#حکیمانه
زن نباید زیبایی خود را طوری آشکار کند که مردم مثل مهتاب نگاهش کنند
بلکه
باید مانند
آفتاب باشد☀️
تا وقتی کسی
به جمالش نظر کرد
چشمش را به زمین بدوزد
@faghatkhoda1397
✍#آرامش_در_میان_دزدان
🔷سعدی می گوید: درویش کهنه پوشی، در کاروان سفر به سرزمین حجاز، همراه ما بود. ناگهان در میان راه، کاروان، مورد حمله راهزنان قرار گرفت و همه اموال کاروانیان غارت شد!
🔸بازرگانانی که در کاروان بودند، گریه و زاری کردند بلکه دل راهزنان به حالشان بسوزد و بخشی از اموالشان را برایشان به جا بگذارند؛ اما التماسها و زاری های آنها بر دل سنگ راهزنان اثری نداشت.
پس از آن که همه اموال کاروان، به دست دزدان، غارت شد، آنها سوار بر اسبان خود شدند و گریختند.🐎🐎
🔹در این میان، چیزی که برای من جالب بود، آن بود که بین تمام غارت شدگان، تنها مردی که محکم و استوار ایستاده بود و هیچ تغییری در حالش ایجاد نشده بود، همان درویش کهنه پوش بود! به او گفتم: "مگر دزدان اموال تو را غارت نکردند؟" گفت: «چرا»
گفتم: "ولی من هیچ ناراحتیای در تو نمیبینم؛ انگار نه انگار که تمام مالت دزدیده شده است؟"
👈گفت: "این به آن خاطر است که من هیچ دلبستگی ای به آنها نداشتم بنابراین با از دست دادن آنها ، چنان زار و پریشان نشدم."
📙گلستان سعدی
@faghatkhoda1397
👨✈️خادم حرم امام رضا میگه:داشتم تو صحن ها قدم میزدم و مسئولیتم رو انجام میدادم،که دیدم بیسیم داره صدا میکنه:برید سمت صحن انقلاب،پشت پنجره فولاد خبریِ....
✨میگه:خودم رو رسوندم صحن انقلاب،دیدم ازدحام جمعیت،لحظه به لحظه مردم دارن زیادتر میشن و سلام و صلوات...با چند تا دیگه از خُدام مردم رو شکافتیم،جلو رفتیم،دیدم یه مرد شهرستانی یه بچه ی سه چهار ساله بغلش، داره گریه میکنه،بچه هم داره گریه میکنه،لباس بچه رو تیکه پاره کردن،رسیدم بهش گفتم: چه خَبرِ؟حاجی چی شده؟گفت:بچه ام نابینا بود،کورِ مادرزاد،داره میبینه،میگه:اینجا حرم امام رضاست،چقدر حرم امام رضا قشنگِ...
✨گفتم:حاجی فقط سریع،خیلی جمعیت زیاد شده،کارمون سخت میشه....برگشت سمت گنبد،دیدم داره به امام رضا یه چیزایی میگه،صورتش غرق اشک شد...گفتم: حاجی بیا بریم،چی میگی به امام رضا؟گفت:حاجی بچه هام دوقلو هستند،جفتشون نابینا بودن،ما دو سه روزِ اومدیم مشهد،امروز به زنم گفتم:صبح اینو می برم،بعد از ظهر اونو می برم،من الان با چه رویی برگردم مسافرخونه،به اون بچه ام چی بگم؟ بگم:امام رضا تو رو دوست نداشت؟
✨میگه:رسیدم توی دفتر، کاراشو انجام دادیم،یه ماشین دادم به یکی از خدام، گفتم:ببریمش محلِ اسکانش..گفتم:آدرس رو بلدی؟گفت:آره کارت مسافرخونه توی جیبمِ... پیچیدیم توی فرعی دیدیم تو کوچه ازدحامِ جمعیتِ،از ماشین پیاده شد،خادم میگه منم دنبالش دویدم،از مردم پرسیدم چه خبرِ اینجا؟ گفتن:نمی دونیم،میگن:امام رضا یه بچه ی چهار ساله ی نابینارو توی مسافرخونه شفا داده...
✨همش رو گفتم، بگم که:یا امام رضا! ما همه با هم اومدیم،میوه هم که میخری،میگن:درهم...سوا نکن...آقاجان! مارو با هم بخر،بد و خوب رو با هم....آقا! بهم بر میخوره،میگم:منو دوست نداشتی.
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥خیلی به مرگ فکر کنید ...
🎙#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
ما دلمان می خواهد فکر کنیم همیشه زنده میمانیم. ولی فکر به مرگ به ما یاد آوری میکند که چه چیزهایی واقعا در زندگی مهم اند. استیو جایز در جشن فارق التحصیلی خود گفت:" همین که فکر می کنم به زودی میمیرم مهمترین ابزاری است که به من کمک می کند تا بهترین گزینه ها را انتخاب کنم".
مراسم خاکسپاری و خود را تجسم کنید همه کسانی که شما را دوست دارند و برای ادای احترام جمع شدند آنها قرار است درباره رفتار هایی که شما را متمایز کرده و از هر چیزی که برای آن دلشان تنگ شده سخن بگویند، دوست دارید آنها چه بگویند؟
@faghatkhoda1397
4_5962811325917694140.mp3
5.07M
💧 قطره ای از فضائل امیرالمومنین علی بن ابیطالب(علیه السلام)
🎤 فایل صوتی شماره ۷۷
@faghatkhoda1397
🌷 آیت الله بهجت (ره) :
☘ بهترین کاربرای به هلاکت نیافتادن در آخرالزمان دعای فرج امام زمان (علیه السلام) است ، البته دعای فرجی که در همه ی اعمال ما اثر بگذارد.
📖 نکته های ناب ص۷۱
@faghatkhoda1397
✍آیتالله بهجت (ره):
الحمدلله واضح و آشکار است که مخالفین ائمه علیهمالسلام مخالف علم و عقل هستند! هرجای دنیا اگر شخصی بود که مانند حضرت امام جواد علیهالسلام هزاران مسأله علمی را در یک مجلس حل میکرد و جواب صحیح میداد، به او جایزه میدادند، نه اینکه به او حسد بورزند و با او دشمنی کنند و سرانجام او را بکشند!
📚 در محضر بهجت، ج٢، ص٣٣
▪️شهادت امام جواد (علیه السلام) تسلیت
@faghatkhoda1397
حضرت امام على عليه السلام:
بدانيد كه اين پوست نازك تحمل آتش را ندارد، پس به خودتان رحم كنيد، شما در مصيبتهاى دنيا آزمايش كرده ايد كه وقتى خارى به بدن يكى از شما مى رود و يا به زمين مى خورد و خونى مى شود و يا شن هاى داغ پايش را مى سوزاند چگونه بيتابى مى كند؟! پس، چگونه خواهد بود اگر ميان دو لايه از آتش قرار گيرد و هم بسترش سنگ و همدمش شيطان باشد؟!
😭😭😭
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 267 ، خطبه 183
@faghatkhoda1397
#درمانی_برای_غلبه_بر_احساسات❗️
#پرسش_و_پاسخ از آیتالله بهجت قدسسره
❓ سؤال: آقا یک زن شوهرداری است که بهشدت علاقهمند به یک نامحرمی شده است؛ چکار کند؟
📝 جواب: استغفرالله را زیاد بگوید
👈
@faghatkhoda1397
🌷 آیت الله کشمیری (ره) :
☘ در زمان هجوم گرفتاری ها و مشکلات قرائت سوره و یا ذکری به نیت هدیه به امام جواد (علیه السلام) بسیار موثر و مجرب است .
@faghatkhoda1397
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸برنامۀ ویژۀ شیطان🔸
روستاییها دوغ را آنقدر در مشک میزنند تا کرهاش رو بیاید و آن را بگیرند و بعد دوغها را کنار میگذارند. بینالطلوعین در میان همۀ اوقات شبانهروز ما، حکایت همان کره را دارد، و باقی آن دوغ است. شیطان همیشه کرهها را میگیرد. ندیدهای که خواب آنوقت شیرینترینِ خوابهاست؟!
@faghatkhoda1397
#پند
یاکریم دیدید؟
نزدیکش که میشن تا احساس خطر نکنه پرواز نمیکنه.
خنگ نیست که، مهربونه. فک میکنه همه مثل خودشن و قصد ندارن بهش آسیب بزنن...
یاکریمای زندگیتونو اذیت نکنید خنگ نیستن، مهربونن😊
@faghatkhoda1397
#پند
از خوشبین بودن بهرهای برگیر، تا با آن دلت را آرام کنی و کارت پیش رود
@faghatkhoda1397
#پند
ای فرزند آدم، همیشه در عافیت و خیر هستی، مادامی كه از درون خود پند دهندهای داشته باشی و محاسبه(نفس) از كارهای مهمت باشد
@faghatkhoda1397
🌷 امام سجاد(علیه السلام) فرمودند :
☘ کامل بودن دین مسلمان را از اینها می توان شناخت :
1⃣ بیهوده گویی نکند
2⃣ کمتر جر و بحث می کند
3⃣ بردبار و شکیبا ست
4⃣ خوش اخلاق است
📚 کافی ج 2 ص 2
@faghatkhoda1397
CQACAgQAAxkDAAE1mUJg6iYAAar9AAFLUljprhsbr-zTBn7YAAK6CQAC0fHpUk79kAAB5eKyMSAE.mp3
11.64M
🎙امام رضا علیه السلام با قرآن به شبهات پاسخ
@faghatkhoda1397
🌿وقتی آیت الله طالقانی دیوارهای قبر جدش را خراب کرد!
💠سه سال پیش، با دو رفیق شفیق، به گليرد، زادگاه آیت الله طالقانی رفتیم. یکی از ما سه نفر، کتابی دربارۀ آیت الله طالقانی نوشته بود و برای تحقیق بیشتر دربارۀ ایشان، قصد داشت با مردم روستا و اهالی طالقان گفتوگو کند.
محبوبیت آیت الله طالقانی در این منطقه، شگفتانگیز است. بیشتر مردم هم از آرای سیاسی آیت الله طالقانی خبر نداشتند. بیشتر مجذوب رفتار و اخلاق آن بزرگمرد بودند. از میان گفتوگوها و دیدهها و شنیدههای مردم طالقان، چند خاطره برای من بسیار جالب بود؛ از جمله:
1: از چندین نفر شنیدیم که وقتی آیت الله طالقانی به ما میرسید، فقط دربارۀ کار و بار ما گفتوگو میشد. مثلا با چوپان دربارۀ گاو و گوسفند و دامداری حرف میزد و با کشاورز دربارۀ کشاورزی و با معلم دربارۀ درس و کتاب و دانشآموزان. کسی به یاد نداشت که آیت الله طالقانی، مردم را برای شنیدن سخنانش گرد خود جمع کرده باشد و چیزهایی بگوید که ربطی به زندگی روزمرۀ مردم نداشته باشد.
2: یکی از اهالی روستا میگفت: از پدرم شنیدم که روزی یکی از روحانیان مشهور منطقه به آیت الله طالقانی گفته بود که شما چرا مردم را برای خواندن نماز در مسجد تشویق نمیکنید. آیت الله طالقانی به آن روحانی مشهور گفته بود: من صبحها در این هوای سرد زمستان، فانوسبهدست تا سرِ چشمه میروم و وضو میگیرم. بعد هم آهسته و قدمزنان به سوی مسجد میروم که نمازم را بخوانم. اگر این کار من، کسی را به نماز و مسجد دعوت نکند، از سخنرانی و تبلیغ و داد و فریاد هم کاری برنمیآید.
(زمستانهای طالقان، بسیار سرد و طولانی است. ما در نیمۀ بهار به طالقان رفتیم و در همان ایام، آب چشمهای که آیت الله طالقانی از آن وضو میگرفت، فوق العاده سرد بود)
3: پیران روستا میگفتند: روزی آیت الله طالقانی را دیدیم که با عدهای از مردم به سمت کوه مقابل روستا میروند. بالای کوه، مزار يكی از اجداد ايشان بود. آیت الله طالقانی وقتی به مزار رسيد، با کلنگی که با خود آورده بود، شروع كرد به خراب کردن دیوارکهایی که مردم با خشت، دور قبر ایشان ساخته بودند. ظهر هم در مسجد محل سخنرانی کرد و گفت: دیدم کار مردم شده است نذر و نیاز به مزار سیدآقا. او هم انسانی بود مانند شما. گیرم علم و تقوای بیشتری داشت. ولی اینها باعث نمیشود که شما برای هر مشکلی بروید آنجا و نخ و پارچه گره بزنید!
@faghatkhoda1397
📒❗️سفره حاکم اسلام❗️
✅ "احنف بن قیس" نقل می کند:
روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم.
پرسیدم:
((این چه طعامی است؟))
معاویه جواب داد:
((مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریختهاند.))
بی اختیار گریه ام گرفت.
معاویه با شگفتی پرسید:
((علّت گریه ات چیست؟))
گفتم:
به یاد #علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم.
آنگاه سفرهای مُهر و مُوم شده آوردند.
از علی پرسیدم:
((در این سفره چیست؟))
پاسخ داد:
((نان جو))
گفتم:
((شما اهل سخاوت می باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می کنید؟))
علی فرمود:
((این کار از روی خساست نیست، بلکه می ترسم حسن و حسین، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.))
گفتم:
((مگر این کار #حرام است؟))
علی فرمود:
((نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که #فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند:
بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.))
معاویه گفت:
((ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.))
📚الفصول العلیه ،
@faghatkhoda1397
#مادرت_مایل_است_فلان
#چیز_درخانه_باشد❗️
#بهجت_اینگونه_بود ...
◾️ محیط خانه گرم و صمیمی بود.
گذری کوتاه بر زندگی زاهدانه و دستورات اخلاقی آیتالله بهجت قدسسره
رفتار آیتالله بهجت با اهل منزل بهقدری صمیمی و مهربانانه بود که بسیاری از کمبودهای مادی در سایۀ این رفتارها در نظر نمیآمد. محیط خانه گرم و صمیمی بود. همیشه با احترام با افراد خانواده برخورد میکرد. حجتالاسلاموالمسلمین علی بهجت میگوید: «مرحوم آقا امرونهیکردن و تحکّمشان فقط در حلال و حرام بود. از آن زمان که من بالغ شدم و به سن پانزدهسالگی رسیدم، یکبار هم ایشان دستور ندادند نانی بخر یا چیزی تهیه کن. گاهی با عبارات لطیفی به ما میفهماندند که میخواهند کاری بکنیم؛ مثلاً میفرمودند: مادرت مایل است فلان چیز در خانه باشد».
📚 برگرفته از کتاب #صحبت_سالها
(مجموعه خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین #علی_بهجت)
👈 کمی تا
@faghatkhoda1397
💠پیرمرد قفل ساز و امام زمان عج
مردی سالها در آرزوی دیدن امام زمان عج بود و از اینکه توفیق پیدا نمیکرد امام را ببیند رنج میبرد
مدتها ریاضت کشید، شبها بیدار میماند و دعا و راز و نیاز میکرد
معروف است هر کس بدون وقفه چهل شبِ چهارشنبه بہ مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند
سعادت تشرف بہ محضر امام زمان عج را خواهد یافت.
این مرد عابد مدتها این کار را هم کرد ولی باز هم اثری ندید
ولی بخاطر این عبادتها و شب زندهداریها و... صفا و نورانیت خاصی پیدا کرده بود
تا اینکه روزی بہ او الهام شد:
الان حضرت بقیة الله عج در بازار آهنگران در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است
اگر میخواهی او را ببینی بہ آنجا برو!
او حرکت کرد و وقتی بہ آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی عج آنجا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفتگو هستند
اینک ادامه داستان از زبان آن دانشمند:
بہ امام عج سلام دادم، حضرت جواب سلامم را داد و بہ من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن!
در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا بہ دست و با قد خمیده وارد مغازه شد و قفلی را نشان داد و گفت:
آیا ممکن است برای رضای خدا
این قفل را سه ریال از من بخرید؟
من بہ این سه ریال پول احتیاج دارم
پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد
و دید قفل، بیعیب و سالم است
گفت: مادر چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟
این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد من اگر بخواهم سود کنم به هفت ریال میخرم
زیرا در این معامله بیش از یک ریال سود بردن بی انصافی است
اگر میخواهی بفروشی من هفت ریال میخرم و باز تکرار میکنم که قیمت واقعی آن هشت ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم یک ریال ارزان تر خریداری میکنم
پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت:
هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید
تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری؟!
بہ هرحال پیرمرد قفل ساز
هفت ریال بہ آن زن داد و قفل را خرید
وقتی پیرزن رفت
امام زمان عج خطاب بہ من فرمودند:
مشاهده کردی؟!
این گونه باشید تا من بہ سراغ شما بیایم، ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست
مسلمانی را در عمل نشان دهید
تا من شما را یاری کنم
از بین همه افراد این شهر من این پیرمرد را انتخاب کردم چون او دین دارد و خدا را میشناسد
از اول بازار این پیرزن برای فروش قفلش تقاضای سه ریال کرد اما چون او را محتاج و نیازمند دیدند همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد
درحالیکه این پیرمرد بہ هفت ریال خرید
بخاطر همین انسانیت و انصاف این پیرمرد هر هفته بہ سراغش میآیم و با هم گفتگو میکنیم.
@faghatkhoda1397
#حكايت
اسب سواری...
مرد چلاقی را سرراه خود دید که
از او کمک می خواست مردِ سوار
دلش به حال او سوخت
از اسب پیاده شد و
او را از جا بلند کرد و
روی اسب گذاشت تا او را به
مقصد برساند
مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد
دهنه ی اسب را کشید و گفت:
اسب را بردم و با اسب گریخت.
اما پیش از آنکه
دور شود صاحب اسب داد زد
تو تنها اسب را نبردی *جوانمردی*
را هم بردی.
اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین
چه می گویم
مرد چلاق اسب را نگه داشت
مردِ سوار گفت: هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی؛
زیرا می ترسم دیگر هیچ سواری
به پیاده ای رحم نکند
@faghatkhoda1397
🌷 پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) :
✍ لَا خَلَقَ خَلْقاً إِلَّا وَ جَعَلَ لَهُ سَيِّداً ... وَ حُبِّي وَ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ سَيِّدُ الْأَعْمَالِ وَ مَا تَقَرَّبَ بِهِ الْمُتَقَرِّبُونَ مِنْ طَاعَةِ رَبِّهِم
👌 هر چیزی که خدا آفریده سَروَری دارد ... و سرور اعمال و کارهایی که بندگان را به خدا نزدیک میکند محبت من و محبت علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) است.
📚 كنز الفوائد ، ج۲ ، ص۲۳۷
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 کریم اگر قدرت بیابد میبخشد
حتما گوش کنید .
🎙آیت الله مجتهدی (ره)
#درس_اخلاق
@faghatkhoda1397
از مرگ نترسيد! - حجتالاسلام انصاریان .mp3
2.82M
🔊 #صوتی ؛ #پادکست
📝 از مرگ نترسيد!
👤 حجتالاسلام #انصاریان
▪️ ویژه شهادت #امام_جواد
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@faghatkhoda1397
✍امام جواد(ع) میفرمایند :
صبر را بالش خود قرار بده... این تشبیه از آن رو ست که چون آرامش و قرار جسمی، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیاز به تکیهگاهی چون صبر دارد.
📚تحف العقول صفحه 478
مردی به حضرت جواد(ع) عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید . امام (ع) فرمود: می پذیری؟ گفت: آری فرمود: تکیه بر صبر کن و صبر را بالش خود قرار بده و به فقرا درآویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی.
📚بحارالانوار، ج 75، ص358
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@faghatkhoda1397
4_5895454968722228690.mp3
2.5M
♨️حل مشکلات با هدیه هزار صلوات به مادر امام زمان(عج)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@faghatkhoda1397
#پند
بر تو باد بخشندگی و خوش خویی؛ زیرا همان گونه که گوهر درشت وسط گردنبند مایه زیبایی آن است، این دو خصلت نیز مایه زینت مرد هستند.
@faghatkhoda1397
#پند
همچنان که بدهکار تو اگر توانگر باشد روا نیست در پرداخت بدهیاش به تو تعلل ورزد، بر تو نیز روا نیست که اگر بدانی تنگ دست است، او را تحت فشار قرار دهی.
@faghatkhoda1397
🕊همای رحمت
🌿آیت الله مرعشی نجفی میفرمودند:
شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین(ع)با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند:
شاعران اهل بیت را بیاورید.دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند.فرمودند:
شاعران ایرانی را نیز بیاورید.آن گاه محتشم و چند تن از شاعران ایرانی آمدند.فرمودند:شهریار ما کجاست؟! شهریار آمد.حضرت خطاب به شهریار فرمودند:شعرت را بخوان !
شهریار این شعر را خواند:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را ... الی آخر
آیت الله مرعشی فرمودند:
وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم,فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟
گفتند:
شاعری است که در تبریز زندگی می کند. گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد.
دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (ع)دیده ام.
از او پرسیدم :
این شعر«علی ای همای رحمت»را کی ساخته ای؟
شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام؟
چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام .
مرحوم آیت الله مرعشی به شهریار می فرمایند:
چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین(ع) تشریف دارند.
حضرت شاعران اهل بیت را احضار فرمودند:
ابتدا شاعران عرب آمدند.
سپس فرمودند:
شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند . آنها نیز آمدند.
بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟
شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید.
آن گاه حضرت فرمودند:
شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.
شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید:
من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم.
تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .
آیت الله مرعشی فرمودند:
وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت,معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده،من آن خواب را دیده ام .
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند:
یقینا در سرودن این غزل،به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید.
البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (س)است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار
@faghatkhoda1397
✨﷽✨#حکایت
یک جعبه کفش👞
✍زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز... پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد.
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت :هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود
فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود پ از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام
@faghatkhoda1397