🔸️توسل به #امام_زمان
گر چه از دیده نهانی، من نمیدانم کجایی
چهره گل شد خزانی، من نمیدانم کجایی
میشود آقا بیایی، تا شود عالم گلستان
ای که جان جان جانی، من نمیدانم کجایی
همچو ماهی پشت ابری، چشم من بر آسمان است
ای نگار آسمانی، من نمیدانم کجایی
شام تار من سیه شد، روشنی بخش شب من
روشنای کهکشانی، من نمیدانم کجایی
گوهر دریای جودی، مظهر غیب و شهودی
در صدف درّ گرانی، من نمیدانم کجایی
آخرین شمس ولایی، نور چشم مرتضایی
همچو دریا بیکرانی، من نمیدانم کجایی
باعث این طول غیبت، شد گناهانم، ببخشا
تو امام این زمانی، من نمی دانم کجایی
مکه ایی یا در منایی، مروه یا کرببلایی
عصرجمعه روضهخوانی، من نمیدانم کجایی
روضهی سخت وداع و بوسه زینب به حنجر
زین مصیبت قد کمانی من نمیدانم کجایی
#شاعر:مرتضی_محمودپور
|⇦•ماه رجب سلام....
#مدح و توسل به ساحتِ مقدس راوی دشت کربلا امام محمد باقر علیه السلام
ماه رجب سلام! که ماه محمّدی
یادآورِ شکوه گلستان احمدی
آیینه دارِ نور خداوند سرمدی
از شرقِ رحمتِ ازلی باز سرزدی
ماه تو نور بر دل اهل نظر دهد
میلاد چار حجت حق را خبر دهد
آغاز ماه تو که به نام پیمبر است
میلاد پنجمین ولی اللهِ اکبر است
کز چار بحرِ نور، فروزنده گوهر است
نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است
بعد از علی، محمّد اوّل وجود اوست
ذکر ملک همه صلوات و درود اوست
این باقرالعلومِ خداوندِ سرمد است
این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است
مولای من محمّدِ آل محمّد است
گیتی ز مقدمش همه خُلد مخلّد است
بر خلق سایه کرمش مستدام باد
از شخص احمدش صلوات و سلام باد
جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش
سجاد باب و بنت حسن نیز مادرش
دانشوران دهر، همه بندهٔ درش
جاری ز لعل لب همه جا درّ و گوهرش
بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش
تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش
در قدر و در مقام، حسین است این پسر
سر تا قدم تمام، حسین است این پسر
.
در علم و در قیام، حسین است این پسر
آیینه امام حسین است این پسر
بستان حکمت ازلی در ضمیر اوست
دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست
گاهی به عرش زمزمه حکمتش به گوش
گاهی به باغ، بیل کشاورزی اش به دوش
گه با کلام داده به اهل کمال، نوش
اهل کلام یکسره در محضرش خموش
دریا ز چشمه دهنش موج می زند
آیات وحی در سخنش موج می زند
ای اصل دین ولای تو یا باقرالعلوم
وی ذکر حق ثنای تو یا باقرالعلوم
وی عرش، خاک پای تو یا باقرالعلوم
جان جهان فدای تو یا باقرالعلوم
مهر تو جان، جان صلات و صیام من
پیوسته وقف تو، صلوات و سلام من
من کیستم که خاک سرای شما شوم؟
لب واکنم، قصیده سُرای شما شوم
یا مفتخر به مدح و ثنای شما شوم
باشد که تا گدای گدای شما شوم
لال است در ثنای تو مولا زبانِ من
تو وصف خود بگوی ولی با زبانِ من
وقتی عدو به حضرت تو گفت ناسزا
با حُسن خلق و با گل لبخند ابتدا
کردی به پاسخ از دل و از جان بر او دعا
این است قدر و منزلت و عزّت شما
تنها نه اینکه نام تو از من ربوده دل
خُلق محمّدیت ز دشمن ربوده دل
ای بر تو از خدا و رسولش سلام ها
اهل کلام را ز کلامت کلام ها
بیچاره و ذلیلِ مقامت هُشام ها
در پنجه تو از همه دل ها زمام ها
توحید زنده از نفس صبح و شام تو
اسلام فخر کرده به نطق هُشام تو
تو خلق را مطاعی و خلقت مطیع تو
برتر ز اوج وَهم، مقام رفیع تو
پیران عقل یکسره طفلِ رضیع تو
فردوس گشته خاک نشینِ بقیع تو
میثم اگر قصیده سرای شما شده
مشمول بذل و لطف و عطای شما شده
#شاعر:استادسازگار