eitaa logo
فداییان بانوی دمشق
912 دنبال‌کننده
28هزار عکس
11.3هزار ویدیو
151 فایل
#شهدا_علمداران_سپاه_عشق با مطالب شهدایی، مهدویت، تحلیلی_بصیرتی و فرهنگی🌷 با ما همراه باشید 🌸ارتباط با خادم کانال🌸 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
"هوای اردیبهشت" و " نمِ باران" و دست هایی که نیست... اصلا رسالت اردیبهشت را #تو با نبودنت زیر سوال برده‌ای...! #شهید_حامد_بافنده 🌷 شهادت ۹۶.۲.۳ ریف حماة سوریه گرامیداشت دومین سالگرد #شهادت 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊مدیحه سرایی شهید مدافع حرم حامد بافنده در مدح امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) در جمع مدافعان حرم در سوریه . 🌸شهید یکی از مدافعان حرم ایرانی است که چندی پیش داوطلبانه برای دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) همراه با رزمندگان فاطمیون عازم سوریه شد و بعد از مدتی در سوم اردیبهشت ماه  96 توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. شهید بافنده با نام جهادی علیرضا امینی متولد 1366 و اصالتا اهل مشهد اما ساکن شهر رفسنجان در استان کرمان بود. او یکی از مداحان اهل بیت (ع) بود که در مراسم یادبود همرزمان شهیدش هم حضور داشته و مداحی می‌کرد. صدای گرم او که در مراسم‌های مختلف برای فاطمیون می‌خواند، یادش را در دل‌های رزمندگان مقاومت جاودانه کرد 💞💞💞 چقدر با شعف و تاب و تب شهید شدند برای دختر شاه عرب شهید شدند . مِن الغریب به آنها رسید نامه عشق مدافعان حرم منتخب شهید شدند . جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح مطهر شهید صلواتـــــ . 🌹
. 💠هر صبح در چشمه سار نور الهی، نورانی شویم. 🍃صفحه ۴۲، هدیه به 🌷 @fadayiane_banoye_damshgh
🍃 💐 همسر شهید گفت: من، چون کارمند بودم، «حامد» مسئولیت «فاطمه» را شب‌ها به عهده می‌گرفت و شیر خشک درست می‌کرد، «فاطمه» را‌ تر و خشک می‌کرد و هرگز نمی‌گذاشت من از خواب بیدار شوم و کار‌های بچه را انجام دهم. 🌷 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 خاطره ی شهدا از زبان خودشان شنیدنیست💔 شهید حامد بافنده خاطره ای از شهید محمدحسین مومنی تعریف میکند... 🌷 🌷 💔
. 💠 با نور قرآن، شیطان را ذوب کنیم 🍃صفحه ۲۹۱ هدیه به 🌷 @fadayiane_banoye_damshgh
🌙 🌹همسر شهید: 🍁زندگی با بافنده همیشه برای من خاطره بود قبل از اینکه زن و شوهر باشیم خیلی با هم دوست بودیم خیلی با هم جور و خودمونی بودیم اما در محل کار من که می امد من برایش خانم یعقوبی بودم و ایشان برای من آقای بافنده بود. 🍁حامد هیچوقت دکتر نمی رفت همیشه من برایش دارو تجویز و تهیه میکردم دکتر و پرستارش من بودم، جالب است بدانید حامد بافنده از آمپول می ترسید. 🍁وی ادامه داد: خاطره ای که در ذهنم باقی مانده شهید و زن شهید بازی بود من اصلا باورم نبود که حامد برود سوریه اصلا همیشه شوخی میکردم یک روز به حامد گفتم اصلا به من نمی آید زن شهید بشوم اصلا بلد نیستم حامد گفت اشکالی ندارد بیا یاد میگیرم خوابید و چادرسیاهی را بر تنش کشید و گفت حالا تمرین کن و هرچه می خواهی بگو، ان روز دو نفری خیلی خندیدیم. 🌙شبی که پیکر حامد را آوردند صحنه این خاطره به ذهنم می رسید. 🌴 🥀 🥀 🕊🌷 ✨ ✨🌙