#خنده_حلال
من موندم قبلا با حافظ چه طوری خداحافظی میکردند
موقعه رفتن چی بهش میگفتند ؟
😂 😜
خداحافظ حافظ یا حافظ خدا حافظ😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
هیچ فحشی بدتر از موفق باشید پایین برگه سوالای امتحان نداریم 😆😂😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
اقا دروغه گاج نخرید 😒
.
.
.
.
من خریدم؛
یه معلم داشتیم هر کار کردم نیومد خونمون ...
الکیه میگن با گاج معلم را به خانه ببرید 😑😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
زن و مردی واسه طلاق رفتند به دادگاه.
قاضی گفت شما سه تا بچه دارید... چجوری میخواید بین خودتوون تقسیمش کنید؟؟
زن و مرد بعد از یه مکالمه و جر و بحث طولانی رو به قاضی گفتند:
باشه آقای قاضی ما سال دیگه با یک بچه بیشتر میایم 😄😄😄
.
صبر کنید... جوک هنوز تموم نشده!
۹ ماه بعد...
.
اونا دوقولو به دنیا آوردن 😂
.
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ کار ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﯽ ﻣﻦ ﺗﻮی ﺯﻧﺪگی ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ:😁
بیسکوییتو ﭼﻘﺪ ﺗﻮ ﭼﺎﯾﯽ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﺮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﻭﺍ ﻧَﺮﻩ !😂😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
در اعتراض به این اقدامات عربستان، درس عربی رو باید حذف کنن 😃😃
تازه ریاضی هم باید حذف کنن! چون پایتخت عربستانه!! 😑😑
اگه ارتباطی بین عربستان و درسهای دیگه هم پیدا کردم خبر میدم 😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
سفر گردشگری چیه، ما خودمون ییلاق و قشلاق داریم،
[بالش را برعکس کرده و از طرف گرمش به طرف سردش کوچ میکنیم😂😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
خداوکیلی بز کوهی بیشتر عمر میکنه یا لاکپشت؟
پس اینقدر گیر ندین کوه واسه سلامتی خوبه دیگه، بذارین بخوابیم😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
یادش بخیر قدیما که گوشی نبود وقتی میرفتیم دسشویی با مورچه ها بازی میکردیم.
هی غرقشون میکردیم هی نجاتشون میدادیم.
آخر سرم غرقشون میکردیم و ازین زندگی نکبت باری که توی دسشویی داشتن نجاتشون میدادیم!👌😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
شما هنوز تو فکر اینین که انتگرال کجای زندگی به درد میخوره؟
من هنوز نفهمیدم بخش کردن کلمات توی اول دبستان به چه دردی میخورد
😂😂😂😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال😂😉
پتوشناسی 🛏
🔹اگر با يک پتو خوابيدی و موقع بيدار شدن دو پتو روی خودت ديدی بدان که آن مهر مادر است
🔸اگر با دو پتو خوابيدی و با يک پتو بيدار شدی، بدان که آن از مردم آزاری کسی نيست جز برادرت
🔹و اگر با يک پتو خوابيدی و بلند شدی و ديدی که بيست پتو رويت هست، بدون که خواهرت داره اتاق رو تميز ميکنه😑
🔸و اگر با پتو خوابیدی و بيدار شدی و ديدی هيچ پتويی روت نيست، مطمئن باش که با پتوی بابات خوابيده بودی😐
#شاد_باشید😉❤️
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
#خنده_حلال
💥شیطنت های علامه حلی در کودکی!
#مرحوم_آیت_الله_مجتهدی_رحمه_الله_علیه
🍃علامه حلی در سنین کودکی پیش داییاش که محقق بود میرفت و درس میخواند. وقتی شیطنت میکرد یا درسی را یاد نمیگرفت، دایی دنبالش میکرد تا تنبیهش کند.
و علامه نیز سریع یک آیه سجدهدار میخواند و همین که داییاش به سجده میرفت، آن وقت خودش پا به فرار میگذاشت و فرار میکرد.
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
😅😄😅😄 دختره گریه میکرده شوهرش اومد گفت چته چرا گریه و زاری میکنی ؟
مادرش گفت :
چه انتظار داری از دختری که طلاقش دادی !
شوهره گفت :
کی طلاقش دادم ؟
مادرش گفت :
پیام براش فرستادی که تو را طلاق دادم !
شوهره گفت :
من از صبح گوشیم گم کردم، شاید همون که گوشیم پیدا کرده پیام فرستاده ، گوشیتو بده بش زنگ بزنم .
زنگ زد به گوشیش بش گفت تو پیام فرستادی که زنم رو طلاق دادی ؟!
دزد گفت :
بله از صبح تا حالا مخم خورد ، پیام داده گوجه بیار ، خیار بیار ، سبزی بیار ، اون ببر ، این رو بیار ، خواهرت اینجوریه ، مادرت این گفت ، بابات اون رو گفت و ...
من هم بجات طلاقش دادم و راحتت کردم .
صاحب گوشی به دزد گفت : گوشیم حلالت😂
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال😂
خاطره ای زیبا و طنز ازجبهه و جنگ...🍁
👤بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛
توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش
🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود.
دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه!
یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن!
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!!
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده!
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟
:پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
رفتیم کنار تختش ؛
عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود !
با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟
یهو همه زدیم زیر خنده
گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد !
عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !!
بچه ها خندیدند. 😄
اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد:
- وقتی ترکش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می کشمت. چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی یومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم...
بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم😂
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند.😂
عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم:
- یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂😂
رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید!
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون
خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می کشمت!!!
عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ...😂😂😂
منبع: کتاب" رفاقت به سبک تانک"
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
♚❀ @fadaei_hazrat_zahra❀♛
😂😄
|👻| #طنز_جبہہ
|😹| #خنده_حلال
"پلنگ صورٺے"
شب عملياٺ پشٺ خط ميخ ڪوب منٺظر رمز عملياٺ بوديم.
يڪے از بچه ها زير لب ذڪرے مےخوند.
با خودم گفٺم حٺما ديگہ رفتنيه.
جلو ٺر رفٺم ببينم چہ ذڪرے مے خونہ.
ديدم زير لب آهنگ پلنگ صورٺے رو زمزمہ مےڪنہ: ديرن ديرن دیرن دیرین......
|🥀| #شهداییم
|📲| #بنٺ_الشهدا
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
• ♚♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡♛
#طنزجبهہ"🙊😂
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند😂
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...😱
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح..!😂
#شهیدسعیدشاهدی
#شادیروحشانصلوات🍃
•| #خنده_حلال😂
♔♡j๑ïท🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』
:)
#لبخند_بزن_بسیجی🌷•°
عازم جبهه بودم. یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه به جبهه مےاومد. 😍
مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلے قربان صدقه ش مےرفت و دائم به دشمن ناله و نفرین مےڪرد.
به او گفتم: « مادر شما دیگه برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم. دعای مادر زود مستجاب مےشه.»
او در جواب گفت:«خدا نڪنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونے!🙄الهے ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو به ڪشتن مےده!»😐😎😂
#طنز_شہـدایـے
#خنده_حلال
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』∞♡