eitaa logo
فدائیان رهبر
2هزار دنبال‌کننده
53.5هزار عکس
44.8هزار ویدیو
245 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏅 | شبیه آن رزمنده‌ها که دور امام حلقه زده بودند 👈 حاشیه نگاری دیدار مدال‌آوران المپیادهای علمی با رهبر انقلاب اسلامی (بخش سوم) 🔹️آقا از جلوی ما رد شدند… رفتند تا ابتدای صف نماز برسند. کمی که گذشت انگار تازه به خود آمدیم. صدای صلی‌علی‌محمد، نائب مهدی آمد بلند شد. او رد می‌شد و من با خودم ابیاتی از خواجه شیراز را می‌خواندم: آفتاب فتح را هر دم طلوعی می‌دهد از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو از رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف نکته‌ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو 🔹️قامتِ نماز بستیم. بعد از نماز، حضرت آقا پدرانه، در بالای مجلس نشستند و ما هم دور و بر ایشان. لبخندی زدند و یکی یکی ما را از نظر گذراندند. دیدار غیررسمی ما، رسما شروع شد. کاغذم را در دستم می‌فشردم و انتظار ۳ دقیقه‌ای را می‌کشیدم که سال‌ها منتظرش بودم. مجری، که از بچه‌های المپیادی سال‌های قبل بود شروع کرد. خودش را معرفی کرد و پس از عرض ارادتی افرادی که میخواستند سخنی بگویند را معرفی کرد. اسمش را نمیشد سخنرانی گذاشت چون خیلی فرصتی نداشتیم. گفته بودند هرکس ۲-۳ دقیقه. 🔹️نفر اول، از بچه های المپیاد علوم پزشکی بود. از پویایی جامعه نخبگانی گفت و آقاهم در تایید سری تکان دادند. فرزند شهید بود و ما این را وقتی فهمیدیم که در انتهای متنش از آقا درخواست دعا در نماز شب، برای پدر مهندس شهیدش کرد. انگار همه چیز روی دور تند بود. مثل روزهای خوبی که همیشه زود شب میشود، نفر دوم هم ایستاد تا مطالباتش را بگوید. از وضعیت تربیت نخبگان گفت. از تجربه‌اش در کار با دانش‌آموزان و نیازهایی که جامعه نخبگان در امر تعلیم و تربیت دارد. او حرف میزد و من داشتم فکر میکردم کجای دنیا با نفر اول کشور میشود انقدر راحت حرف زد؟ اصلا کجای دنیا چند دانش‌آموز و دانشجو اینطور گرم و صمیمی طرح بحث و مساله میکنند و ابایی از چیزی ندارند؟ 🔹️چیزی نگذشت که نوبت به من رسید. نفر سوم بودم. مجری، اسمم را صدا زد. آقا در جمع، چشمی چرخاندند تا ببینند نوبت کیست که سخن بگوید. آمدم بایستم که آقا گفت: نیازی نیست. بنشینید. بعدا که فیلم دیدار را دیدم، تازه متوجه شدم که آقا چقدر دقیق و با طمانینه به حرف‌های ما گوش می‌کردند. وقتی متنم را میخواندم سرم پایین بود و دقیق این صحنه را ندیده بودم؛ متنم درباره ضرورت بازتعریف جایگاه نخبگان علوم انسانی و جای خالی‌شان در سیاست‌گذاری‌های کلان کشوری بود و در ادامه‌ش هم، مساله شاخص نخبگی و اینکه دقیقا نخبه، کیست؟ مجری دوبار تذکر زمان داد. سعی کردم سریع‌تر از حالت ممکن بخوانم تا تمام شود. آن سه دقیقه تمام شد. آقا، نکاتی را تایید کردند و توضیحی درباب یکی از موضوعاتی که در متن طرح شده بود، دادند. سعی کردم از فرصت پیش‌آمده کمال استفاده را ببرم. دعای عاقبت به خیری خواستم و انگشتر. آقا با روی باز هر دو را اجابت کردند و بعدش لبخندی زدند. من آنجا جایزه‌ام را گرفتم. لبخندم را گرفتم. انگشتر آقا در دستم نشست و حس کردم ثمره این ۶ سال انتظار در دستم است. 📥 مطلب مرتبط: مستند کوتاه پرچمداران خیزش علمی 🔍 ادامه را بخوانید: khl.ink/f/56858
🏅 | شبیه آن رزمنده‌ها که دور امام حلقه زده بودند 👈 حاشیه نگاری دیدار مدال‌آوران المپیادهای علمی با رهبر انقلاب اسلامی (بخش آخر) 🔹️پس از من، سه نفر دیگر هم صحبت کردند. همه مشتاق صحبت بودند اما خب، امان از زمان. پس از صحبت‌ها آقا کاغذی از جیب‌شان درآوردند و چند نکته کلیدی به ما گفتند. سراپا گوش شدیم و چشم. ما، جوان‌ها که این روزها بیشتر از هر زمان دیگری مستعد ناامیدی هستیم، با هر کلمه از صحبت‌های آقا سرشار از امید و شوق می‌شدیم. آقا از تاریخ گفتند. از اینکه ما جوان‌ها میتوانیم تاریخ‌سازی کنیم. از اینکه نخبگی و نخبگان، یکی از سرمایه‌ها و ثروت‌های کشورند. از اینکه خیلی کارها از دست ما بر می‌آید. از دعای کمیل گفتند. از اینکه قدرت تصمیم‌گیری در جوانی چقدر بیشتر است و چقدر به ما امیدوارند. امید! مثل همه چیزهای خوب دیگر، چیزی نگذشت که موعد دیدار، تمام شد. ایستادیم و هرکس در این لحظه‌های آخر درخواستی داشت. آقا در میان انبوه جمعیت که احاطه‌شان کرده‌ بود ایستاده بودند و به مدال‌ها لبخند میزدند. 🔹️این دیدار یکی از معدود دیدارهایی است که حاضران فقط از آقا هدیه نگرفتند بلکه به آقا هم هدیه دادند. همه افراد مدالشان را آورده بودند که به آقا هدیه دهند. آقا هم در واکنش به این هدیه‌ها خیلی پدرانه گفتند: «فرزندان عزیم! تشکر میکنم و مدالها را از شما من قبول میکنم منتها عقیده‌ام اینست که این مدالها باید دست خودتان باشد،‌ برمیگردانم این مدالها را به خودتان و نگه بدارید اینها را. و این مایه‌ی سرافرازی ماست ولو اینکه پیش شما باشد.» طولی نکشید که تشکر کردند و رفتند. 🔹️دل‌کندن، سخت‌ترین کار دنیاست. از آن اتاق سپید، از آن لحظات ناب، از آن لبخند و از آن دیدار. دیدار تمام شد… و ما دست پر به خانه برمی‌گشتیم. دست‌هایمان پر از لبخند او و چشمهایمان روشن از نور امید بود. 📥 مطلب مرتبط: مستند کوتاه پرچمداران خیزش علمی 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/56858
📢 | در حلقه‌ی بهارستان 👈 روایتی از نخستین دیدار نمایندگان مجلس دوازدهم با رهبر معظّم انقلاب اسلامی 🔸شوق دیدار 🔹از خیابان فلسطین که به کشوردوست می‌رسم، پا تند می‌کنم. تندیِ آفتاب بیشتر از گرمای ساعت هشت صبح است؛ به گرمای ظهرگاهیِ نیمه‌ی تابستان می‌ماند. پیشانی‌ام عرق کرده است. ناگهان دل‌شوره می‌گیرم! دست می‌کشم روی جیب پیراهن مشکی‌ام تا مطمئن شوم کارت دیدار را همراهم آورده‌ام. کارت را بیرون می‌آورم و یک بار دیگر نگاه می‌کنم. ـ برادر! کجا؟ سر می‌چرخانم، پاسدار جوانی نگاهم می‌کند و می‌خندد. ـ برای دیدار آقا آمده‌ای؟ بله ... بله ... ببخشید ... باید کارت را نشانتان می‌دادم 🔹به جیب پیراهنم دست می‌کشم، کارت نیست! دلهره و نگرانی می‌ریزد توی قلبم. با دستپاچگیِ تمام، دست راستم را به جیب کت می‌کشم. شقیقه‌هایم داغ شده است، قلبم تُندتُند می‌زند. پاسدار جوان ریسه می‌رود از خنده: استرس نگیر برادر! کارت که دستته. 🔹به دست چپم نگاه می‌کنم که کارت دیدار را محکم گرفته‌ام. خجالت می‌کشم. می‌خندیم هردویمان. اسمم را توی فهرست پیدا می‌کند و با خودکار آبی جلویش تیک می‌زند. 🔹صورت عرق‌کرده‌ام را که می‌بیند، خنده‌اش را پنهان می‌کند و دستش را روی شانه‌ام می‌زند: بچّه‌های خبرنگار همین الان رفتند سمت حسینیّه؛ پا تُند کنی بهشان رسیده‌ای؛ به سلامت؛ التماس دعا؛ آقا را دیدید از جانب ما بچّه‌های پاسدار هم سلام برسانید. 🔹خیابان منتهی به حسینیّه را می‌گیرم و تقریباً می‌دوم. خودم را می‌کشم زیر سایه‌ی درختان کنار حیاط... 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/57129
🏴 مشتاقیم به شما ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش اول 🔹الاعرجی رگ عربی‌اش بالا زده. بدون متن و صرفاً با اتکا به حافظه‌ دارد حرف‌هایش را خطاب به رهبری ایراد می‌کند. انصافاً هم بدون تپق و چرخیدن حرف و عقب‌و‌جلو کشیدن کلمات سخن می‌گوید. صدایش هم آنقدر بلند هست که اگر بلندگو هم نباشد، در کل حسینیه بپیچد و همه بشنوند. از عربی‌ آنقدری بهره برده‌ام که بفهمم کلّیت حرفش چیست. با این حال برای محکم‌کاری، یک عربی‌بلد هم به عنوان مترجم همراه‌مان شده. شب قبل در جلسه هماهنگی در معارفه‌اش گفتند استاد نه تنها عربی بلد است که با لهجه عراقی هم حرف می‌زند. این یعنی نور علی نور! الاعرجی بعد از تمجیدهای بسیار می‌رسد به «ایران، عمق الاسلام!». رو می‌کنم به استادِ مترجم تا معنای دقیق جمله‌های سخنران را عینا یادداشت کنم. 🖼 ادامه در بخش دوم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🏴 مانع غیرپیچیده‌ زبان ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش دوم 🔹...پاسخ استاد، تاریخِ ترجمه را به دو قسمت مساوی تقسیم می‌کند: «می‌گه ایران، عمق اسلامه!» خیره می‌شوم به او و یکی دوباری پلک می‌زنم! با خودم کلنجار می‌روم که کمرش رگ‌به‌رگ نشود با این فشاری که به خودش می‌آورد. در نهایت اما خودم را می‌سپارم به واقعیت. واقعیتی که در سفر اربعین دو سال قبل هم تجربه‌اش کرده بودم. زمانی که در کربلا در منزل ابومحمد بودیم و او میزبان ما و جمع دیگری از شیعیان عربستان و بحرین و لبنان! آنجا هم همین مشکل غامض زبان وجود داشت اما... اما هم ما می‌فهمیدیم آنها چه می‌گویند و هم آنها می‌فهمیدند ما چه می‌گوییم بدون اینکه هر یک، زبان دیگری را بلد باشد. به قول تیتراژ یکی از سریال‌های دو دهه قبل رسانه ملی، «همزبونی‌ها اگه شیرین‌تره، همدلی از هم‌زبونی بهتره!» یک چیزهایی هست بالاتر از زبان و قومیت که انسان‌ها را به هم پیوند می‌زند و باعث می‌شود حرف همدیگر را بفهمند بدون اینکه برطبق قواعد کلاسیک زبان متوجه شوند چه می‌گویند! 🔹نمونه‌اش همین سیدجواد الاعرجی که پشت تریبون دارد با آن تونالیته‌ی بالا، رهبر جمهوری اسلامی را، نه یک روحانیِ اهل ایران یا رهبرِ دینی و سیاسی فارس‌ها که فرزند حسین(ع) می‌بیند و نواده‌ی رسول(ص) و پسر فاطمه(س)! بزرگِ موکب‌های نجف اشرف از جایگاهی با سیدعلیِ خامنه‌ای طرف شده که زبان و قوم و ملیت، نه اینکه محلی از اعراب داشته باشند که اصلا دیگر به چشم نمی‌آیند. حالا من این وسط کاسه داغ‌تر از آش شده‌ام و مترجم را برده‌ام زیر هشت که قرار بوده مجرای تخاطب ما با جماعت عرب‌زبان باشد ولی نیست. وجدانم هم محکمه‌ی صحرایی تشکیل می‌دهد و در دفاع از مترجم حکم صادر می‌کند: «سوراخ دعا را اشتباه گرفته‌ای؛ زبان آنقدرها هم که فکر می‌کنی مانع پیچیده‌ای نیست آقای خبرنگار!» در ادامه می‌گوید: «باید به سادگی بعد از پیچیدگی رسیده باشی که بتوانی این مساله را بفهمی آقای روزنامه‌نگار! درست مثل همین جوان عراقی که پشت سرت ...» فی‌المجلس صدایش را کم می‌‌کنم که بیش از این تحقیرم نکند! 🖼 ادامه در بخش سوم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🏴 الحسین یجمعنا ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش سوم 🔹...واقعیت، پیش از این هم خودش را تحمیل کرده بود. وارد حسینیه شده بودیم و هنوز آقا نیامده بودند. برایم سوال شده بود که در چنین دیدار پیچیده‌ای که میزبان، ایرانی است و مهمان هم عراقی، حاضران در حسینیه زمان ورود رهبری چه می‌گویند!؟ طبعا انتظار نداشتم مثل دیدارهای مردمی خودمان، فارسی شعار بدهند. نمونه‌ی مشابه قبلی این شکلی هم نبوده که تعیین کند چه باید گفته شود!؟ پس واکنش جمع چه خواهد بود!؟ واقعیت، همان حکم صادر شده جناب وجدان را تایید کرد زمانی که پیر و جوان عراقی از کت‌شلواری‌هایشان تا پیرمردهای دشداشه‌پوشِ عقال بر سر با حرارت فریاد می‌زدند لبیک یا حسین!... «زبان آنقدرها هم که فکر می‌کنی مانع پیچیده‌ای نیست آقای خبرنگار...» ببخشید ولی دوباره مجبورم صدای وجدان را منم! 🖼 ادامه در بخش چهارم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🏴 همراهی الیاسری با وجدان خبرنگاری ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش چهارم 🔹...صحبت‌های پرحرارت و البته طولانی الاعرجی که تمام می‌شود، مجری برنامه که به احترام مهمانان، مراسم را به زبان عربیِ زیبایی اجرا می‌کند از سیدهاشم الیاسری می‌خواهد پشت تریبون برود. پیرمردی موی‌‌سفید کرده و یحتمل در دهه‌های هفت‌و‌هشت زندگی با دشداشه و چفیه‌ی عربی و عقال مشکی‌رنگ بر سر. آرام و شمرده‌شمرده حرف می‌زند. حرف‌هایش را تا حد زیادی می‌فهمم. حماسه‌ی قبلی جناب مترجمِ همراه هم باعث شده که برای ترجمه‌ی عین حرف‌های الیاسری سراغش نروم. الیاسری نمونه‌ی تیپیکال یک بزرگِ عرب است. انگاری که بزرگ یک قبیله باشد. به زحمت صحبت می‌کند، حرفش را با سلام به پیامبر(ص) و خاندانش شروع می‌کند و بعد هم معرفی خیلی کوتاه خودش و موکبش و حتی شماره‌ی عمودِ محل استقرارشان. 🔹این را هم می‌گوید که موکب‌شان هر سال در طریق‌العلماء برپا می‌شود. ادامه‌ی حرف‌هایش که از روی یک متن نوشته‌شده می‌خواند در عین کوتاهی، سنگین و وزین است: «ما خادمان اهل‌بیت(ص) از جمهوری اسلامی تشکر می‌کنیم. آیت‌الله العظمی خامنه‌ای هم در ثواب پذیرایی از زائران حسینی با ما شریک است. ایرانی و عراقی، ید واحده هستند.» الیاسری اینها را می‌گفت و من متوجه حرف‌‌هایش می‌‌‌شدم بدون اینکه سراغ جناب مترجم بروم یا آویزانش شوم. پر بیراه هم نمی‌گوید این وجدانِ مادرمرده که زبان آنقدرها هم که فکر می‌کنم مانع پیچیده‌ای نیست. رها کنم تا نیامده و صدایش را به تحقیر بلند نکرده! 🖼 ادامه در بخش پنجم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🏴 نقشه‌های عبث یک صدامِ نگون‌بخت ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش پنجم 🔹...قبل از صحبت‌های الیاسری چند نفری از ابتدا و انتها و میانه‌ی جمع، بلند می‌شوند برای ابراز احساسات. چهار پنج نفری می‌شدند. عموماً شعر و شعار و ابراز احساسات و لابلایش هم شعار علیه آمریکا و صهیونیست‌ها. دلِ پری از آمریکایی‌ها دارند. حالا تصوّرش را هم بکنید این شعر و شعار با زبانی مثل عربی هم همراه شود که قابلیت‌هایش کلاه از سر هر زبان‌شناسی می‌اندازد. در ادامه هم قوت و فصاحت اعراب را هم بگذرید کنار موضوع تا گوشی دست‌تان بیاید فضا چقدر حماسی و درام است. از خدا پنهان نیست از شما هم نباشد برای منِ نوعی، قضیه یک وجه دیگر هم داشت. 🔹فکرش را بکنید. ۳۸ سال قبل که سردار خودخوانده قادسیه، اولین گلوله‌ی توپ را به سمت همسایه شرقی شلیک ‌کرد اگر به صدام می‌گفتند روزی خواهد رسید که جمعی از مردم عراق در روز روشن و جلوی چشم رسانه‌ها در قلب تهران، مهمان رهبر جمهوری اسلامی خواهند بود مغزش سوت می‌کشید. افسوس که شیشه عمر صدام ۱۳سال قبل شکست و این روز را ندید. جوان عراقی با حرارت دارد خطاب به سیدعلی خامنه‌ای ابراز احساسات می‌کند. لابلای حرف‌هایشان بسامد دو واژه هم خیلی بالاست: سلمان و سلیمانی! اوّلی یار ایرانی پیامبر(ص) بود و دومی سردار سرفراز این سال‌ها! دیدی آقای روزنامه‌نگار!؟ دیدی زبان آنقدرها هم که فکر می‌کنی مانع پیچیده‌ای نیست! 🖼 ادامه در بخش ششم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🏴 یک بچه زرنگ ایرانی-عراقی ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش ششم 🔹...مجری مراسم هم با عربی فصیح و زیبایش، ملاتِ بین سخنران‌ها می‌شود. بعد از مراسم پی‌اش را گرفتم. گفتند ظاهرا دو رگه ایرانی-عراقی است با این‌حال الله‌اعلم! حالا چه ایرانی-عراقی باشد چه نباشد توفیری در اصل قضیه نمی‌کند که هم فارسی را روان و سلیس صحبت می‌‌کرد و هم عربی را فصیح و یک‌دست. بچه‌ زرنگی هم بود در نوع خودش. وسط چنین دیدار تاریخی و مهمی که ثانیه ثانیه‌اش حساس است، مسلط که باشی هیچ، وسط جلسه برای شهدای ایرانی و عراقی و لبنانی و یمنی، رندانه فاتحه و صلوات هم بگیری. بگذریم از شعر-روضه‌ای که به زبان عربی خواند و قضیه تا سینه زدن هم داشت می‌رفت. تنها کسی که مجری در مصافش، شکست‌خورده بیرون آمد همان الاعجری بود که در ابتدای متن، ذکر خیرش رفت. 🖼 ادامه در بخش هفتم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🏴 به احترام مرجعیت عراق ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش هفتم 🔹...علی عبدالحسین عبود را شاید بتوان با معیارهای اداریِ امروزی، استانداردترین سخنران مراسم دانست. نماینده خدّام اهل‌بیت(ع) و موکب‌داران بغداد و کاظمین. حرف‌هایش را از روی متن می‌خواند؛ شمرده و آرام و متین. لابلای حرف‌هایش ذکر خیری هم از آیت‌الله سیستانی می‌‌کند. صلوات بلند و محکم و به شیوه‌ی عربی که جمع می‌فرستد، عمق نفوذِ مرجع بزرگ شیعیان عراق را نشان می‌دهد و حرمت و احترامی که برای او قائلند. این مهم البته در صحبت‌های رهبری هم بدون سهم نبود، وقتی که آقا تشکر صمیمانه خودش و ملت ایران را به موکب‌داران عراقی ابلاغ می‌کردند و در این بخش، پرونده جدایی برای مرجعیت عراق هم باز کرد و همچنین در جای دیگر اشاره‌ی مستقیمی هم به فتوایی که آیت‌الله سیستانی برای مبارزه با داعش صادر کردند. مبارزه‌ای که به تعبیر آقا، امنیتی را فراهم آورده که حالا زیر سایه‌ی آن، اربعین و پیاده‌روی اربعین دارد رشد می‌کند و می‌بالد و جهانی می‌شود. 🖼 ادامه در بخش هشتم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🏴 دست‌خطی برای دعوت به اسلام ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش هشتم 🔹...پشت‌بندِ عبود، سعید الصافی می‌آید پشت تریبون. شاعر خوش‌ذوق عراقی که ابیاتش نه فقط عراقی‌های حاضر در جلسه که ما را هم به وجد می‌آورد. می‌دانم! الان دوباره می‌گویید دیدی زبان مانع پیچیده‌ای نبود! قبل از ابیات غرایش هم پشت تریبون گفت من به نمایندگی از مردم ایران و عراق به استکبار می‌گویم که حسین(ع) دوباره ما را با هم جمع کرده است. کنایه سنگینی خطاب به غرب و پسله‌های پان‌ایرانیسم و پان‌عربیسم‌شان که نان‌شان در نقار و تفرقه‌ی بین فارس و عرب است. جناب الصافی منهایِ شعر زیبایی که سروده بود، خط قشنگی هم داشت. جناب مترجم که در حد ترجمه کردن عبارت «ایران، عمق اسلام است» به یاری‌مان آمده بود بعد از مراسم موفق شد الصافی را پیدا کند و متن دست‌نوشته‌اش را از او بگیرد. به قول یکی از رفقا، به هر که این خط زیبا را نشان بدهی اسلام می‌آورد! 🖼 ادامه در بخش نهم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🏴 سلام بر حسین(ع) و روح‌های حل شده در او ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش نهم 🔹...دو نفر بعدِ از الصافی هم یکی مداح است و دیگری روحانی جوانی که روضه‌ی سوزناکی به عربی می‌خواند و جمع را هم حسابی متأثر می‌کند. این را می‌شود از صدای گریه و سینه‌زنی جمع هم فهمید. توی آن وضعیت می‌روم توی نخ واکنش تصویربردار صداوسیما با آن دوربین بدقواره و بزرگی که روی سه‌پایه بزرگتری مستقر شده در سمت راست آقا! مداحی و روضه‌خوانی به زبان عربی بود. روح حرفه‌ای‌گری‌ آقای تصویربردار در ابتدای قضیه غلبه داشت بر علقه‌ی قلبی. زاویه دوربین را مدام تغییر می‌داد تا قاب‌های بی‌نقصی از آقا ببندد... در نهایت اما کم آورد و تسلیم شد. دو دستی چسبیده بود پشت دوربینی به اندازه‌ی خودش و مدام با لنز ور می‌رفت. در همان حال اما آرام آرام اشک‌هایش روان شد؛ بعضاً تکان‌های ریز شانه‌اش هم به چشم می‌آید. گاه‌گاهی که دستش رها می‌شد، سینه‌ای می‌زد. 🔹قبول جناب وجدان! قبول! بعضی چیزها هستند که فراتر از زبان و قومیت و ملیت می‌ایستند و کوچکی و ناقصی و نارسایی این خط‌کشی‌های انسانی را بدجور به رخ می‌کشند. فهم این چیزها دانستن زبان نمی‌خواهد؛ معرفت می‌خواهد و خلوص و سادگی. این‌شکلی که باشد دیگر فرقی نمی‌کند رهبر جمهوری اسلامی باشی یا جوان ساده‌ای که از جنوب عراق راهی انتهای خیابان فلسطین شده یا تصویربرداری که از رسانه ملی آمده برای پوشش تصویری مراسم. همه‌شان می‌فهمند روحانی جوان عراقی پشت تریبون دارد با سوز از چه چیزی حرف می‌زند. بعضی مفاهیم مثل اقیانوس، آدم‌ها را در بر می‌گیرند و خوش به حال آنهایی که در منتهای درجه معرفت، خودشان را می‌سپارند به این اقیانوس‌ها و حل می‌شوند در این روح‌های بزرگ. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ... 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489