eitaa logo
فداییان بانوی دمشق
906 دنبال‌کننده
28هزار عکس
11.3هزار ویدیو
151 فایل
#شهدا_علمداران_سپاه_عشق با مطالب شهدایی، مهدویت، تحلیلی_بصیرتی و فرهنگی🌷 با ما همراه باشید 🌸ارتباط با خادم کانال🌸 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 کفن تازه شهید یوسف الهی در روز تدفین شهید سلیمانی 💠باور کنید حس کردم انگار همین یک ساعت پیش او را دفن کرده اند.به این تازگی بود!! 📆سه شنبه ۱۳۹۸/۱۰/۱۷ 🌷از صبح زود خودم را به رساندم. ولی هر چه تلاش کردم و گفتم عکاس و فیلمبردارم و میتونم خبرها را بهتر رسانه ای کنم چون کارت تردد نداشتم فایده ای نداشت ونتوانستم وارد محیط گلزار شوم. 🌷به خود متوسل شدم و زود جواب گرفتم سردار مرا به حضور پذیرفت. کنار دیوار مهدیه صاحب الزمان ‌(عج) روبروی محلی که برای دفن سردار بود نشسته بودم که متوجه همهمه و گریه اشخاصی که کنار قبر حضورداشتن و در حال آماده کردن قبر بودند شدم. 🌷دوربینم را برداشتم و شروع به فیلمبرداری شدم. بوی عطر فضا را پر کرده بود. دیوار کنار قبر کمی فروریخته بود. شخصی که داخل قبر بود حال عجیبی داشت. 🌷می گفت کفن شهید تازه بود و حتی نایلونی که دور شهید بود بخار زده بود.سریع دیوار قبر را ترمیم کردند و من بودم و یک دنیا .... 💠یکی از خادمین محترم گلزار شهدا اونجا حضور داشتن و شاهد قضیه بودن💠 🔻 🌷 🍃🌹🍃🌹
برادرم دعا کن که ما از خستگی و خوابمان نَبَـرد و از قافلۂ جا نمانیم ◽️تاریخ ولادت : ۱۳۶۹/۰۲/۱۲ 🔸محل ولادت: بهبهان ◽️تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۹/۱۷ 🔸محل شهادت: حلب_سوریه 🔻 🔰ما پنج خواهر بودیم و یک برادر به نام جنگ که شروع شد بارونی به جبهه رفت و سال ۶۱ در به شهادت رسید و جنازه اش هم تا ۹ سال مفقود بود. 🔰نداشتن خیلی برای‏مان سخت بود و جای خالی اش ما را بسیار آزار می داد. آرزو می کردیم که بعد از بارونی، خداوند به ما پسری عطا کند تا اینکه خدا را نصیب ما کرد. احسان پنج ماهه بود که جنازه بارونی را هم آوردند 🔰دیگر غم برادر عذابمان نمی داد. خوشحال بودیم از اینکه خداوند لطف خود را به ما عطا کرد روزی با هم رفتیم ؛ سر مزار برادرم، با صدای بلند داشتم گریه می کردم. 🔰احسان گفت: خواهرم با صدای بلند گریه نکن. کن که برادرت شهید شده شهادت لیاقت می خواهد دعا کن این برادرت هم، مثل آن برادرت شود. گفتم احسان از من چنین انتظاری نداشته باش نمیتوانم
فداییان بانوی دمشق
#تولدت_مبارک شهید عاشق خوش به حال #اردیبهشت که هم آمدنت را شاهدبود هم رفتنت را🕊 #شهید_صادق_عدالت_ا
عشق مهمان مقدسی است و قلب، میزبان مهربانی. که باشی، جان تازه میگیری از وجودش. گاهی دل با شنیدن روضه ای، ذکری هم چون ، یارقیه، یازهرا(س) می لرزد و ناگهان می بینی "عاشق اهل بیت" شده ای. صادق عاشق (س) بود. برای ازدواجش شرط کرد شریک زندگی اش حتما از باشد. با یک بانوی سیده ازدواج کرد. به قول همسرش در جلسات خواستگاری هم حرف از بود. به یاد از همسرش خواست تا در روز عقد برای شهادتش دعا کند پس از بله گفتن، و شهیدی هم اسم ، دل عروس خانم را به بازی گرفت و او برای نیمه گمشده اش که به تازگی پیدا کرده بود با اشک خواند با شهادت ، چهره آقای خانه، حسرت های دل اش را رسوا کرد و آنجا بود که همسرش فهمید خودخواهی است را فقط برای خودش بخواهد. برات کربلای نوکر ارباب در امضا شد. همسرش نامه اینوشت و به جدش قسم داد که پاره تنش به آرزویش برسد و از اهل کربلا خواست که همچون شهد شیرین شهادت نصیب رفیق زندگی‌اش شود. نامه را به او داد تا در حرم امانتی را به "صاحبش" بسپارد. صادق عاشق خدا بود و همسرش . می گویند دعای عاشق ها در حق هم می شود. راه شهادت برایش باز شد. در اسفند ماه عازم سوریه شد. همسرش لحظه وداع، در حضور وابستگی ها و دوست داشتن هایش، او را با قرآن بدرقه کرد. می دانست او رفتنی بود. ندایی در درونش می گفت: من با دو خویشتن دیدم که می رود ۵۷ روز برای دعا کرد. گریه کرد در ذهنش بارها مراسمی را تصور کرد که با حضور یار سفرکرده و خودش و خدا برگزار می شود. اما همین ۵۷ روز کافی بود برای کبوتر مدافع حرم بعضی آدم ها اهل زمین نیستند فقط می آیند تا تلنگری باشند برای آن ها که قلب هایشان، شده است. صادق عدالت اکبری هم اهل همین بود. مراسم ‌، استقبال همسرش با "لباس سفید" و بی قراری دوستانش، دلهای بسیاری را منقلب کرد حال یک سنگ قبر، لبخند زیبای شهید یک با دنیایی دلتنگی قصه عشق را برای ساکنان زمین روایت می کند.. ✍نویسنده: منتظر