#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
آدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست
گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست
حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر
آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست
مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم
با رسول الله،زهرا نسبتش معلوم نیست
در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش
رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست
بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده
مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست
فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم
طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست
روضه یعنی داستان مادری در اوج خود
چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست
گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی
حضرت فِضه دلیل لُکنتش معلوم نیست
ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد
ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست
هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و
هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست
اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده
درمیان اهل معنا علتش معلوم نیست
یادم آمد موقع سجده به مُهر کربلا
فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
4_5999332669786162981.mp3
18.25M
#بشنوید | #خانه_مادری
شب اول فاطمیهاوّل سال ۱۳٩٦
هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
✨﷽✨
#پندانه
🌼کاسپارف نابغه شطرنج دنیا در بازی شطرنج به یک آماتور باخت!!! همه تعجب کردند و علت را جویا شدند.
✍او گفت اصلاً در بازی با او نمیدانستم که آماتور است، برای این با هر حرکت او دنبال نقشه ای که در سر داشت بودم. گاهی به خیال خود نقشه اش را خوانده و حرکت بعدی را پیش بینی میکردم. اما در کمال تعجب حرکت ساده دیگری میدیدم، تمرکز میکردم که شاید نقشه جدیدش را کشف کنم، آنقدر در پی حرکتهای او بودم که مهره های خودم را گم کردم. بعد که مات شدم فهمیدم حرکت های او از سر بی مهارتی بود.
بازی را باختم اما درس بزرگی گرفتم.
«تمام حرکتها از سر حیله نیست آنقدر فریب دیده ایم و نقشه کشیده ایم که حرکت صادقانه را باور نداریم و مسیر را گم میکنیم..... و می بازیم!!!»
🔺بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطههامون میکنیم این است که:
نیمه میشنویم،
یک چهارم میفهمیم،
هیچی فکر نمیکنیم،
و دو برابر واکنش نشان می دهیم!
کانال #فدک به روز شد.
پنجمین شب عزاداری فاطمیه اول۱۴۴۲
باسخنرانی حجه الاسلام شیخ مهدی ملاخلیلی
بامداحی حاج علیرضا یاریان
کربلایی سید شبیر بنی طباء
برادرمحمدحسین بنده خدایی
زیارت آل یاسین بانوای برادرسیدمحمدرضابنی طباء
سه شنبه ۹ دی ماه ۱۳۹۹
بــراى دريــافـت صوت و تصاویرايـن مراسـم به کانال تلگرامی فدک مـراجـعه نماييد.
@fadak_mzk
4_6008197581069354748.mp3
7.77M
پنجمین شب عزاداری فاطمیه اول۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
روضه - حاج علیرضا یاریان
سه شنبه ۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_6008197581069354751.mp3
1.57M
پنجمین شب عزاداری فاطمیه اول۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
روضه - کربلایی سید شبیر بنی طباء
سه شنبه ۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_6008197581069354757.mp3
3.33M
پنجمین شب عزاداری فاطمیه اول۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
زمینه - کربلایی سید شبیر بنی طباء
سه شنبه ۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_6008197581069354759.mp3
3.47M
پنجمین شب عزاداری فاطمیه اول۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
واحد - کربلایی سیدشبیر بنی طباء
سه شنبه ۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_6008197581069354760.mp3
2.54M
پنجمین شب عزاداری فاطمیه اول۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
واحد - برادرمحمدحسین بنده خدایی
سه شنبه ۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
دنیای بی زهرا شبیه یک سراب است
هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فاطمه بودن، عذاب است
هرکس که بی زهرا شود، در اضطراب است
هرکس که شد بی فاطمه تنهاست، تنها
سرمایهی هستی فقط زهراست، زهرا
زهرا کجا و آن همه آزار، ای وای
زهرا کجا و در کجا، دیوار، ای وای
انسیه ی احمد کجا و نار، ای وای
حورا کجا و ضربه ی مسمار، ای وای
بین در و دیوار و آتش بود زهرا
با دشمنان هم در کشاکش بود زهرا
افسوس مشتی دیو و دد از او گذشتند
با ضربه ی مشت و لگد از او گذشتند
بر دست او شلاق زد، از او گذشتند
فریاد زد: "بابا مدد!" از او گذشتند
یک لحظه یاد محسنش افتاد و افتاد
یک صیحه از عمق جگر سر داد و افتاد
🔸شاعر :
#امیر_عظیمی
گزارش تصویری از کلاس روخوانی و روانخوانی قرآن کریم ویژه نونهالان و نوجوانان توسط استاد سیدحسین بنی طباء درمسجدالزهرا سلام الله علیها
روزهای سه شنبه ازساعت 16 الی 17
⬇️⬇️⬇️⬇️
#خانه_مادری
انشاءالله هرروز به بهانه انتشار قطعهای، دل رنجور
از غم مادر را گره میزنیم به حالوهوای این روزهای خانهی مولا
.
خانهی مادری؛ قطعات بازتدوین شده مداحی
بانوای #حاج_محمود_کریمی
.
پخش از پایگاه اطلاع رسانی فدک
@fadak_mzk
4_5985824563848547711.mp3
4.38M
بشنوید | #خانه_مادری
تولید ایّام #فاطمیه سال ١٤٤١
هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
دخترم روزی که من دست علی دادم تورا...
به نفس حاج علیرضا یاریان
مشاهده در :
@fadak_mzk
با کلیک بر روی لینک زیر و ورود به صفحه اینستاگرام هیئت فاطمه الزهرا سلام الله علیها کوهپایه میتوانید از برنامه های ما با خبر شوید.
https://www.instagram.com/p/CJZPWFDAJrB/?igshid=1fwggi8x0h8g1
✨﷽✨
👌حکایت واقعی و بسیار زیبا
✍، سال ۱۳۶۹ بود. من مسئول پذیرش سازمان بودم. آن موقع سیستم ثبت و دریافت مشخصات به صورت دستی انجام میشد. مانند امروز نبود که همه چیز به صورت اتوماتیک و ماشینی انجام شود. ما چند نفر داشتیم که کارهای اداری مردم را انجام میدادند. معمولاً سرمان خیلی شلوغ بود. یک روز دو خانم میانسال مراجعه کردند. از نوع پوشش آنها مشخص بود که از خانوادههای مذهبی و معتقد بودند. آنها را دعوت کردم که روی صندلی بنشینند و بگویند که چه میخواهند. درخواست آنها کمی عجیب بود. حکمی از یکی از شعبات دادگاه داشتند مبنی بر مجوز نبش قبر جنازه یک خانم که حدود ۲ یا ۳ ماه پیش دفن شده بود. کمی تأمل کردم، با توجه به داشتن دستور قضائی و قانونی، نبش قبر بلامانع بود، ولی از لحاظ انسانی سعی کردم که از این خواسته دست بردارند. اما تلاش من کارگر نشد و آنها اسرار داشتند که این مهم انجام شود و گفتند: پس از پیدا شدن وصیتنامه متوفی و سفارش او مبنی بر اینکه پس از مرگش در وادی الاسلام شهر قم دفن شود، ما میخواهیم بنابر وصیتش این کار انجام شود.
حتی در وصیتنامه نیز اشاره کرده که اگر هم جنازه من دفن شده بود باید نبش قبر شود و جنازه منتقل شود. من با شنیدن این موضوع و اصرار متوفی در زمان حیاتش، متقاعد شدم و کار را پیگیری کردم تا انجام شود. با مسئولین ذیربط هماهنگ کردم. نیروهای واحد دفن در اختیار قرار گرفتند و کارها انجام شود، ولی مهمتر از نبش قبر، فرستادن و انتقال جسد بود به شهر مقدس قم که خود این کار داستانی بود. معمولاً جنازه بعد از چند روز متلاشی میشود، بو میگیرد و شرایط خوبی ندارد. هیچ رانندهای نبود که این کار را قبول کند. با اینکه یکسری از این ماشینهای بنز داشتیم که اتاقک حمل جنازه با قسمت راننده جدا بود، ولی باز هم کسی زیر بار این کار نرفت. در نهایت به ذهنم آمد که از رانندههای یک شرکت خصوصی که گاهی در حمل جنازه به سازمان کمک میکردند استفاده کنم. در بین رانندههای این شرکت یک نفر را میشناختم و ارادت متقابلی بین ما بود. ایشان همیشه به من لطف داشت. خلاصه با وی تماس گرفتم و او قبول کرد که این کار را انجام دهد.
ماشین او یک استیشن معمولی بود و هیچ فاصلهای بین راننده و جنازه نبود. با این حال او قبول کرد و فرستادمش به قطعه مورد نظر و من هم خیالم راحت شد که کار انجام شده است. مشغول رفع و رجوع کارهای دیگر شدم. حدود یک ساعت و یا بیشتر گذشت. تلفنم زنگ زد و دیدم راننده با صدای بلند گریه میکند و میگوید فلانی بیا! خواهش میکنم بیا. من گفتم: گفته بودم که این مورد شرایط عادی ندارد. خودت قبول کردی. گفت: نه اشتباه نکن بیا خودت ببین. من رفتم پائین، کنار آمبولانس، انگار نه انگار که این جنازه بیش از چند ماه است که دفن شده. کفنی سفید و روشن، بوی خوش و معطر از این جنازه بلند بود. همه گریه میکردند. عجیب بود. باورش هم عجیب است. نمیدانم چگونه و با چه حالی دفترم برگشتم. آن دو خانم برای ادامه کارهای اداری آمدند. ناخودآگاه پرسیدم: ایشان کی هستند؟ چه کرده اند؟ شما را به خدا بگوئید. آنها گفتند: هیچ. ایشان هم یک انسان معمولی مثل ما بودند. فقط صبحهای جمعه زیارت عاشورای ایشان ترک نمیشد. با زیارت عاشورا مأنوس بود. من تعجب نکردم. در این سالها که در سازمان بهشت زهرا (س) مشغول کارم، زیاد شنیده بودم کسانی که با زیارت عاشورا و در یک کلام با امام حسین (ع) سر و سری دارند، متفاوت اند. اصلاً همه چیز آنها تفاوت دارند. خیلی از اینکه همکاری کرده بودم تا وصیتنامه این خانم اجرا شود راضی بودم.
📚بر اساس خاطرهای از کارمند بهشت زهرا