eitaa logo
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
465 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1هزار ویدیو
29 فایل
پایگاه حفظ و نشر آثار مسجد الزهرا سلام الله علیها کوهپایه جلسه هفتگی صبح های جمعه دعای پرفیض ندبه - انجمن مهدیه(عج) مراسمات مذهبی و اعیاد دینی هیئت حضرت فاطمه الزهرا(س) ارتباط با ادمین کانال @Smrbk77 @sayyed_Ali_84 @mhbk13788
مشاهده در ایتا
دانلود
سلامٌ علی لیلا که پیغمبر آورده گلی از گلستان جنان بهتر آورده حسین و حسن زاده و یا حیدر آورده و یا چارده معصوم به یک منظر آورده ز گلزار سر سبز ولایت بر آورده که بر یوسف زهرا علی اکبر آورده سلامٌ علی لیلا که امشب قمر زاده ز خورشید تابنده فروزنده تر زاده بتول دگر امشب حسین دگر زاده خداوند زیبایی به شکل بشر زاده فرشته ملک یا حور چه زیبا پسر زاده فروغ دو صد خورشید به یک اختر آورده سلام خدا بادا به لیلا و فرزندش چه فرزند دلبندی که نبود همانندش دهد جان به ثارالله ز گل های لبخندش جمال رسول الله جلال خداوندش خرد آستان بوسش شرف آبرومندش ادب در پی تعظیم به خاکش سر آورده الا ماه کنعانی بیا ماه زهرا بین تمام ملاحت را به یک روی زیبا بین به مصر محمّد آی، رخ حق تعالی بین دو صد نخل طوبی را به یک قد و بالا بین جمال علی اکبر در آغوش لیلا بین به حق می توان گفتن که او حیدر آورده قدش سرو پوینده رخش ماه تابنده دمش نفخۀ توحید کفش ابر بارنده فلک بر درش سائل، ملک بر درش بنده رسالت بدو باقی، ولایت از او زنده هزاران مسیحا را دهد جان به یک خنده صفات خدا با خود چو پیغمبر آورده خلوص و شهامت را به پیکر روان بخشد به عزمی جهان گیرد به بذلی جنان بخشد ز بابا ستاند دل عمّه توان بخشد نگاه دل انگیزش به عبّاس جان بخشد صدافت، صفا، پاکی، به نسل جوان بخشد به بذل و به عزم و به رزم ید داور آورده نوای ولایت را به قامت بر افرازد زهر کربلا خیزد به هر شمر خو تازد که بنیاد باطل را به گیتی بر اندازد هنوز از خروشش خصم، ز رخ رنگ خود بازد جوان از دمش زنده جوانی به او نازد جوانمردی از او سر به گردون برآورده فروغ مه رویش قمر را کند سیراب شرار دل خونش جگر را کند سیراب عقیق لب خشکش گهر را کند سیراب نماز شب وصلش سحر را کند سیراب دهان پر از خونش پدر را کند سیراب ز میدان خون با خود یم کوثر آورده قضا دست او بوسد قدر دور او گردد فلک خاک او بوید قمر دور او گردد ملک وصف او گوید بشر دور او گردد عدو دل به او بازد ظفر دور او گردد عمو روح از او گیرد پدر دور او گردد لب عمّه در مدحش دُر و گوهر آورده علی نام نیکویش ولی در مقام اعلا جلال و مقام او ز وصف بشر اولا به دستش نوشته حق به تیغش نوشته لا به پیر خرد سرور به نسل جوان مولا بگو دمبدم «میثم» سلامٌ علی لیلا که بر نسل عاشورا چنین رهبر آورده
رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست  مه مبارک میلاد زینب کبراست  دهید مژده به ختم رسل که این مولود  ولادت دگر پاره‌ی تنت زهراست  خدا به کوثر خود داد کوثری دیگر  که خیر، قطره و خیر کثیر او دریاست  سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم  که او به فاطمه آیینه‌ی تمام نماست  محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن  جمال انورشان در جمال او پیداست  هنوز شیر ننوشیده، چشم نگشوده  به سینه‌اش طپش قلب سیدالشهداست  مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی  خدا گواست که اوصاف او کلام خداست  مقام " یذهب عنکم " گرفت این دختر  یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست  نماز شب به نماز شبش نماید فخر  دعا به هر نفس او نیازمند دعاست  خجسته چهره‌ی او مصحفی به چشم حسین  چه مصحفی که پر از آیه‌های کرب و بلاست  چه دختری که وجودش همیشه " زین اَب " است  چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست  زبان حیدری‌اش کار ذوالفقار کند  خطابه‌های بلندش به شام و کوفه گواست  به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال  اگر حسینِ دگر خوانمش رواست رواست  خدا جلال و، محمد کمال و، فاطمه زهد  علی خصال و حسین آیت و حسن سیماست  چنان که یک دم او بی حسین ممکن نیست  یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست  جمیل دیدن سیل بلا به دیده ی او  گواه فوق جلالش ز مریم عذراست  سرور سینه‌ی مریم وجود عیسی بود  مدال سینه‌ی او داغ هیجده عیساست  نظام دین بُود از گیسوی پریشانش  هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو اين‌جاست   ز شعله‌ی نفس زینب است تا صف حشر  حرارتی که ز خون حسین در دل‌هاست  قسم به دین خدا می‌خورم که دین خدا  به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست  خطابه‌اش همه آیات وحی و تفسیرش  نیازمند هزاران قصیده‌ی غرّاست  سر بریده‌ی فرزند فاطمه می‌گفت  که خون پاک مرا خطبه‌ی تو آب بقاست  امین وحی! بیا و به اهل کوفه بگو  که این صدای خداوندگار بی همتاست  زبان شکر گشودن کنار مقتل خون  خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست  به موج خون، تن صد پاره را گرفت به دست  که ای خدا بپذیر این یگانه هدیه‌ی ماست  شبی نشد که نماز شبش رود از دست  که لحظه لحظه‌ی شب‌هاش لیلة الاحیاست  الا قیام تو قد قامت قیام حسین!   تویی که قامت دین با قیامتت شد راست  تویی که خطبه‌ی شامت یزید را لرزاند  تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست  تویی که هر نفست یک خطابه‌ی پُر شور  تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست   جمال روح فزایت بهشت روح علی  نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست  هنوز حنجره‌ات را طنین صوت علی‌ست  اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست  حسین بر سر نی گوش، پای خطبه‌ی تو  سر بریده‌ی او مجلس تو را آراست  حسین کعبه و حج تو دورِ او گشتن  صفا و مروه‌ی تو قتلگاه و طشت طلاست   کدام رتبه از این به که سال‌ها "میثم " فقط برای شما خاندان مدیحه سراست  ✍
تیر محبّت تو را، منم نشانه یا علی گرفته بر زیارتت، دلم بهانه یا علی بار ولایت تو را، به دوشِ دل گذاشتم کوه معاصی‌ام فتاد، از سر شانه یا علی ای ز دو دیده‌ام روان، خونِ سرِ شکسته‌ات ای ز دلم گل غمت، زده جوانه یا علی تو کز عطوفت دلت، شیر دهی به قاتلت دست تهی کجا مرا، کنی روانه یا علی :: تو قهرمان خیبری، چرا کنار بستری؟! هما چگونه سر کند، در آشیانه یا علی ای پدر یتیم ها! دو چشم خود ز هم گشا طفل یتیمت آمده، بر در خانه یا علی داغ تو کرده آتشم، هر نفسی که می‌کشم شعله‌ی آهت از دلم، کشد زبانه یا علی فدای دیده‌ی تَرَت، چه شد که مثل همسرت شد بدن مطّهرت، دفن شبانه یا علی قسم به خونِ پاک تو، به قلب چاک‌چاک تو که کشته بارها تو را، تیغ زمانه یا علی مرگ تو بود آن زمان، که بین خانه دشمنان زدند همسر تو را، به تازیانه یا علی عُمر تو یافت خاتمه، در شب دفن فاطمه بر جگرت ز داغ او، مانده نشانه یا علی طوطی طبع «میثمت»، یاد کند چو از غمت ناله دمد ز سینه‌اش، جای ترانه یا علی ✍
ای خوشه‌ای ز خرمن فیضت تمام علم! با منطق تو اوج گرفته مقام علم با صد زبان به علم کلامت، سلام علم هر جا که علم بود، تو بودی امام علم تو وارث کمال و جلال محمّدی مصداقِ صدق و صادقِ آل محمّدی آیینۀ تمامِ کمالات، روی توست یادآور رسول خدا، خلق و خوی توست دارالشفای هر دل بیمار، کوی توست گلواژه‌های وحی، پر از رنگ و بوی توست بی‌منطق رسای تو قرآن زبان نداشت بی‌همت تو دین، شرف جاودان نداشت توحید معتبر شده از اعتبار تو گلخانۀ وسیعِ امامت، بهار تو «بحرالعلوم»، قطره‌ای از جویبار تو «شیخ مفید»، لاله‌ای از لاله‌زار تو «طوسی» و «مجلسی» و «صدوقت» سه آیت‌اند با نور دانش تو چراغ ولایت‌اند... با آنکه خاک پاکِ مدینه دیار توست ویرانۀ بقیعِ دلِ ما مزار توست تا روز حشر، سینۀ ما دغدار توست هر شیعۀ شکسته‌دلی اشکبار توست... ای آفتاب، زائر صحن و سرای تو! خاموش شد چگونه صدای دعای تو؟ شرح غم تو، خون به دل سنگ خاره کرد  منصور دون به تو ستم بی شماره کرد  مانند شمع، آب تنت را هماره کرد  قلب تو را ز زهر جفا پاره  پاره کرد  تنها نه در غم تو روان اشک "میثم" است  گریان به یاد غربت تو چشم عالم است ✍
هزار حیف که خاموش شد صدای حسن چه شد قرائت قرآن، چه شد دعای حسن؟ بـه غربتش چـه بگویـم، رسـول اکـرم گفت که ماهیان همه گرینـد در عزای حسن بـه حشـر بـا گـل لبخنـد می‌شـود محشور خوشا کسی که بگرید به غصه‌های حسن گمـان نبـود نمـک‌ناشناس‌هــا بـه ستـم کنند خنجـر خود را فرو به پای حسن میان طشت، عیان شد ز پاره‌های جگر که بود خون جگر سال‌ها غذای حسن تمام عمر دلش بود خون، نبود انصاف که باز زهر هلاهل شود جزای حسن هنـوز بـر بـدنش زخـم‌ تیرهــا پیــداست هنوز شهر مدینـه است کربلای حسن اگر چه از شرر زهر پاره شد جگرش دگر نگشت بریده، سر از قفای حسن کسی که فاطمـه را کشت قاتل حسن است به روز حشر شهادت دهد خدای حسن غـریبِ شهـر مدینه، غـریب رفت بـه خاک غریب‌تر حرم و صحن باصفـای حسن نه مهلتی که توقف کنند در حرمش نه جرأتی که بگرید کسی برای حسن از آن زمان که خـدا خلق کـرد «میثم» را  دل شکستـۀ او بــود آشنـای حسـن ✍
ای چشم عرشیان به زمین جای پای تو گردون به زیر سایۀ قدّ رسای تو در آن زمان که حرف زمان و مکان نبود آغوش لامکان به یقین بود جای تو قرآن دهد نشان که بُوَد روز و شب مدام ذکر خدا و کار ملائک، ثنای تو آغوش جان گشوده اجابت در آسمان از دست داده صبر، به شوق لقای تو تنها نه مهر و مه، نه سماوات، نه زمین گشتند انبیا همه خلق از برای تو تو بحر بی نهایت حقی و هم چنان بی انتهاست رحمت بی انتهای تو هر برگ لاله را به ثنایت قصیده‌ای هر بلبلی به باغ، قصیده‌سرای تو موسی ز هوش رفته به طور از تکلمت ریزد مسیح از نفس دلربای تو حبل متین عالم خلقت شود به حشر آرند اگر به دست، نخی از ردای تو باشد گل مقدس آدم بدان جلال یک جرعه زآب جو، کفی از خاک پای تو خیل ملک که خلقتش از حاصل تو بود قصدش ز سجده، سجده به آب و گل تو بود توحید از کلام لطیفت، روایتی قرآن خود از صحیفۀ حسنت، حکایتی محشر شود بهشت و جهنم، ریاض گل بگشاید ار بلال تو چشم عنایتی روزی که انبیا به صف حشر بگذرند جز رأیت تو بر سرشان نیست رأیتی گو نخل‌ها قلم شود و برگ‌ها کتاب نَبوَد کتاب منقبتت را نهایتی جز طلعت منیر تو و عترت تو نیست در عالم وجود، چراغ هدایتی در حشر نیست راه نجاتی برایشان حتی ز انبیا نکنی گر حمایتی در حشر، خلق را به شفاعت نیاز نیست آید اگر ز چشم بلالت کنایتی جان جهان به پاش بریزم اگر، کم است خوانَد هر آنکه از تو برایم روایتی بیش از پیمبران، ستم آمد به حضرتت لبخندها زدی و نکردی شکایتی در مصحف جمال تو کردیم سیرها جز آیه‌های نور ندیدیم آیتی سوگند می‌خورم که ندارم، نداشتم غیر از ولایت تو و آلت، ولایتی یک قطره زآب جوت به صد یم نمی‌دهم یک تار موت را به دو عالم نمی‌دهم نام احد که نام خداوند سرمد است میمی بر آن اضافه شده، اسم احمد است آدم که گشت توبه‌ی او نزد حق قبول از فیض «یا حمیدُ بحق محمد» است با دیدن جمال تو خوبان دهـر را در دل امید باغ جنان داشتن بد است دست تو ظرف رحمت بی انتهای هوست هر چه خدا به خلق ببخشد، از این ید است مقصود باغ و لاله و حور و قصور نیست اهـل بهشت را سر کوی تو مقصد است پیش از هبوط آدم و حوا به خط نور دست خدا نوشت: محمّد مؤید است ذکر خدا و ذکر ملک تا قیام حشر پیوسته بر شما صلوات مجدد است بر سَردَر بهشت و جهنم نوشته‌اند بغض تو نار و مهر تو خُلد مخلد است تفسیر یک حدیث ز میم دهان تو بالله نیاز من به هزاران مجلد است گفتم به بزم قرب الهی قدم نهم دیدم که نغمۀ صلواتت خوش آمد است ای چهرۀ بلال تو باغ بهشت من این «میثم»، این تو؛ آن همه افعال زشت من ✍