#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
باز دل شکستهام نوای ديگر آوَرَد
پردهی بهتری زند، سرود خوشتر آورد
لَئالی کلام را، ز طبع من برآورد
مگر ثنای فاطمه، دخت پيمبر آورد
که آگه از مقام او، کسی بجز اله نيست
نسيمِ درک و عقل را، در اين حريم راه نيست
ماه جمادی آيد و ز خُرمی خبر دهد
جمادْ را نديده کَس، گل آورد، ثمر دهد
به بيستمين صباح آن اميد بر بشر دهد
به زندگانی بشر تجلیِ دگر دهد
در اين خجسته صبحدم داده خدای ذوالعَطا
به يا و سين و طا و ها، کوثر و قدر و هل اتی'
خديجه! ای ز درد و غم به جان رسيده! غم مخور
خديجه! ای ز دشمنان طعنه شنيده! غم مخور
خديجه! گر قبيلهات از تو بريده غم مخور
خداست يار و مونست، ز هر پديده غم مخور
لطف خداست ياورت، محمد است همسرت
بهتر از اين چه میشود که فاطمه است دخترت
خديجه! ای که از خدا فاطمه را گرفتهای
چه کردهای که اين مقام را فرا گرفته ای
ز هست و نيستت چو دل بهر خدا گرفتهای
هزارها برابر از خدا جزا گرفتهای
خديجه! ديده روشن از فروغ نور ديدهات
باد مبارک از خدا مَقدم نو رسيدهات
دايرهی وجود را مرکز و محور آمده
محيط لطف و جود را جوهر و گوهر آمده
ولیّ ممکنات را مَحرم و همسر آمده
رسول کائنات را دختر و مادر آمده
چه دختری که هستیِ جهان بُود ز هست او
رسول حق به امر حق بوسه زند به دست او
فاطمهای که عقلِ ما، ماتِ عبادتش بُوَد
نقش به چِهرِ دوستان، مُهر ارادتش بُود
همسری علی نهايت سعادتش بُود
ليلهی قدر اوليا شامِ ولادتش بُود
ثبت شد از ولادتش بقای نسل احمدی
يافت بقا ز نسل او شريعت محمدی
فاطمهای که حق بر او عَرضِ سلام میکند
ادای ذکر نامِ او به احترام میکند
کسی که پيش پای او پدر قيام میکند
بر درِ خانهاش سلام، صبح و شام میکند
شرف ببين که خانهاش بُرده سَبَق ز طور هم
حيا ببين که پوشد او چهرهی خود ز کور هم
فکر کسی نمیرسد به ساحت جلال او
جلال حق جلال او، جمال حق جمال او
تربيت سلالهاش نمونه ی کمال او
سلام حق به او و باب و مام و زوج و آل او
که هستی تمام ماسوا بُود ز هستشان
نظام ملک خويش را داده خدا به دستشان
فاطمهای تو بازگو فلسفه حيات را
ساخته جِدّ و جَهدِ تو سفينة النجات را
زنده نگاه داشتی "و آتوُ الزّکو'ة" را
"حَیّ علی الفلاح" را "حَی علی الصلاة" را
مزرعهی عفاف را ز اشک، آب دادهای
به بانوان ز شرم خود درس حجاب دادهای
ای که خدای بی مَثل به کوثرت مثال زد
دم از جلال و قدر تو قادر ذوالجلال زد
نبي ز مُهر بِضعَتي به سينهات مدال زد
حلقه به باب خانهات دست علی و آل زد
يافته است پرورش خون خدا ز شير تو
شير خدا به مرتبت، نذير تو بشير تو
به حُسن تو که میکند جلوهگر آفتاب را
به اشک تو که بِشکند قيمت دُرّ ناب را
به کوی تو که از دلم ربوده صبر و تاب را
عرض سلام کرده و منتظرم جواب را
دريغ از جواب ما به خاطر خدا مکن
دست توسل مرا ز دامنت جدا مکن
فاطمهای زلطف تو، قعودِ ما، قيامِ ما
دوستیات قبولیِ صلو'ة ما، صيام ما
نام تو و حسين تو سرودِ ما، کلامِ ما
نثار قبر مخفیات درود ما، سلام ما
به یادِ درد و داغها که بُد گواهِ صبر تو
هنوز گریه میکند علی کنار قبر تو
تویی که از وجود تو، مدح کند خدای تو
تویی که فیض وحی را تازه کند صدای تو
تویی که گفت مصطفی، جان پدر فدای تو
منم غلام و چاکر و سلاله و گدای تو
نام تو بر لبم بُوَد، مِهر تو مذهبم بُوَد
"مؤیدم" که بر درت چهار منصبم بُوَد
✍ مرحوم #سیدرضا_مؤید
@Fadak_mzk