#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_ولادت
دوباره عشق، سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز میگیرد سرِ راهِ نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را؟!
که برگردانده امشب سوی دیگر قبلهگاهم را
من امشب حاجی این قبله، این قبلهنما هستم
من امشب بندهی مولای سُرَّ مَنْ رَئا هستم
درون سینهام انگار شور دیگری دارم
به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم
به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم
شرابی ناب از انگورهای عسکری دارم
من امشب عشق را تکرار در تکرار میخوانم
حسن جانم، حسن جانم، حسن جانم، حسن جانم
وزیده از پگاه شهرِ پیغمبر، نسیمی که
رسیده سالهایی قبل، همراه شمیمی که
تمام شهر را پُر کرد آن فیض عظیمی که
خبر داده است باز از جلوهی دست کریمی که
همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
و مثل آن حسن آرامِ جانِ یک علی باشد
نگاهت چون مسیحاییست که بر مردهها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است
و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است
بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است
تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبهی آمال، قبرت قبلهی امید
گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه میخواهید
دخیل عشق بندید از همانجا بر در خورشید
اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد
کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد
میآیی و برای مهدیات دلداده میسازی
هزاران عاشق در دامِ عشقْ افتاده میسازی
ز اشکِ دیدهی چشم انتظاران جاده میسازی
برای امر غیبت شیعه را آماده میسازی
میان پرده اسرار خدا را بی صدا گفتی
برای شیعیانت "افضل الاعمال" را گفتی
تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراق مهدیات آقا ملالی نیست
یقیناً در کنار ماست امشب جاش خالی نیست
دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان!
دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان!
* *
اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا گویم؟
صفای مرقد شش گوشه ات را کربلا گویم؟
غریب سامرا! از غربت یک آشنا گویم
برایت قصه ی یک مادر و یک کوچه را گویم
از آن ابری که زیر ظلمتش پوشاند ماهش را
از آن مادر که بین کوچهها گم کرد راهش را
✍ #محمدعلي_بيابانی