چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
#پدرآینده_نگر.. ✅ #پسر_حال_نگر.. ❌ #قسمت_سوم 3⃣ هیچ #دربان و #نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری ت
#پدرآینده_نگر.. ✅
#پسر_حال_نگر.. ❌
#قسمت_چهارم 4⃣
به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان🏫 متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. اسممو در لیست، نوشتم و منتظر نوبت شدم!🕰⏳⌛️
وقتی دور و برمو نیم نگاهی انداختم #چهره😎 و #لباس 👔💼🕶 و کلاسشون رو دیدم، احساس خجالت کردم😓😔؛ مخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای #آمریکایی شون تعریف میکردن!😌🎓 دیدم که هر کسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون! با خودم میگفتم اینا با این دک و پوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن😳 من قبول میشم ؟!!!عمرا!!!😨 فهمیدم که بهتره #محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن...!!!😫
یاد نصحیت پدرم افتادم: مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش💪😊... نشستم و منتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد و این برام غیر عادی بود😳...
.
.
.
#ادامهدارد... ✅
#رمانڪ💌
#کپےتنهاباذڪرصلوات 🌟✨
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ↧
🏴| @fadaei_hazrat_zahra |🏴
#چادرهایسرخ ♥
جهیزیه
قالی میبافت به چه #قشنگی؛ ولی درآمدش رو برای #خودش خرج نمیکرد. هر چی از این #راه در میآورد، یا برای #دخترای فقیر #جهیزیه میخرید و یا برای بچهها قلم و #دفتر. حتی جهیزیه خودش رو #هم داد به دختر #دمبخت؛ البته با اجازه من. #یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس #سبز و قرمز خیلی #قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی #برگشت درش آورد و گذاشت #کنار. ازش پرسیدیم: «چرا شب عیدی #لباس نوت رو در آوردی؟» گفت: « #وقتی پیش بچهها بودم با این #لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر میکردم #نکنه یکی از این بچهها #نتونه برای عیدش لباس #نو بخره... دیگه نمیپوشمش!».
🦋شهیده طیبه واعظی دهنوی🦋
کفش های جامانده در ساحل، صفحه10 الی 15
---------------------------------
امام صادق علیه السلام:
محبوب ترین مؤمنان نزد خدا کسی است که مؤمن تُهیدست را در امور مادیِ زندگـیاش یاری رساند.
بحارالانوار، جلد75 ، صفحه261
💔🕊💔🕊💔🕊💔🕊