eitaa logo
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
439 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
775 ویدیو
29 فایل
پایگاه حفظ و نشر آثار مسجد الزهرا سلام الله علیها کوهپایه جلسه هفتگی صبح های جمعه دعای پرفیض ندبه - انجمن مهدیه(عج) مراسمات مذهبی و اعیاد دینی هیئت حضرت فاطمه الزهرا(س) ارتباط با ادمین کانال @Smrbk77 @sayyed_Ali_84 @mhbk13788
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼 سه وصیت جوان معصیت کار ✍نجيب الدين نقل فرموده است : يك شب در قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد. گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پير زنى جلو آمد، گفتم : اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟ گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است : 1- چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او رحم كن. 2- جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا عذاب شوم. 3- اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيت هاى مرا انجام بده. وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت : ألا إن أولياء الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم. خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در قبر گذاشتيم همين كه خواستم لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (ألا إن أولياء الله لا خوف عليهم ...) از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد اهانت قرار گيرد. 📚 قصص التوابين ، ص 110 . ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________ @fadak_mzk
4_5951916445586687805.mp3
5.02M
🎙آشنایی انبیاء از ماجرای امام حسین علیه السلام 🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼توصیه به پادشاه ✍زيد بن علي(عليه السلام) برادر امام باقر (عليه السلام) و از بزرگان و رجال با فضيلت و عاليقدر خاندان نبوت، و مردي دانشمند، زاهد، پرهيزكار، شجاع و دلير بود و در زمان حكومت بني اميه زندگي مي‎كرد. زيد از مشاهدة صحنه‎هاي ظلم و ستم و تاخت و تاز حكومت اموي فوق العاده ناراحت بود و عقيده داشت كه بايد با قيام مسلحانه، حكومت فاسد اموي را واژگون ساخت. هشام بن عبدالملك، كه از روحية انقلابي زيد آگاه بود، درصدد بود او را با دسيسه‎اي از ميان برداشته و خود را از خطر وجود او نجات بخشد. هشام نقشة خائنانه‎اي كشيد تا از اين رهگذر به هدف پليد خود برسد. به دنبال اين نقشه، زيد را از مدينه به دمشق احضار كرد. هنگامي كه زيد وارد دمشق شد و براي گفتگو با هشام به قصر خلافت رفت؛ هشام ابتداءً او را به سردي پذيرفت و براي اين كه به خيال خود موقعيت او را در افكار عمومي پايين بياورد، او را تحقير كرد جاي نشستن نشان نداد، آنگاه گفت: ـ شنيده‎ام خود را شايستة خلافت مي‎داني و فكر خلافت را در سر مي‎پروراني، در حالي كه كنيز زاده‎اي بيش نيستي و به كنيز زاده نمي‎رسد كه بر مسند خلافت تكيه بزند. ـ آيا خيال مي‎كني موقعيت مادرم از ارزش من مي‎كاهد؟ مگر فراموش كرده‎اي كه «اسحاق» از زن آزاد به دنيا آمده بود ولي مادرِ «اسماعيل» كنيزي بيش نبود؛ با اين حال خداوند پيامبران بعدي را از نسل اسماعيل قرار داد و پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) نيز از نسل اوست. آنگاه زيد، هشام را نصيحت نمود و او را به تقوي و پرهيزگاري دعوت كرد. هشام گفت: ـ آيا فردي مثل تو مرا به تقوي و پرهيزگاري دعوت مي‎كند؟ ـ آري، امر به معروف و نهي از منكر دو دستور بزرگ اسلام است و انجام آن برهمه لازم است، هيچ كس نبايد به واسطة كوچكي رتبه و مقام، از انجام اين وظيفه خودداري كند و هيچ كس نيز حق ندارد به بهانه ی بزرگي مقام از شنيدن آن ابا ورزد. 📙 وفيات الأعيان، ج ۴، ص ١٣۵ ↶【به ما بپیوندید 】↷ _______ @fadak_mzk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ششم رمضان المبارک سالروز میلاد باسعادت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام را به محضر امام زمان(عج) و تمامی شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می نمائیم. @fadak_mzk
میلادمسعودحضرت 🌾🌾 قاسم بن الحسن(ع) 🔶️🔶️ در خانه کریم عنایت زیاده شد مستی‌ماهمه‌زشراب‌و زباده‌شد سائل شدن به بیت کریمی گناه نیست بخشش‌زدست پرکرمش کارساده شد خورشید را ستاره‌ای از نور آمده‌ست در پیش روی ماه چه مسرور آمده‌ست بند تعلق از همه عالم گسیخته ست پای برهنه رفته و از طور آمده ست بیت کریم آل علی بی مثال شد عاشق رسیده عشق چه خوش خط و خال شد اهلا من العسل به لبش نقشه بست و بعد بر سینه‌ی کریم ولایت مدال شد نام کریم زاده به عالم چو برده شد قاسم رسید و نجمه به زینب سپرده شد قنداقه‌اش به دوش علمدار کربلاست غصه در این میانه ز شادی فسرده شد کوه عسل ببین ز لبش موج میزند موی سیاه و تاب و تبش موج میزند از آسمان حُسن ستاره دمیده است انوار پر فروغ شبش موج میزند این یادگار فاتح جنگ جمل شده بین تمام جرعه کشان بی بدل شده شاگرد رزم حضرت عباس تا که شد در جنگ گفته‌اند که ضرب‌المثل شده ارث شهامت تا ز گل یاس برده است روح ادب ز مکتب عباس برده است درکفّ‌باکفایتش همه احساس بوده و بهرامام خویشتن احساس برده است حالا دوباره نوبت بخشیدن آمده‌است از آسمان طلیعه‌ی باریدن آمده‌است این ماه رحمت از کرم زاده حسن گسترده گشته موقع جوشیدن آمده‌است با کام خشک و تشنه صدا زدعمو بیا دشمن به تیر و نیزه مرا زد عموبیا ظرف من از عسل شده لبریز بین خون افتاده‌ام ز عشق به صحرا عمو بیا
قابل توجه نمازگزاران عزیز از امروز سه شنبه ۳۱فروردین ماه نمازجماعت صبح ، ظهروعصر توسط حجه الاسلام ملاخلیلی بارعایت پروتکل های بهداشتی در مسجد الزهرا سلام الله علیها اقامه خواهد شد . @Fadak_mzk
✨﷽✨ ✅ای کاش زودتر رسیده بودم... ✍مردی که به قصد یادگیری علم سفر می کرد وارد شهری شد و نشان نزدیک ترین مسجد را گرفت و به آنجا رفت. عده ای در مسجد نشسته بودند و یک سخنران برای آنان سخنرانی می کرد. مرد به گوشه ای رفت و کوله اش را گذاشت و نشست. مرد کوله اش را باز کرد و خواست کمی نان بخورد اما با خود گفت : غذا خوردن دیر نمی شود اما ممکن است نکته ای را بگوید و من آن را از دست بدهم، پس در جمع مُستمعین نشست... سخنران گفت: نکته آخرم را یادتان باشد،، بر طولانی بودن رابطه ها با هیچ کسی تکیه نکنید چون حتی دوستی های طولانی هم ممکن است روزی به دشمنی تبدیل شود... و دیگر آنکه، اگر در جمعی حاضر شدید برای حفظ بزرگی و احترامتان کم سخن گویید و زود مجلس را ترک کنید... و یادتان باشد آبرو چیزی است که نمیتوان بر آن قیمت گذاشت پس مراقب حفظ آن برای خود و دیگران باشید... مرد مسافر گفت: سؤالی دارم و در ادامه گفت : به نظر شما چطور میتوان انسان ها را شناخت؟؟ سخنران پاسخ داد: جوابش خیلی طولانی است اما همین قدر بگویم که؛ کسی که قبل از شناخت تو، در حقّت کوتاهی کند را سرزنش مکن و یادت باشد، حرف کسانی که زیاد قسم میخورند را باور نکن... مرد، با اینکه از دیر رسیدن به مجلس ناراحت بود اما خوشحال از اینکه مطالب آخر را از دست نداده، و با خود گفت باید همین نکات را در زندگی ام به کار ببرم... 📚کشکول شیخ بهایی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________ @fadak_mzk