تا بی‌نهایت سیاهی دور دست...🔗 اینجا محفلی است برای نویسندگان°°°✒️🖇 خادم جوانه ها: @MAHDINAR✒♠ https://eitaa.com/joinchat/2576875682Ca28f5c3fac

_ببینم، محفل باغ نور دیگه کجاست؟!😐 _محفل باغ نور یه گروه آموزش نویسندگیه که داخلش به همه نویسنده ها، اصطلاحاً جوانه گفته می‌شه...😎🌱 _خب... صفر تا صد نویسندگی رو اموزش می‌ده دیگه؟!🙃🤙 _نه... نمی‌شه گفت صفر تا صد نویسندگی. ولی اونجا افرادی هستن که تجربه کسب کردن و صفر تا هزار نویسندگی رو بلدن. در محفل باغ نور، گیاهانی که ترد هستند تقویت می‌شن...😎 _خب این که خوبه...😃 _آره خیلی... تازه قراره با آمار هفتاد نفر، هیئت منتقدینشون تشکیل بشه که واااااقعا عالیه...😌 _اممممم... می‌گم!😕 _بگو!😇 _لینکش رو بهم می‌دی؟! می‌خوام نویسنده شم😌 _چرا که نه؟! بدو بیا تو محفل. اینم لینکش🤗: https://eitaa.com/joinchat/2576875682Ca28f5c3fac راستی راستی... خادم باغ نور‌ خودمم. سوالی داشتی بپرس...😉 اینم ایدیم: @MAHDINAR✒️♣️

به نام اونی که بودهـ🖇 وقتی که هیچ کسی نبودهـ... و ‌به نام اونی که هستـ🍁 اون موقعی که هیچ کس نیستـ!! و این آغاز، آغازیست برای پایان هاییـ که بدون آغاز، به پایان می‌رسند♠️ سلام به این آغاز بی پایان🌱✒️ #آغاز‌بی‌پایان‌روز✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق ⛓| ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥••• ╰────────

مثلا صبح با گردن درد و سردرد و بدن درد از خواب پا می‌شم؛ ببینم بهم پیام دادی... ضعف رفتنمم به همه‌ی اینا اضافه می‌شه!🖇❣ #مونولوگ ✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق⛓ | ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥••• ╰───────

خورشید طلوع می‌کند و تاریکی شب، پشت کوه می‌رود...🌱 آری که این دلتنگی از پشت کوه آمده و خیال بازگشت هم ندارد...🖇✋ #شعر ✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق⛓ | ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥••• ╰────────

گاهی اوقات باید حالت پرواز رو ‌روشن کنی و از همه چیز دور بشی... باید با حالت پرواز غرق بشی توی آرامشی که نتیجه نبودن اطرافیانته؛ اطرافیانی که فقط کنارتن، اما همراهت نیستن...🎗 •|→Flight mode✈️ #به‌روایت‌واژه✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق ⛓ | ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥••• ╰───────

قصه‌ی زندگی من اینجوری تموم شد کلاغه رسید به خونه ولی پنیر نخریده بود!🧀 #مونولوگ ✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق⛓ | ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥••• ╰───────

•| شاید خدا، یکی از هزار قصه‌ای باشد که در خانه مادربزرگ، یافت می‌شود...🌱 #تصویرنویسی✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق⛓ | ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥••• ╰───────

•| در دنیایی می‌زیستند که هر چیز، جز حقیقت، حقیقت نامیده می‌شد. شاید آیندگان، اینگونه شرحمان را بنویسند🖇 #به‌روایت‌واژه✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق⛓ | ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥••• ╰───────

به نام اونی که بودهـ🖇 وقتی که هیچ کسی نبودهـ... و ‌به نام اونی که هستـ🍁 اون موقعی که هیچ کس نیستـ!! و این آغاز، آغازیست برای پایان هاییـ که بدون آغاز، به پایان می‌رسند♠️ سلام به این آغاز بی پایان🌱✒️ #آغاز‌بی‌پایان‌روز✒️👨‍🎓 | ازدحام عشق ⛓| ╭┈┄ │⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉 │⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥••• ╰────────