✨﷽✨
🌼نجمه سادات طباطبایی ، دختر علامه طباطبایی :
✍برای بچهها خصوصاً دخترها ارزش بسیار قائل بود و دخترها را نعمتهای خدا و تحفههای ارزنده میدانست، مدام بچهها را به آرامش و راستی دعوت میکرد، میل داشت آوای صوت قرآن در گوش کودکان طنین انداز شود و برای همین منظور قرآن را با صدای بلند تلاوت میکرد: در فرصتهای مناسب از روایات، مطالبی آموزنده نقل میکرد و بر این باور بود که این برنامه برای بچهها مفید است؛ با کودکان بسیار مهربان و خوشرفتار بود . گاه میشد که وقت زیادی را صرف بازی و سرگرم کردن آنان میکرد، در عین حال حد کار را فراموش نمیکرد، که بچهها لوس بار آیند.
از سر و صدای فراوان فرزندان و نوهها و نیز پرحرفیها و سؤالات مکرر آنان به هیچ عنوان ناراحت و خسته نمیشد؛ در خانه هم توصیه میکرد، مبادا در مقابل کودکان عکسالعمل بدی نشان دهید و به آنان چیزی بگویید، بچه باید آزاد باشد! در عین حال به ادب و تربیت نوباوگان توجه داشت و رفتار پدر و مادر را در تربیت آنان مؤثر میدانست و عقیده داشت که حرف پدر و مادر نباید در مورد بچهها یا در هر موردی که بچهها شاهدند دوگانه باشد، و میگفت این حالت دوگانگی شخصیت بچهها را ناجور بار میآورد. .
در رفتارشان با دخترها احترام و محبت افزونتری مشاهده میشد و میگفت به اینها باید محبت بیشتری شود، تا در زندگی آینده با نشاط باشند و بتوانند همسری خوب و مادری شایسته باشند، حتی نام دختران را با پسوند سادات صدا میکرد و اظهار میداشت: حرمت دختر، مخصوصاً سید، باید حفظ شود! .
📚 جرعه های جان بخش، ص392،394
@faghatkhoda1397
🌹❤️🌸🍀🌿🌺🌿🍀🌸❤️🌹
حکیمانه👇
" آیا من دزدم؟ "
یکی از ایرانیان مقیم خارج از کشور مقاله زیبایی تحت عنوان "آیا من دزدم؟" نوشته است.
ایشان برای بیان این مطلب به دو رخداد که برای او پیش آمده است اشاره میکند
رخداد اول:
او میگوید:
زمان امتحانات پزشکی من در ایرلند بود و مبلغی که برای امتحانات می بایست پرداخت میکردم 309 پوند بود ،
پول خرد نداشتم و به همین دلیل مبلغ 310 پوند پرداخت نمودم .
امتحانات خود را دادم و بعد از مدتی به کشور دیگری رفتم .
بعد از مدتی نامه ای دریافت نمودم که از ایرلند برایم ارسال شده بود.
در آن نامه آمده بود که:
"شما در پرداخت هزینه های امتحان اشتباه کرده اید و به جای مبلغ 309 پوند ، 310 پوند پرداخت کرده اید،
و این چکی که به همراه نامه برای شما ارسال شده به ارزش یک پوند میباشد ... چون ما بیش از حق خودمان دریافت نمیکنیم."
جالب اینجاست که ارزش آن پاکت نامه و نامه ای که در آن تایپ شده بود بیش از مبلغ 1 پوند بود!
رویداد دوم:
من اکثر اوقات که در مسیر دانشگاه و خانه تردد میکردم،
از سوپر مارکتی که در مسیرم بود ،
و خانمی در آن فروشنده بود ،
یک بسته کاکائو به قیمت 50 سنت میخریدم و به مسیر خودم ادامه میدادم.
در یکی از روزها قیمت جدیدی برای همان نوع از کاکائو که بر روی آن 60 سنت نوشته شده بود در قفسه دیگر دیدم در حالی که بسته های کاکائوی 50 سنتی هم در قفسه کناری بود.
این امر برای من جای تعجب داشت و از فروشنده پرسیدم آیا فرقی بین این دو رقم جنس وجود دارد؟
او در پاسخ به من گفت :
نه،
این هم همان نوع و همان کیفیت است !!
گفتم پس دلیل این کار چیست؟!
چرا قیمت کاکائو در قفسه ای 50 سنت و در دیگری به قیمت 60 سنت به فروش میرسد؟
در پاسخ به من گفت :
به تازگی در کشور نیجریه که کاکائو برای ما صادر میکرد اتفاق جدیدی رخ داده که همراه با افزایش قیمت کاکائو برای ما همراه بوده و قیمت فروش این جنس جدید 60 سنت است ،
اما قبلی را چون قبلا خریده ایم همان 50 سنت میفروشیم.
به او گفتم با این وضعیت کسی از شما جنس جدید را خرید نمیکند تا زمانی که جنس قبل کامل به فروش برسد.
او گفت: بله همینطور است.
من به او گفتم:
بیا و همه جنس ها را قاطی کن و با قیمت جدید بفروش ،
با این کار کسی نمیتواند متوجه شود ،
و جنس قدیم را از جنس جدید تشخیص دهد.
فروشنده در پاسخ بدون اینکه کسی متوجه شود در گوشی به من گفت :
مگر شما یک دزدی ؟؟؟؟
از جواب دندان شکن او شگفت زده شدم ،
و مسیر خودم را پیش گرفتم و رفتم ،
در حالی که همیشه این سوال در گوش من تکرار میشود و ذهن مرا درگیر کرده است که :
آیا من یک دزدم ؟
"این چه اخلاق و کرداری است که دیدم؟!
همراهان گرانقدر:
ما از جهان غرب عقب تر نیستیم ،
بلکه از باورهایمان عقب تر مانده ایم .
آنچه که در باورهای دینی ما ،
و صرفا در ذهن ماست ،
توسط آنان که به زعم ما کافرند ،
عمل می شود.
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#اخلاص_در_عمل
✍ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) است حکایت کند : روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمودند : این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده؛ و به او نگو توسّط چه کسی ارسال شده است.
خثعمی گوید: هنگامی که نزد آن شخص تهی دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم، پرسید : این پول از طرف چه کسی برای من فرستاده شده است؟
و سپس گفت : خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد، توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست.
📚امالی (شیخ طوسی) ، ج 2 ، ص 290 .
🌺 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد 🌺
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
⚜ حکایتهای معنوی⚜
✍رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به
حاج رسول تُرک، از عربده کشهای تهران بود
اما عاشق امام حسین علیهالسلام بود
در ایام عزاداری ماه محرم شب اول
بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش
کردند و گفتند: تو عرقخوری و آبروی ما را میبری!
حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت
و خیلی گریه کرد و گفت:
ناظم ترکها جوابم کرد
شما چه میگویی، شما هم میگویی نیا؟!
اول صبح در خانهاش را زدند
رفت در را باز کرد دید ناظم ترکهاست
روی پای حاج رسول تُرک افتاد
و اصرار کرد بیا بریم
گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت!
حاج رسول گفت:
تو که من را بیرون کردی؟
گفت: اشتباه کردم
حاج رسول گفت: اگر نگویی نمیآیم
ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه
دیدم در کربلا هستم خیمهها برپاست
آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیهالسلام بروم
دیدم یک سگ از خیمهها پاسداری میکند
هر چه تلاش کردم نگذاشت نزدیک شوم
دیدم بدن سگ است
اما سر و کله حاج رسول است!
معلوم میشود امام حسین علیهالسلام
تو را قبول کرده است
ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن
آنقدر خودش را زد و گفت: حالا که آقام
من را قبول کرده دیگر گناه نمیکنم
توبه نصوح کرد از اولیای خدا شد
شبی عدهای از اهل دل جلسهای داشتند
آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در میزنند
رفتند در را باز کردند دیدند حاج رسول است!
گفتند: از کجا فهمیدی آدرس کجاست؟
کلی گریه کرد و گفت:
بیبی آدرس را به من داده است
شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود
گفتند: چگونهای!
گفت: عزرائیل آمده او را میبینم
ولی منتظرم اربابم بیاید!
📚حکایتهای
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✍روزی حضرت رسول اکرم علیه السلام با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست. حضرت رسول اکرم علیه السلام پیش رفت و فرمودند: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت علیه السلام را نشناخته بود گفت: ای بنده خدای متعال اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت علیه السلام دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمودند: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت علیه السلام از پی او روان شد.
آن مرد صحابی که همراه حضرت علیه السلام بود، گفت: یا رسولالله علیه السلام !مشک را به من بدهید اماحضرت پیامبر علیه السلام قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت علیه السلام فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. حضرت رسول اکرم علیه السلام مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت علیه السلام آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری علیه السلام است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت علیه السلام رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت علیه السلام در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. حضرت جبرئیل علیه السلام نازل شد و این آیه را آورد:
وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
📚قصصالروایات
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🏴مقام حضرت عباس (س) در بهشت
✍جعفر برادر حضرت علی (ع) به خاطر اینکه خدا دو بال به او میدهد و او در بهشت با آنها پرواز میکند، به جعفر طیار معروف شده، جالب اینکه بدونید این جایگاه فقط برای جعفر نبوده، بلکه حضرت عباس (س) هم خدا به او دو بال عنایت میکند و ایشان در بهشت پرواز میکند و به بهشتیان سر میزند.
سيّد العابدين، علی بن الحسين (ع) ، به عبيد اللّه فرزند عبّاس بن علی نگريست اشک از دیدگانش سرازیر شد و فرمود : خدا عبّاس را رحمت كند ! او ايثار كرد و جانبازی نمود و جان خويش را فدای برادرش كرد، تا آن كه هر دو دستش قطع شد،و خداوند عز و جل در عوض آنها، دو بال به او داد كه با آنها همراه با فرشتگان، در بهشت پرواز میكند، همچنان كه به جعفر بن ابی طالب داد.
💥عبّاس در نزد خداوندِ بزرگ و والا، چنان منزلتی دارد كه در روز قيامت، همه شهيدان به او غبطه می خورند.
📚الأمالي للصدوق : ص547
📚الخصال : ص68 ح101
@faghatkhoda1397
✍#از_شیطان_بشنوید
هنگامی که حضرت نوح کشتی را ساخت و انواع حیوانات را در آن جای داد، الاغ از کشتی بیرون ماند. هر چه نوح او را وادار میکرد سوار نمیشد، بالاخره خشمگین شد و گفت: سوار شوای شیطان! شیطان این سخن را شنید و خود را در پی الاغ آویزان کرد و داخل کشتی شد. حضرت نوح خیال میکرد شیطان سوار نشده، همین که کشتی به حرکت در آمد چشم نوح به شیطان افتاد که در صدر کشتی نشسته بود، پرسید: چه کسی به تو اجازه داد؟ گفت: مگر تو نگفتی سوار شو ای شیطان. آن گاه گفت: ای نوح! تو بر من حقی داری و بر من نیکی کرده ای، میخواهم آن را جبران کنم. نوح پرسید: آن خدمت چه بوده؟ در پاسخ گفت: تو دعا کردی قومت به یک ساعت هلاک شدند، اگر این کار را نمیکردی من حیران بودم با چه وسیله ای آنها را منحرف و گمراه کنم و تو مرا از این زحمت راحت کردی. حضرت نوح دانست شیطان او را سرزنش میکند. او بعد از طوفان، پانصد سال گریه میکرد؛ از این رو «نوح» لقب گرفت و پیش از آن «عبد الجبار» نام داشت. خداوند به او وحی کرد که سخن شیطان را گوش کن. نوح به شیطان گفت: آنچه میخواستی بگویی بگو. گفت: تو را از چند خصلت نهی میکنم: اول این که از کبر پرهیز کن؛ زیرا اولین گناهی که نسبت به خداوند انجام شد همین کبر بود؛ چون پروردگار مرا امر کرد به پدرت آدم سجده کنم، اگر تکبر نمیکردم و سجده میکردم مرا از عالم ملکوت خارج نمی کردند. دوم از حرص دوری کن؛ زیرا خداوند تمام بهشت را برای پدرت آدم مباح گردانید و فقط او را از یک درخت نهی کرد؛ اما حرص، آدم را واداشت تا از آن درخت بخورد و دید آنچه باید ببیند. سوم، هیچ گاه با زن بیگانه و اجنبی خلوت مکن؛ مگر این که شخص ثالثی با شما باشد. اگر بدون کسی خلوت کنی من در آن جا حاضر میشوم و آن قدر وسوسه مینمایم تا خطا کنی. خداوند به نوح وحی کرد که سخن شیطان را قبول کن.
📙پند تاریخ 3/ 31. 30 ؛ به نقل از: الأنوار النعمانیه /
@faghatkhoda1397
🌹#داستان_آموزنده
روزی مردی بغدادی از بهلول پرسید: جناب بهلول من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد: آهن و پنبه.
آن مرد با سرمایه خود مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود و پس از چند ماه فروخت و سود فراوانی برد و ثروتمند شد.
مدتی بعد آن مرد باز هم به بهلول برخورد؛ این بار به او گفت: «بهلولِ دیوانه» من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول این بار گفت پیاز و هندوانه بخر.
آن مرد این بار با تمام سرمایه خود پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود؛ پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانههای او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوانی کرد.
فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت بار اول که با تو مشورت نمودم، گفتی آهن بخر و پنبه ، که سود زیادی بردم؛ ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود که کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت!
بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول مرا صدا زدی آقای شیخ بهلول! و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم؛ ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم.
مرد از رفتار و بیادبی که در زمان پولدار بودن داشت خجل شد و رفت.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب !
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد
@faghatkhoda1397
برخورد پیامبر با زنِ خواننده
✳️ ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
– ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
- ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
– ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامهای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگیام را بگذرانم.
– ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمیآید، فراموش خاص و عام شدهام، به سختی زندگی میکنم.
✳️ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ دهند.
🔻عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ!
🔺ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.
🔺ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.
🔺ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!
❇️ ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟
مرحوم علامه محمدرضا حکیمی
📙ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ 232، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، 1391، به نقل از ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ، 9/270
@faghatkhoda1397
آیت الله حسن زاده: الهی،ماهمه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای ؛وما همه هیچ کاره ایم وتنها تو کاره ای.
@faghatkhoda1397
☘ ماجرای جالب درس خواندن آیت الله شبیری زنجانی نزد آیت الله بهجت (ره)
@faghatkhoda1397
سفارش میکنم به،زیارت اهل قبور و اندیشیدن دراینکه آنان دیروز چه کسانی بوده،وامروزچه شدند؟کجابودند؟وامروزکجا هستند؟
@faghatkhoda1397
✅با خدا باش!
✍استاد انصاریان: قلب، بدون آراسته بودن به توحید، کور و بی درک است و به طور یقین، صاحبش را دوزخی میکند. توحیدِ ناقص هم انسان را از بسیاری از فیوضات رحمانی محروم کرده و حرکت او را به طرف مغفرت کُند میکند.
📚قم، جلسه مجازی، فاطمیه اول، زمستان 99
@faghatkhoda1397
➣
۞ #یڪـــآیــهقـــــرآن ۞
وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ
إِحْسَــــانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ
كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفـٌـــ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ
لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا
و پـــروردگار تو مقرر ڪرد ڪـہ جز او را
مپرستيد و به پدرومادر خود احسانكنيد
اگر يكى از آن دو يا هر دو در ڪنار تو به
سالخوردگى رسيدند به آنها حتى اوفــــــ
مگـو و به آنان پرخــــاش مڪن و با آنـها
سخنــى شايسته بگــوی.
📖 ســوره اســـراء آیــه ۲۳
➫
@faghatkhoda1397
🌓
#نیایـــششبانگاهـــۍ
آرزویــم برایتان اینست در میاݩ
مردمی ڪه می دَوَند بـرای زنده
بودن آرام قـــــدم بردارید بــرای
#زندگـــــی ڪردن برای مهـرباݩ
بودن و عاشق بودن چون زندگی
یعــنی عشــــــــــق!
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
هولناڪترین حربه شیطان علیه انسان
چیست؟
اگر به این مرحله رسیدی مطمئـن باش
سقوطت نزدیڪ است....
شیطان آنقدر از داشــتههایت تعـــریف
میکند که باور کنی واسه خودت کسی
شدی و تافــته جــدابافته شــدی و اگر
کسی ازت انتقاد کرد بهـت برخورد، این
همان عُجــب یا همان به خــود بالیــدن
اســـت ڪه باعــث نابـــودی است و از
بزرگتــرین گنــاهـــان
پیــامبــر صلی الله علیه و آله فرمودند:
سه چیــز هلاڪ ڪننـده ى آدمى است:
۱- حرصى ڪه اطاعت و پىگیــرى شود.
۲- هـــواى نفســـى ڪه تبعیــت گـــردد.
۳- و عُجـــب انسان نسبت به خـــودش.
➫
@faghatkhoda1397
➣
📜 #یڪـــآیــهقـــــرآن
کسانى ڪه #ايمان آورده و ڪارهاى
شايسته ڪرده اند پــروردگارشان به
پاس ايـمانشان آنان را هدايت میکند
به باغــهاى پر ناز و نعمت ڪه از زير
پاى آنان نهـــــرها روان خـــواهد بود
در خواهــند آمد.
📒سوره مبارڪه یونس آیه ۹
➮
@faghatkhoda1397
#داستان_آموزنده
روزی مردی در بیابان در حال گذر بود که ندایی را از عالم غیب شنید: « ای مردهرچه همین الان آرزو کنی، به تو داده میشود.»
مرد قدری تأمل کرد، به آسمان نگاه کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم قرار گرفته، به طلا تبدیل شود. در کمتر از لحظه ای کوه به طلا تبدیل شد. ندا آمد: « آرزوی دیگرت چیست؟ مرد گفت: کور شود هرکه آرزو و دعای کوچک داشته باشد بلافاصله مرد کور شد!
نکته : وقتی منبع برآورده کردن آرزوهایت خداست، حتی خواستن کوهی از طلا نیز کوچک است. خدا بزرگ است، از خدای بزرگ چیزهای بزرگ بخواهید.
@faghatkhoda1397
🌱🌱🌱🌱🌱
#حکیمانه
💞 مرحوم حضرت آیت الله براعتی :
✍ در نظام خلقت ، انسان اگر بخواهد حقیقتاً اهل توحید باشد ؛
باید از مسیر ولایت علی (علیه السلام) این توحید را بدست بیاورد و الا محال است بدست آوردنش.
🎯 به همین خاطر خداوند فرمود : رضیت لکم الاسلام دینا.
🌾 بعد از ولایت آقا امیر المومنین (علیه السلام) دین انسان مورد رضایت پروردگار عالم قرار گرفته است.
💚 پس مؤمنين که اهل نجاتند کسانی هستند که از رهگذر ولایت امیر المومنین و ائمه معصومین (علیهم السلام) این ایمان را به دست آوردهاند
@faghatkhoda1397
#داستان
یک روز چشم وا می کنی و می بینی همه ی فصل ها و ماه ها و روزها برایت شبیه به هم اند . در پنج شنبه همان احساسی را داری که در شنبه داری و غروب دوشنبه برایت با غروب جمعه ، هیچ فرقی ندارد !
بهار ، فقط بهار است و پاییز ، فقط پاییز ...
دیگر زیباییِ گلها ، تو را به وجد نمی آورَد ، خِش خشِ برگ ها تو را یادِ کسی نمی اندازد و جدول های کنار خیابان را که می بینی ؛ به سرت هوای قدم زدن و دیوانگی نمی زند !
تنهاییِ پروانه ها دلت را نمی لرزانَد ، مقصد قاصدک ها برایت مهم نیست و دنبالِ شجره نامه ی جیرجیرک ها نمی گردی !
یک روز چشم وا می کنی و می بینی که زندگی را بیش از اندازه جدی گرفته ای و تمام تلاشی که می کنی برای زنده ماندن است ، نه زندگی کردن !
از یک جایی به بعد ، همه چیزِ جهان برایت تکراریست ، نه اشتیاقی برای عاشقِ کسی شدن داری و نه انگیزه ای برای عاشقانه با کسی حرف زدن !
تمام زندگی ات طبق فرمول یکنواختِ منطق ، پیش می رود و دیگر هیچ آرزوی عجیبی در سرت نداری ...
آدم ها لابه لای مشکلات و سختی ها بزرگ می شوند اما بدان که آن روز ، تو بزرگ نشده ای ! فقط کودک بلند پرواز درونت را کشته ای ...
بزرگ شدن اینقدرها ترسناک نیست !
@faghatkhoda1397
✍پنج اصل را در زندگی بخاطر بسپارید:
⇦ غرور: مانع يادگيری
⇦ عادت کردن: مانع تغيير
⇦ کم رويی: مانع پيشرفت
⇦ خودشیفتگی: مانع معاشرت
⇦ خودبزرگ بینی: مانع محبوبیت است
@faghatkhoda1397
#پند
🌧زمستان
صورت پدرم
سرخ بود همه گفتن
از "سرماست" ....
🌳تابستان صورت پدرم
سرخ بود همه گفتن
از "گرماست"....
♥️هيچکس نگفت
سرخی صورت پدرم
از "سيلی روزگار" است...
@faghatkhoda1397
#پندانه
همانا خداى سبحان روزى فقيران را در اموال توانگران واجب فرموده؛ و هيچ فقيرى گرسنه نمى ماند، مگر آن كه توانگرى از وى بهره برده است. و خداى تعالى توانگران را از اين، بازخواست خواهد كرد
@faghatkhoda1397
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨#داستان_شب ✨
علی آقا یک بقالی کوچک دارد . کوچکتر از همه بقالی های اطرافش . دو تا از انگشت های دست راستش هم نیستند . نپرسیدم کجا ولی احتمالا جایی زیر دستگاه پرس جا مانده باشند .
صبح ها مادر پیرش با لهجه دزفولی و عصرها خودش با ته لهجه جنوبی پشت دخل می ایستد. سالها درگیر اعتیاد بوده ولی سه سال است که پاکی را تجربه می کند. همین چند مورد کافیست تا من ترجیح بدهم همیشه خرید های کوچک خانه را از او بخرم نه بقالی های کناری او .
امروز از او چند تا خوراکی خریدم . مجموعا شد 6 هزارتومان .
علی آقا بعد از اینکه کارت را کشید و مبلغ را وارد کرد ، رمز کارت را پرسید و من هم رمز را گفتم . گویا بعد از مبلغ ، دکمه تایید را نزده بود و چهار رقم رمز هم اضافه شد به مبلغ . یکهو زد زیر خنده و گفت : خدا رحم کرد بهت . نزدیک بود یه جای 6 هزار تومن 60 میلیون تومن بکشم .
گفتم : علی آقا؟؟؟ ! یه کم تو چشمای من نگاه کن .
علی آقا با تعجب نگاهم کرد .
گفتم : به فرض هم که می کشیدی . واقعا قیافه من شبیه آدمهاییه که 26 فروردین تو کارتشون 60 میلیون پول دارن ؟
علی آقا با تردید و کمی هم خجالت گفت : خدا وکیلی نه .
گفتم : ما رو از چی میترسونی برادر ؟ 4 رقم اضافه که سهله شما به جای 6هزار ، 60 هزارتومنم می کشیدی عدم موجودی می زد .
همانطور که می خندید موقع بیرون اومدنم از مغازه گفت : راستی نگران نباش ! امشب یارانه ها رو میریزن
@faghatkhoda1397