eitaa logo
فدائیان رهبر
2هزار دنبال‌کننده
53.5هزار عکس
44.8هزار ویدیو
245 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح شرمندگی ما نزد «سیدمحمد» وطن امروز؛ ۳۰ مهر ۱۳۹۷ قصه‌ای دارم با این زانوی قبلا جراحی‌شده! آیا امسال هم سعادت زیارت اربعین را دارم یا نه! و باز هم همان جنگ همیشگی عقل و عشق! با خانمم که باشد؛ البته باید همین متن را هم بی‌خیال شوم و بیفتیم به بستن بساط کوله! صبحی در راه سر کار، واقعا مردد شده بودم و در مرز تصمیم برای نرفتن، که «رادیواربعین» دوباره هوایی کرد مرا! به صورت زنده داشت مصاحبه می‌کرد با عاقله‌مرد عراقی که خانه‌اش در کربلا را ۲۰ روز کامل در اختیار زوار اربعین شهادت امام حسین علیه‌السلام قرار داده! خودم سال پیش چند نمونه را دیدم! مثلا «سیدمحمد» که ساکن کربلا بود و خانه‌اش- از راه نجف- ابتدای شهر! خب من فقط ربع آخر راه نجف به کربلا را پیاده آمده بودم اما باز هم چنان پاهایم داشت می‌لرزید که ورودی کربلا، گوشه خیابان دراز کشیدم! زانوی پای چپم داشت می‌ترکید! پسرکی که بعدها فهمیدم پسر سیدمحمد است، پرسید: «استحمام؟!» من و همراهان گفتیم: «نعم!» و همین شد که ۱۰ دقیقه بعد، جاکن شدیم در حیاط باصفای خانه سیدمحمد! حیاطی که کنار دیوارش ۱۰ تا حمام داشت و چند تای دیگر هم داشت می‌ساخت! و تا نوبت من شود، خود سیدمحمد بنا کرد ماساژ پاهایم! آن هم با روغن زیتون! و خدا می‌داند چقدر ماهرانه ماساژ می‌داد و مدام می‌گفت؛ «هیهات! اینجا زائر حسین، غریب نمی‌ماند»! و همین‌طور به فارسی! آب به ما داد، آبمیوه به ما داد، میوه به ما داد، چای به ما داد، ناهار به ما داد؛ بعد هم که نوبت استحمام شد، یکی از آن حمام‌ها را در اختیارمان گذاشت! حوله هم که نداشتیم، خودش به ما داد؛ «حوله خودم است ولی شسته‌شده و تمیز»! از حمام که آمدم، فهمیدم لباس‌هایم را برده انداخته ماشین و گذاشته روی بند تا خشک شود! جوری به آدم خدمت می‌کرد کأنه بدهکارمان است! والله نوکر این‌جوری خدمت نمی‌کند به ارباب! بعد از حمام هم درآمد که؛ «تا ۲ ساعت نخوابی، نمی‌گذارم بروی!» القصه! دراز کشیده بودم و هنوز سنگین نشده بود چشمم که به یکی از همراهان گفتم: «خدایی اگر در میدان انقلاب تهران، یک عراقی جلوی مرا بگیرد که «زائر مشهدم و فقط می‌خواهم ۲ ساعت در خانه تو در این شهر، استراحت بکنم؛ آیا راهم می‌دهی یا نه؟!» چیست پاسخ من!» و راستش همان جا حتم کردم که این خصوصیت عجیب و غریب که میهمان را در مقام عمل، تاج سر خود بدانی و حمام و حوله و بگو تمام خانه خود را در اختیارش بگذاری، تنها و تنها مختص عراقی‌هاست، آن هم به واسطه تأثیر همنشینی با مظاهر وفایی چون حسین و عباس! و تازه آخرش کلی هم شرمنده باشی که «ببخشید اگر این چند ساعت به شما بد گذشت!» و تأکید مؤکد که «نامردی اگر باز بیایی کربلا و سری به ما نزنی و ما را قابل ندانی! به خدا بیشتر از این برنیامد از دستم! سال بعد به خود آقا قول داده‌ام که تعداد حمام‌ها را اقلا ۲ برابر کنم! کمی بدهی دارم و الا همین امسال ساخته بودم‌شان!» یعنی همین الان هم دارم خجالت می‌کشم از روی سیدمحمد! ببین چیست مقدار خجلت حقیر از روی مبارک امام عاشورا! آیا من مستحق این همه لطف بی‌حد هستم که سیدمحمد کنار دامادها و پسرهایش بنا کند ماساژ پاهایم؟! و مگر چنین صحنه‌هایی را در کجای این عالم می‌توان سراغ گرفت الا در راه زیارت اربعین؟! و تو ببین «این حسین کیست که» این همه به حرمت او، قدر و منزلت دارد زائرش، ولو زائر روسیاهی چون حقیر! جا دارد همه جامعه‌شناسان آثار خود را در آتش بیندازند، اگر هنوز کربلا نرفته‌اند و اگر هنوز زائر اربعین نشده‌اند! سیدمحمد می‌گفت: «حاضرم جانم را هم بدهم، بلکه خم به ابروی زائری نیاید، به روح عباس!» دست را بگذار روی سینه‌ات و سر را خم کن و دل را ببر کربلا و بگو: «السلام علیک یا اباعبدالله»!
حُسن یوسف همین که مرز چزابه- گویا درستش «چذابه» است!- را رد کردیم و وارد خاک عراق شدیم، جوانی عراقی که سنش به حدود ۳۰ می‌خورد، به ما و ۲ زائر دیگر که آنها هم زن و شوهر بودند، اصرار کرد برویم خانه‌ی‌شان در «اماره» و استراحتی بکنیم و شامی بخوریم و شب هم بمانیم و صبح، خودش ما را ببرد «نجف» و همه هم صلواتی! القصه! لم داده‌ام در خانه‌ی حیاط‌دار یوسف و دارم با نت صلواتی، این متن را می‌گذارم اینستا! وقتی که از یوسف، اسمش را پرسیدم، اول گفت؛ «خادم‌الحسین علیه‌السلام» و‌ بعد «یوسف»! از چذابه تا رمادی ۴۰ دقیقه راه است که البته یوسف ۲۰ دقیقه‌ای آورد ما را، با سرعت نور! نور علی نور! کمی من عربی می‌فهمم و کمی هم یوسف، فارسی و الباقی را سپرده‌ایم به «ناصر» که عرب ساکن اهواز است و آشنا به هر ۲ زبان! همان که لب مرز، همسفر ما شد به شهر «اماره» که رود دجله ازش می‌گذرد و پر است از پرچم و کتیبه‌ی حسینی! ما مردها این‌وریم و خانم‌ها آن‌طرف، مشغول! و اصرار «یوسف» که برو یک دوشی بگیر، خستگی سفر از تنت درآید! تا اینجای متن، سخن من بود با توی مخاطب اما از اینجا به بعد، می‌خواهم با حضرت ارباب، سخن بگویم! یا حسین! خوب بلدی نوکرت را شرمنده کنی! هنوز چند ساعت از سفر ما نگذشته که کامل کردی خجالت ما را! و لطف خود را! همه است که می‌بینم! خدا می‌داند چقدر دودوتاچهارتا کردم؛ یکی هم برای همین پول لب مرز تا نجف، اما «یوسف» و خانمش، جوری از ما مشغول پذیرایی هستند که گویی عمری بدهی داشته‌اند به ما و اینک دارند ادای دین می‌کنند! به خدا، آقاجان! هم شرمنده‌ی خدّامت هستیم و هم خجل از روی منور خودت! و الساعه دارم به این فکر می‌کنم که کیستی تو؟! واقعا کیستی تو؟! سال پیش در حرمت و حرم علمدارت، رو زدم که سروسامانی به این زندگی بدهی و چندی بعد از «اربعین» عقد ما خوانده شد! و الان هم که اینجا! و اینجور! حسین‌جان! سال ۶۱ هجری قمری، صدای تو را مردمان آن عصر نشنیدند لیکن تو تا ابد، شنوای صدای آدم و آدمیزادی! و باب‌الحوائج انسان! و زمین و زمان! باید هم فخر بفروشیم به دنیا، وقتی امامی داریم مثل تو! دشمن می‌خواست «زیارت عاشورا»یت را از ما بگیرد اما «زیارت اربعین» هم به آن اضافه شد! شگفتا! مردم ما و مردمان همین «یوسف» روزگاری در جنگ با هم بودند ولی... چه خوش گفته‌اند؛ «حب‌الحسین یجمعنا»! یا اباعبدالله! زمین به شرط کربلای تو «زمین» شد و زمان به شرط عاشورای تو «زمان»! ما نیز فقط به شرط تو، مسلمانیم... بأبی انت و امی و نفسی و مالی و هر نَفَسی یا حسین!
تقدیم به مادران شهدا کوچه شهادت وطن امروز؛ ۵ آبان ۱۳۹۷ امیراکبر شهیدی: هر وقت بغض «کوچه شهادت» باز می‌شود و باران می‌بارد، یاد روز اعزام «عبدالمجید» می‌افتم به منطقه! بسیجی ۱۷ ساله‌ای که پنجشنبه‌ای از پنجشنبه‌های دهه‌ ۶۰ جلوی در خانه‌ای جنوب‌شهری، منتظر دوستانش بود تا بیایند دنبالش و با هم بروند اروند! نام قرار عاشقان «والفجر ۸» بود! زمستان ۶۴ بود! عبدالمجید بر سکوی جلوی در خانه، منتظر همرزمانش نشسته بود که ناگهان باران می‌بارد! مادر دوباره می‌آید دم در! برای خداحافظی بار چندم، نمی‌دانم اما خوب می‌دانم این بار آخری، دستش یک بارانی سرمه‌ای بود: «مگر باران ببارد، بفهمم چی را برداشتی، چی را جا گذاشتی، عبدالمجید! این را ولی در ساک نگذار! همینجا، زیر باران، جلوی چشم خودم بپوش! آخ که چقدر خوشگل می‌شی توی این بارونی!» از آن‌روز به بعد، هر وقت «کوچه‌ شهادت» باران می‌بارد، عزیز می‌آید جلوی در... می‌آید جلوی در و از قطره‌های باران، سراغ پسرش را می‌گیرد؛ همچین ملتمسانه‌ها! ۳۳ سال است! ۳۳ سال است از همسنگران مجید، خبر شهادت مجید را شنیده، بی‌آنکه آن قد و بالای رعنا را فقط یک‌بار دیگر درون آن بارانی سرمه‌ای ببیند! عبدالمجید را، امواج خروشان اروند، در حالی تا دم در بهشت مشایعت کردند که یک بارانی سرمه‌ای، تنش بود! اما خب! مادر است دیگر! ۳۳ سال است هر وقت «کوچه‌ شهادت» باران می‌‌بارد، عزیز می‌آید جلوی در... می‌آید جلوی در، مگر باز هم پسرش را، زیر همان باران، درون همان بارانی سرمه‌ای ببیند: «آخ که چقدر خوشگل می‌شی توی این بارونی!» قسم به مردمک چشمان عزیز، شرح عکس «کوچه‌ شهادت» را همان به‌ که «باران» بنویسد...
آتشِ نذری دیشب، دور از چشم آفتاب، هوا از بس سرد شده بود که نازک‌بدنانی چون من، رسما داشتند می‌لرزیدند! آنقدری که خانمم ملحفه‌پیچم کرد! نزدیکای عمود ۸۰۰ اما آتش مختصری دیدم که گرمابخش جماعتی شده بود! صندلی چیده بودند گرد آتش و ولو برای دقایقی داشتند گرم می‌شدند و از سوز شدید هوا، خلاص! از یکی‌شان پرسیدم؛ «این آتش کار کیست؟!» درآمد؛ «پسرکی عراقی برای‌مان راهش انداخت و روشنش کرد! پسرک می‌گفت؛ «مادرم مرده و پدرم هم زمین‌گیر است، پس هیچ‌چیز برای نذری نداشتیم تا این‌که دیدم امشب هوا خیلی سرد کرده! رفتم و کلی چوب و هیزم جمع کردم از بیابان‌های اطراف تا هم شما گرم‌تان شود و هم ما اجری از خدمت به زوّار حسین برده باشیم!» باورت می‌شود؟! باورت می‌شود که پسرک داشت گریه می‌کرد، وقتی داشت از نذری گرمش سخن می‌گفت؟!» آری برادر! در دم و دستگاه سیدالشهدا، هر کرامتی باورم می‌شود...
در تاریخ روزهایی هست و فرداهایی که رهرو آرزوی رسیدن‌شان را دارد اما رهبر رهبر حکیم به عینه می‌بیند نوش جان چشمانت آقاجان! مشاهده‌ی زوال غرب حذف اسرائیل و به‌خصوص بنیان مرصوص ظهور آری! نوش جان چشمانت... آن دم که ما «مهدی» را آرزومندیم ولی تو می‌بینی «حضرت بقیة‌الله» را هان ای آقای ما! عجیب آقایی داری... عجیب آقایی داریم... هان ای مولای ما! عجیب مولایی داری... عجیب مولایی داریم... والله تو آن ماه هستی که می‌رسانی ستاره‌ها را به خورشید که ابرها برای دیدگان تو کنار رفته که می‌بینی آرزوهای ما را از همین امروز از همین امشب با همین چشم‌هایت نوش جان چشمانت... شب‌پرستان بی‌خود چشم تو را نشانه رفته‌اند این دیده چندی است نادیدنی‌ها را دیده اصلا یک سئوال؛ اگر بوی پیراهن یوسف را نمی‌شنوی و اگر نشانی خیمه‌ی مهدی فاطمه را نداری و اگر دست راستت از دامان آفتاب، کوتاه است و اگر آن دست مجروحت که نشانه‌ی عباس دارد در دست حجت‌بن‌الحسن نیست پس راز این همه امیدت و این همه امیددادنت چیست؟! می‌دانم آقاجان! ما محرم اسرار تو نیستیم اصراری هم نمی‌کنیم اما از برق نگاهت که یک چیزهایی می‌فهمیم... شب عید است شب ولادت پیامبر شب رخ به رخ‌های آن‌چنانی شب وصال سلمنا! چشم ما کجا و رؤیت آن خال بنی‌هاشمی کجا؟! سهم شما باید هم زیارت باشد و سهم ما حسرت از ما فقط می‌ماند همین کلام که مثل باد در شب میلاد بپیچد در لابه‌لای آجرهای بیت آن‌هم شاید اگر خدا بخواهد بشنوی از ما ان‌شاءالله همین را که «نوش جان چشمانت» آقاجان!
دشمن با و طرف است! چقدر شبیه امام شده! حضرت آقا را می‌گویم! روز به روز، شبیه‌تر! مهرش همان مهر امام است و خشمش نیز! گاهی که اوقاتش تلخ می‌شود یا جمله‌ای را با اوقات‌تلخی بیان می‌کند یا واضح است که از چیزی عصبانی است، اصلا مو نمی‌زند با امام! همان اخم است ! و دقیقا همان اخم و تخم! و عینا همان تعصب و غیرت و عِرق و خشم و شور و نور و غرور! ▪️خمینی: «خدا می‌داند اون روزی که من، عکس این محمدرضا را دیدم که در اِمریکا مقابل رئیس‌جمهور اونها ایستادَه بود مثل یک بچه‌ای و او [رئیس‌جمهور آمریکا] عینکش را برداشته بود و به روی او [شاه] نگاه هم نمی‌کرد؛ این طور! خدا می‌داند تلخی این در ذائقه‌ی من شاید حالا هم باشد که یک نفر آدمی که می‌گَد من هَمَه کاره هستم و کشورم را می‌خواهم برسانم به کذا، یک همچین آدم ضعیف زبونی است!» ▪️خامنه‌ای: «آمریکا هم بنا بر طبع استکباری خود، آنها [آل‌سعود] را تحقیر می‌کند! شنیدید که رئیس‌جمهور یاوه‌گوی آمریکا، حکام سعودی را تشبیه کرد به گاو شیرده! این تحقیر است! این اهانت است! اهانت به مردم آن منطقه و مردم آن کشور است! اگر آل‌سعود از اهانت به خودشان بدشان نمی‌آید، خب به جهنم! بدشان نیاید؛ اهانت بشوند! اما این اهانت به مردم منطقه است، اهانت به ملتهای مسلمان است!» خدایی نگاه حضرت آقا، همان نگاه حضرت امام نیست؟! و این اخم ، همان اخم و تخم نیست؟! و این لحن تند و طوفانی، همان لحن تند و طوفانی نیست؟! آری! همان است! اگر خمینی حتی تحقیر محمدرضا توسط یانکی‌ها را نمی‌خواست، خامنه‌ای نیز حتی تحقیر آل‌سعود توسط گاوچران‌ها را نمی‌خواهد! که آن گوربه‌گوری، هر چه بود- ولو فقط در شناسنامه!- ایرانی بود و این گوربه‌گوری‌ها هم هر چه هستند- ولو فقط در اسم!- مسلمان هستند! لذا؛ هان ای میرپنج دوم! هان ای بن‌سلمان! ای زمخت! ای ظریف! ای روشنفکر! ای روحانی! اگر برای خودتان هیچ کلاسی قائل نیستید؛ به جهنم! لیکن تحقیر شما استعاره از تحقیر مردمان‌تان است! و دشمن، شما را خوار و ذلیل می‌کند که ملت‌های‌تان را کوچک و خفیف کند! بله! گل به صورت تو می‌مالد که بعد بتواند سیرت راکتور خودکفایی را با سیمان بپوشاند! نه اما! من این متن را ننوشتم برای این طعنه‌ها! حتی برای این هم ننوشتم که بگویم؛ «خامنه‌ای، خمینی دیگر است!» معلوم است که هست! الغرض! این متن را نوشتم برای این خطاب به سران استکبار! نه دیروز، طرف حساب شما در ایران، شاه بود و نه امروز، طرف حساب‌تان در منطقه، بن‌سلمان! گاوهای ماده را ول کنید که گریبان‌تان دست شیران نر است...
باهوش‌تر از اوباما؛ روحانی‌تر از روحانی نخیر! سیم سید، راست‌راستی وصل است! همین چند شب پیش بود که گفت: «این آقا [ترامپ] هم خاک خواهد شد و بدنش خوراک مار و مور می‌شود و جمهوری اسلامی هم‌چنان خواهد ایستاد»! دومینوی مرگ سران روسیاه کاخ سفید، دیروز از بوش بزرگ آغاز شد و ان‌شاءالله نوبت مرگ بوشک و کلینتون و اوباما و ترامپ هم خواهد رسید! همه‌ی این فراعنه، با بهره از تهدید و تحریم، جلادی را به آنجا رساندند که رسما آرزومند مرگ جمهوری اسلامی شوند! یکی چون اوباما «زیر» بازی می‌کرد و یکی چون ترامپ «رو» بازی می‌کند اما تو اگر خود فرعون هم که باشی، باز با خدای موسی، طرفی! خامنه‌ای با اتکا به خدا، چنان انقلاب اسلامی خمینی را بدل به جمهوری اسلامی تنومند کرده که نه در خارج، سیلی از داعش آمریکایی بخورد و نه در داخل، زخم از بزک‌کنندگان ابلیس! بله! در شام، سر جوان دلاور ما از تن جدا می‌شود؛ هم‌چنان که گردش خون قلب راکتور اراک، چند صباحی دچار خلل می‌شود، اما درخت تناور و منعطفی که ریشه در اعماق خاک دارد، چه هراس از طوفان؟! شاید جان کری بتواند چند شاخه‌ی ظریف را بشکند لیکن هرگز حریف نخواهد شد! خامنه‌ای، نه تنها سیمش به عالم بالا وصل است، بلکه عجیب زیرک است! او، بی‌آنکه حتی بعضی از دوستان و دشمنان بفهمند، با بعضی نرمش‌های ظاهری، رسما آمریکا را مسئول هرس شاخه‌های زائد درخت نظام کرده! همان مار و مور خوش‌خط و خالی بود که نقشه داشت جمهوری اسلامی را بخورد اما هر چه بیشتر می‌گذرد، موجب رسوایی مضاعف آورندگانش می‌شود! رهبر ما با تلفیقی از صبر جمیل و بصر جزیل، برجام را به مایه‌ی بی‌آبرویی دشمن و دشمن‌دوستان بدل کرده! به‌زعم من، حرف حساب تاکتیک صبورانه و تکنیک بصیرانه‌ی حضرت آقا در مواجهه با برجام، این است: «اگر قرار است برجام، منجر به لغو تحریم‌ها نشود، منجر به خواباندن مچ جمهوری اسلامی هم نخواهد شد! اتفاقا منجر به رسوایی غرب و غرب‌زده‌ها خواهد شد!» اولا به دنیا ثابت می‌کند که آمریکا، مظهر عهدشکنی است و ثانیا به دنیا ثابت می‌کند که جریان مایل به آمریکا، در همه‌ی کشورها ولو ایران، تا چه حد اندیشه‌ی‌شان خام است و خیال‌شان خوش! طرفه حکایت اینجاست؛ برجام آمد که را قهرمان ایران کند لیکن از آنجا که خامنه‌ای خیلی باهوش‌تر از اوباما و نیز خیلی آخوندتر و رندتر و روحانی‌تر از روحانی است، این است که قهرمان همه‌ی مسلمانان می‌شود و موفق به خواباندن مچ پترائوس گاوچران و عمرسلیمان شترسوار! و این تازه اول قصه‌ی گور غرب است و مار و مور!
«مادران شهدا» چه جوان شده‌اند! وطن امروز؛ ۲۲ آذر ۱۳۹۷ چه صفایی داشت مشاهده تصاویر دیروز بیت! از این سایت به آن خبرگزاری رفتم و همه را دیدم! سمفونی عشق بود و ایستادگی و حماسه و شکوه! از فرزند شهید ۴۰ ساله بود تا فرزند شهید نوزاد! از پدر شهید ۷۰ یا شاید هم ۸۰ ساله بود تا پدر شهیدی که با کمی اغماض می‌شد حتی خودش را هم جوان بخوانی! از همسران شهدایی پیر و جوان! از تمثال آسمانی‌هایی در چند نسل مختلف! یکی شهید ابتدای دهه ۶۰ و دیگری متولد اواخر دهه ۷۰ و چقدر هم جوان! و از همه دلرباتر «مادران شهدا»! قربان مادران شهدا! فدای صبرشان! و مهر و محبت‌شان! فدای خنده و اشک‌شان! فدای پنج‌شنبه‌های‌شان که چای و خرما را مرتب و منظم می‌چینند در سبدی، زنبیلی، چیزی و می‌روند مزار لاله‌ها! و چقدر هم با حوصله! آب و جاروی سنگ مزار و بعد هم گرفتن خاک از تصاویر جگرگوشه خود! و همیشه هم مظهر امید! و سمبل آرامش! و اصلا این ترکیب «مادران شهدا» خودش اول و آخر برترین عاشقی‌ها و بالاترین مادرانگی‌ها است! و از عکس‌های دیروز، اینگونه برمی‌آمد که بیت رهبری شده بود خانه و آشیانه و سنگر و پناهگاه و مأمن و موطن مادران شهدا! قربان مادران شهدا! از پیرزن عصابه‌دست، بین‌شان بود که عینک ته‌استکانی داشت تا مادر شهیدی فوق فوقش ۵۰ ساله! یحتمل مادر شهید مدافع حرمی! و عجیب تداعی‌گر مادران شهدا در دهه ۶۰ و دقیقا با همان غرور! که مبادا من گریه کنم و دشمن با دیدن اشک‌هایم خوشحال شود! در این قریب ۲۰ سال روزنامه‌نگاری، کم مادر شهید ندیدم که ساکن قعر جنوب شهر باشد و یک زندگی کاملا معمولی اما با اینکه مادر ۲ یا ۳ شهید بود و با وجود همه گلایه‌هایی که داشت و نداشت، همه افسوسش این بود که چرا فرزند دیگری نداشته تا تقدیم خدا کند! الحق قربان مادران شهدا! و مرام و معرفت‌شان! و صبوری و بصیرت‌شان! و اینکه چه قشنگ، دوشادوش هم نشسته بودند روی زیلوهای ساده اما جاودان بیت حضرت آقا! یکی‌شان در اوج پیری و دیگری هنوز نسبتا جوان! و این مظاهر مقاومت و نشانه‌های افتخار کجا و یکی مثل «سیندی شیهان» کجا که همیشه خدا فرزندش را قربانی جاه‌طلبی رؤسای جمهور نگون‌بخت آمریکا در منطقه غرب آسیا معرفی می‌کند؟! القصه! سخن بر سر مادری آمریکایی است که زمان بوش پسر، فرزندش در عراق کشته شد! که چی؟! که صدام، بمب اتم دارد! و آمریکای حامی آن همه کلاهک هسته‌ای اسرائیل، نگران آرامش خاورمیانه! کدام آمریکا؟! همان آمریکا که نامزد ریاست‌جمهوری‌اش هیلاری کلینتون را همه دنیا «مادر داعش» می‌خوانند! «مادران شهدا» یک ترکیب است و «مادر داعش» هم یک ترکیب! و چقدر هم بدترکیب! مثل زوج ترامپ و بن‌سلمان! مردک متوهم گاوچران، از سویی حامی پروپاقرص موشک‌های آل‌سعود بر سر کودکان یمنی است و از سویی دیگر مدعی صلح! و داعیه‌دار حقوق بشر! لذا باید هم مادران سربازان آمریکایی، در قبال فلاکت بچه‌های‌شان در عراق و افغانستان و جای‌جای منطقه، هیچ احساس افتخار نکنند! آخر بگو جنگ در رکاب جلادانی چون ریگان و بوش گوربه‌گوری و بوشک و کلینتون و اوباما و ترامپ، چه فخری دارد؟! و «سیندی شیهان» دقیقا باید به چه چیزی افتخار کند؟! به اینکه تاوان قدرت‌طلبی و جهان‌گشایی بوش کوچک را پسرش در عراق داد؟! چطور زمان حمله صدام به ایران، آمریکا از این دربه‌در، همه‌رقم حمایتی کرد اما ناگهان رئیس‌جمهور عراق شد اخ؟! که ای دنیا! چه نشسته‌اید که این عوضی، بمب اتم دارد! و سلاح شیمیایی دارد! کور و کر و لال بودی نکند مقطع حلبچه؟! یا موسم سردشت! تو آنقدر جلاد بودی که وقتی یگان نیروی دریایی‌ات، هواپیمایی مسافربری ایران را زد، رسما به او مدال افتخار دادی! و لذا معلوم است که هیچ مادری افتخار نمی‌کند به فرزندش، اگر سرباز این جانیان دروغگو باشد! 👇👇👇👇ادامه
ادامه 👆👆👆👆 من اما از زبان خود مادر شهیدان دستواره شنیدم، سال‌ها پیش که «خامنه‌ای هم مثل خمینی! لازم باشد، این بار خودم برای این اسلام و این مرزوبوم، جان می‌دهم!» آری! قربان مادران شهدا! دیروز در بیت رهبری، نمایش گوشه‌هایی از گنج جنگ بود! و هر مادر شهیدی، یک گنج! این درست که بسیاری‌شان رهسپار دیار آخرت شده‌اند اما نشان به نشان مادران شهدای مدافع حرم، جا دارد بنویسم؛ «مادران شهدا چه جوان شده‌اند!» مثل همان روزگار دهه ۶۰ که جمع می‌شدند و لباس می‌دوختند برای رزمنده‌ها! و پول جمع می‌کردند برای جبهه‌ها! و می‌کوبیدند بر فرق دشمن، با استقامت بی‌مثال‌شان! و حقا که درس‌آموخته مکتب زینب سلام‌الله علیها بودند! و هنوز هم هستند! مادر شهید، مادر شهید است؛ چه دهه ۶۰ باشد و چه هر دهه دیگری! درود خدا بر بانیان مراسم دیروز بیت! مادر شهید ۸۰ ساله را نشاندند کنار مادر شهید ۵۰ ساله، تا فی‌الحال امثال من بنویسند؛ «مادران شهدا چه جوان شده‌اند!» یعنی قربان مادران شهدا! اگر دیروز «حسین فهمیده» در مرز خودمان با دشمن جنگید، امروز «محسن حججی» اصلا و ابدا به دشمن این اجازه را نمی‌دهد که پا بر خاک پاک وطن بگذارد! و به کوری چشم دشمن، مادران آن نسل شهادت کنار مادران این نسل شهادت می‌نشینند! آنهم در بیت ساده و باصفای رهبری! آخرین روزهای جنگ، ای بسا که رزمنده‌ها سر بر در و دیوار دوکوهه می‌گذاشتند و حسرت همرزمان شهید خود را می‌خوردند اما نه‌تنها به قول امام راحل عظیم‌الشأن، دفتر و کتاب شهادت بسته نشد، بلکه تیتر متن امروز من این است؛ «مادران شهدا چه جوان شده‌اند!» با کمی پرس‌وجو، دیشب فهمیدم که ما در مراسم، مادر شهید ۴۰ ساله هم داشتیم! و مادر شهید ۸۲ ساله هم! یکی درست هم‌سن انقلاب و دیگری ۴۲ سال بزرگتر! آنوقت دشمن ابله حقیقتا خاک‌برسر را ببین که نقشه می‌کشد برای تخریب حسین فهمیده! دشمن اینقدر عقب از زمان و عقب‌مانده از زمانه، نوبر است والله! امروز اما پنج‌شنبه است! روز زیارتی مادران شهدا! روز خاص گلزار شهدا! روز قطعه ۲۶ و آن قطعات دیگر! روز حضور مادر شهید دهه ۶۰ بالای مزار شهید مدافع حرم! و بالعکس! روز مادر شهیدی که هنوز پیکر پسرش برنگشته! هنوز پیکر پسرش برنگشته اما کشان‌کشان می‌رود قطعه شهدای گمنام و شمعی روشن می‌کند و قرآنی می‌خواند! آه! قربان دل دریایی مادران شهدا! باید هم مورچه‌ها این همه عاشق مادران شهدا باشند! کم در جوار مزار شهدا، شکلات نذری نخورده‌اند از دست بابرکت مادران شهدا! قربان مادران شهدا! اگر هنوز گنجشک‌ها در بهشت زهرا می‌خوانند و اگر هنوز دفتر و کتاب شهادت، بسته نشده، همه و همه از سفره دعای مادران شهدا است که الی‌الابد پهن است در این پهن‌دشت! بیا امروز برویم بهشت‌زهرا، دیدن‌شان! مثل گنجشک‌ها، مثل مورچه‌ها، مثل ابر و باد و مه و خورشید و فلک! قربانت خامنه‌ای بابت سخنان دیروز! و اصلا بگو کل مراسم! از بس پیام و ایجاز و استعاره و اعجاز و معنی و مفهوم و رمز و راز داشت که بیت شده بود انگاری ابیات حافظ! گفت: «اگر چه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن؛ نظر بر این دل سرگشته خراب انداز»!
🌙🔴🌎نامه‌ی به بسمه تعالی ریاست محترم و محبوب جمهوری اسلامی ایران با سلام و احترام ضمن تشکر از حضرت‌عالی بابت انسداد بودجه‌ی صدا و سیما بابت پخش سریال گاندو، به شما دستور می‌دهم؛ تا مدیران تلویزیون اقدام به انجام اصلاحات زیر نکرده‌اند، هیچ پولی به جام‌جم ندهید! ▪️نجم‌الدین شریعتی باید برنامه‌ای تحت عنوان "سمت کدخدا" بسازد و در آن برنامه، ضمن تجلیل از جاسوسان صدر اسلام، عوامل سریال گاندو را از زبان یک کارشناس سکولار، مهدورالدم بخواند! ▫️فضه‌سادات حسینی، زهرا چخماقی و آمنه‌سادات ذبیح‌پور از شبکه‌ی ۳ به شبکه‌ی ۴ منتقل شوند که کمتر دیده شوند! ▪️وحید یامین‌پور توسط محمدعلی نجفی به قتل غیرعمد برسد! ▫️حیاتی در اسرع وقت بازنشست و سپس به فجیع‌ترین شکل ممکن کشته شود! ▪️مجری خبر ساعت ۱۴ حسام‌الدین آشنا شود! ▫️به جای "انجز وعده و نصر عبده" سرود "اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره" پخش شود! ▪️دروغ‌های ترامپ، سانسور گردد! ▫️اگر همه‌ی حاجیان ما هم کشته شوند، المیرا شریفی حق بغض نداشته باشد، چه برسد به گریه! ▪️احسان علیخانی بابت جمع‌آوری کمک به سیل‌زده‌ها از طریق برنامه‌ی "عصر جدید" نه‌تنها مفسد اقتصادی خوانده شود، بلکه فتنه‌ی ۸۸ هم بیفتد گردن خود عوضی‌اش! ▫️قطع برنامه‌ی "درس‌هایی از قرآن" در پنج‌شنبه‌ها توسط استاد قرائتی و جایگزینی برنامه‌ی "درس‌هایی از برجام" با اجرای مشترک آقای عراقچی و جنیفر لوپز! ▪️کشتن عموپورنگ با اسلحه‌ی گرم تا دیگر برای بچه‌ها، دروغ را کلید همه‌ی بدی‌ها نخواند! ▫️تبعید خاله‌شادونه به جزایر قناری، مگر آنکه نامبرده اعلام کند که حسن روحانی را از بچه‌ها بیشتر دوست دارد! ▪️اعدام علی فروغی، جواد فروغی، کریم منصوری، حاج‌منصور ارضی، حاج‌صادق آهنگران و مهدی رسولی و کلا همه‌ی کسانی که به نحوی در تلویزیون ایفای نقش کرده‌اند! ▫️مجبور کردن خانم گیتی خامنه (مجری محبوب دهه‌ی ۶۰) به تعویض نام خانوادگی‌اش با یکی از ۲ فامیلی فریدون یا روحانی! ▪️تحویل خالد صبرنا به مقامات اسرائیل! ▫️کشتن حمید معصومی‌نژاد در همان شهر رم با قمه یا حداقل چاقو! بدیهی است تا این اصلاحات در صدا و سیما صورت نگیرد؛ پول، بی‌پول! والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته
خراسانی‌ترین آخوند تاریخ ح‌ق: اول‌کسی که اهل کوفه نیست خود است که نمی‌گذارد تنها بماند علیِ امنیت علیِ آرامش علیِ حفظ کشور علیِ این ایران عزیز یا علی! مرجع را هم ایران دارد و هم عراق داغ آن‌جا شعله‌اش جان می‌گیرد که یکی دارد و آن یکی نه آری! گاهی کوچه‌پس‌کوچه‌های نجف شک و شبهه‌ی جوانان ایرانی را رفع می‌کند بصیرت خامنه‌ای به لحظه است به ثانیه خوب به عکس نگاه کنید! حضرت‌آقا برای خوش‌گلی ساعت نمی‌گذارد آمار دقیقه‌ها را دارد حواسش به دغدغه‌ها هست مردم‌داری این سید پوپولیستی نیست سیاست‌ورزی‌اش سیاسی نیست سیاسی هست و سیاسی نیست را از هر طرف بخوانی آقاست مالک لشکر علی در اشتر آخرالزمان و هجوم فتنه‌ها اغتشاش اعتراض را می‌کشت و راز تدبیر خامنه‌ای همین بود من نمی‌دانم نماز کدام‌یک از این مراجع طولانی‌تر است آیت‌الله سیستانی یا آیت‌الله مکارم "ذات اقدس اله" یا این آیت‌الله آن آیت‌الله ولی این فتوای همه‌ی مراجع بصیر است از خمینی بزرگ بگیرید تا دردانه‌ای چون بهاءالدینی تا بهجت تا نوری همدانی و تا دُرّ دهری چون حسن‌زاده که جهان سیاست‌مداری چون سیدعلی به خود ندیده که عمیق‌ترین بصیرت و دقیق‌ترین حکمت متعلق است به حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای آن‌قدر باهوش که عدل در دولت تدبیر و اعتدال بخوانید تزویر و ابتذال نشان دهد بدعهدی آمریکا را با برجام الا ای شیخ سرخه! اگر ماییم رئیس‌مان خامنه‌ای است تو تعطیلی درست مثل روز جمعه و روی مخ درست حکایت روز شنبه و بارها خواستی را ضایع کنی اما حواست نبود که با خراسانی‌ترین آخوند تاریخ طرفی سید و سالار اهل سیاست و مرد مردستان حکمت شیخ‌تر از فضل‌الله میرزاتر از میرزاکوچک درس‌آموزتر از مدرس شب به‌خیر یا شیخ تو شاید با دروغ و شانتاژ از روی باقر و سعید و ابراهیم بتوانی رد شوی اما جوان‌مردی خامنه‌ای ویران کرد تو را آن‌قدر که حتی پیش کرباسچی هم بی‌آبرو باشی آبروبر سلبریتی‌ها که سیاه صدای نکره‌ی‌شان بود وقتی داشتند لاس می‌زدند با رنگ بنفش و جیغ می‌کشیدند به رنگ بنفش گمانم خودت هم فکر نمی‌کردی واکنش آقا را هیچ کس فکر نمی‌کرد حتی بسیجی‌های پایگاه عمار به‌توان یاسر عراق را بنگر! درایت علوی سیدعلی نبود مجبورالاستعفاء می‌شدی موشک‌ها را هم می‌دادی قاسم و فتوحاتش را هم روی سرت کلاه غرب است نه عمامه‌ی سفید و تحریم‌ها کم که نشد زیاد هم شد یا شیخ! این متن کار رحیم‌پور است به امضایش نگاه نکن! گفتم به برود ویرایشش کند بگذارد اینستا به من هم اصلا نگوید من هم روز Friday متوجه شدم!
☘ دلم حاج‌ احمد می‌خواهد 🖌 چو امروزی عین کفر است ننوشتن از احمد ده اردیبهشت شصت و یک همه‌ی بچه‌های لشکرش را قیچی کردند سردار اما دلش شکست و کمرش نه ایستاد در غبار آخرش هم به مسجدجامع رسید با پای مجروح با عصا صحیح‌ترش این است خدا خرم‌شهر را با غیرت متوسلیان آزاد کرد با عقل باقری با همت همت با اخلاص صیاد با خون وزوایی با دست دست‌واره‌ها با مشهدی‌های قالیباف با کرمانی‌های قاسم با اصفهانی‌های خرازی با اشک‌های کاظمی با دقیقه‌های دقایقی با برادران باکری با محاسن حاج‌بخشی خدا بعضی کارها را خودش می‌کند و در بعضی دیگر یارکشی می‌کند حاج‌احمد متوسلیان کاپیتان تیم خدا بود در مسابقه‌ی «الی بیت‌المقدس» دهه‌ی شصت گل‌های پرپر حاج‌احمد مردم را کشاند به خیابان هیچ کدام از این گل‌ها آفساید نبودند حتی به قضاوت سازمان ملل گل کاشته بودند بچه‌ها یکی باباکرم می‌رقصید یکی سجده‌ی شکر می‌کرد جانم به سماع برف‌پاک‌کن‌ها ای جانم به یوم‌الله سوم خرداد که باز قلم را دست آوینی داد باحجاب و بدحجاب و بی‌حجاب نداشت ملت همه شاد بودند همه یک ملت بودند تیم ملی نه در مستطیل سبز که در پهن‌دشت اهواز به خرم‌شهر غوغا به پا کرده بود بفرمایید این هم کمک میدان خرم‌شهر با لب‌خند ظریف آزاد نشد با تعصب جهان‌آرا بود گفت: «ممد نبودی ببینی» اما احمد هنوز هست حاج‌احمد هنوز زنده است شیر در قفس هم که باشد باز شیر است دلایل‌تان را شنیدیم کافی نبود بعضا مسخره بود احمد هنوز زنده است عمرا ما به این شاهد شهید بگوییم خامنه‌ای هم گفت که شهید نگویید در مذاکره با صدام چی داشتند دیپلمات‌ها اگر فتح خرم‌شهر نبود؟ مذاکره تا خرخره به میدان بده‌کار است چهل سال یتیمی را ما کشیدیم در فراق بابااکبر ناله‌اش را ظریف می‌کند چقدر هم زمخت خجالت هم چیز خوبی است اصلا بحث من فایل صوتی نیست مگر آمریکا سردار دل‌ها را نزد؟ آدم عاقل با قاتل قهرمان کشورش چقدر مذاکره می‌کند؟ هدف برجام لغو تحریم‌ها بود یا جان مرد میدان؟ خیلی بی‌حیایی آقای ظریف تو در تحلیل مجتهد نیستی منافقی علیلی ذلیلی البته در اجرا سلمنا! مقلدی مقلد ابلیس جان کری آیت‌الله نبود ولی مرجع تقلیدت شد و تو امضای شیطان را تضمین دانستی تا ترامپ ضامن را بکشد در فرودگاه بغداد دوستی تو با مرد میدان دوستی خاله‌خرسه بود جوان‌مردهای میدان یک روز خرم‌شهر را آزاد کردند دگر روز حلب را روزی بعثی‌ها را تار و مار کردند دیگر روز داعش را و تو هنوز داری با شیطان بزرگ مذاکره می‌کنی چون مؤمن نیستی مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود آهای دیپلمات‌ها! برای آزادی حاج‌احمد چه کردید؟ ! ➖➖➖➖➖➖➖