#پند
✍جمله ای زیبا از حضرت علی(ع)
نه سفیدی بیانگر زیبایی است..
و نه سیاهی نشانه زشتی می باشد..
کفن سفید اما ترساننده است
و کعبه سیاه اما دوست داشنتی است..
انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش....
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و
نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی...
نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش
انسان بزرگ نمیشود ، جز به وسیله ی فكرش ،
شریف نمیشود ، جز به واسطه ی رفتارش ،
وقابل احترام نمیگردد جز به سبب اعمال
@faghatkhoda1397
#حکیمانه
اهمیت رفتن سر قبر اموات!
✍بهترین زمان زیارت اموات عصر پنجشنبه است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله ) فرموده است، شاید بهتر از آن صبح جمعه بین الطلوعین باشد. از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که: اگر شخص سر قبر کسی برود، آیا او به درد آن شخص میخورد؟ امام فرمود : بله. این مثل هدیه ای است که به زندهها میدهید و او را کاملاً خوشحال میکنید.
یکی از نزدیکان رجبعلی خیاط میگفت: ما با ایشان به قبرستان ابنبابویه رفته بودیم و قبر مادر من هم آنجا دفن بود. من سر قبر مادرم نرفتم. سر چند تا قبر فاتحه خواندیم. وقتی میخواستیم از قبرستان بیرون بیاییم، ایشان گفتند که مادر شما اینجا دفن است؟ گفتم: بله. گفت: مادر شما در عالم برزخ داشت از شما گله میکرد. برگشتیم و سر قبر مادرم رفتیم. اگر کار خیری که میکنیم، به تعدادی از اموات هدیه کنیم آیا از ثواب آن کم میشود؟وخیر.اگر شما یک صلوات به کل اموات مؤمنین و مؤمنات هدیه کنید به خاطر کار ارزشمندی که شما کردید و همه را در نظر گرفتید و بخل نورزیدید، خدا ثوابش را به همه میدهد و از هیچ کس هم ثوابی کم نمیشود.
🌹 پیامبر فرمود :
وقتی انسان آیت الکرسی را بخواند و ثوابش را برای همهی اهل قبور مومنین و مؤمنات بفرستد خدا ثواب را به هر کدام از اموات
@faghatkhoda1397
#پند
هر یک از شما همان گونه که خیرخواه خویش است، باید خیرخواه برادرش نیز باشد.
💠
@faghatkhoda1397
#داستان
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا (!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟!
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....
شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!🌹🍃
رضا جا خورد!....
..... رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👑پادشاهی در زمستان به نگهبانی گفت: سردت نیست؟
گفت: عادت دارم.
گفت: میگویم برایت لباس گرم بیاورند ولی فراموش کرد.
صبح جنازه نگهبان را در حالی پیدا کردند که روی دیوار نوشته بود:
به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای درآورد...
حالا این شده داستان ما...
❤️رسول خدا(ص) فرمودند: هرکه یک شب در آرزوی گرانی بر امت من باشد، خداوند اعمال چهل ساله او را تباه خواهد کرد.
📚[کنزالاعمال، ج ۹۸، ص
@faghatkhoda1397
✍#حکایت_مرد_گرسنه
گویند مردی از فرط گرسنگی مشرف به مرگ گردید.
شیطان برای او غذایی آورد و حاضر شد به شرط آنکه آن مرد دین و ایمانش را به شیطان بفروشد، غذا را به او بدهد.
مرد گرسنه شرط را پذیرفت و غذا را از شیطان گرفت.
اما پس از آنکه یک دل سیر از غذا را خورد، از دادن دین و ایمان خود به شیطان، حاشا کرد و گفت:
آنچه را که در هنگام گرسنگی فروختی، توهمی بیش نیست؛ چون آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.
سوال من این است:
آنانی که به اسم دین به مردم گرسنگی می دهند، آیا نمی دانند که آدم گرسنه دین و ایمان ندار؟
@faghatkhoda1397
🔥#نفرین_پدر
امام حسن علیه السلام همراه پدر ارجمندش علی علیه السلام برای طواف به مسجدالحرام رفتند ، نیمه های شب بود ، ناگاه شنیدند شخصی در کنار کعبه به سوز و گداز خاصی مناجات می کند ، امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود : پیش او برو و به او بگو نزد من بیاید . امام حسن علیه السلام پیش آن شخص رفت ، دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان ، که سرگرم دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ است به او گفت : امیرمؤ منان ، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید نزد من بیا .
آن جوان با شور و اشتیاق وافر برخاست و به حضور علی علیه السلام آمد ، حضرت به او فرمود : حاجت تو چیست که این گونه خدا را می خوانی ؟
عرض کرد : من جوانی بودم بسیار عیاش و گنهکار ، پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد ولی من به حرف او گوش نمی دادم ، بلکه بیشتر گناه می کردم تا اینکه روزی پدرم مرا در حال گناه دید ، باز مرا نهی کرد ، ناراحت شدم ، چوبی برداشتم او را طوری زدم که به زمین افتاد ، در نتیجه مرا نفرین کرد ، نصف بدنم فلج شده (و با دست لباس را عقب زد و قسمت فلج شده بدنش را به امام علیه السلام نشان داد)
از آن به بعد خیلی پشیمان شدم ، نزد پدرم رفتم با خواهش و گریه و زاری ، از او معذرت خواستم ، و از او خواستم که برای نجاتم دعا کند ، او حاضر شد که با هم برویم در همان مکانی که مرا نفرین کرد ، در حقم دعا کند تا خوب شوم ، با هم به طرف مکه رهسپار بودیم ، پدرم سوار شتری بود ، که در بیابان مرغی از پشت سر ، شتر را رم داد و پدرم از روی شتر بر روی زمین افتاد ، تا به بالینش رسیدیم از دنیا رفته بود ، همانجا دفنش کردم و اینک خود تنها به اینجا برای دعا آمده ام .
حضرت فرمود : از اینکه پدرت با توبه طرف کعبه آمد تا دعا کند تو شفا یابی معلوم می شود ، از تو راضی شده است ، اینک من در حق تو دعا می کنم .
آنگاه امام علیه السلام دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارکش را به بدان آن جوان کشید ، جوان در دم شفا یافت . و بعد علی علیه السلام به فرزندان توصیه کرد به پدر و مادر خود نیکی کنند .
@faghatkhoda1397
🌹#داستان_آموزنده
روزي امام علی علیهالسلام به مسجد رفتند. در مسجد شخصی ايستاده بود؛ حضرت دهنه اسب را به او سپرد تا به مسجد برود و برگردد.
هنگام خارج شدن از مسجد حضرت دو دينار در دست گرفت تا به عنوان مزد به آن مرد بدهد؛
اما وقتی برگشت، ديد آنمرد دهنه اسب را دزديده و رفته است!
حضرت دو دينار را به قنبر داد و فرمود: به بازار برو و يك دهنه اسب خريداری كن.
قنبر به بازار رفت، اتفاقاً به آن شخص دزد برخورد و ديد يك دهنه اسب در معرض فروش گذاشته است. قنبر فرمود: چند میفروشی؟
آن شخص گفت: دو دينار.
قنبر دو دنيار را داد و افسار را خريد.
وقتي برگشت حضرت فرمود: اين افسار دزديده شده است، به چند دينار خريدی؟ قنبر گفت: دو دينار.
حضرت فرمود: ببين كه اين شخص چگونه رزق حلال خود را كه برايش تعيين شده بود، حرام
@faghatkhoda1397
🌹#داستان_آموزنده
عربى بادیهنشین نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: اى رسول خدا، قیامت چه زمانی برپا میشود؟ در این هنگام وقت نماز شد.
پیامبر نمازش را خواند و سپس فرمود: «کو آن مردى که از قیامت پرسید؟» مرد گفت: من هستم اى پیامبر خدا؛
حضرت فرمود: «براى قیامت چه فراهم آوردهاى؟» گفت: به خدا، چیز زیادى از نماز و روزه فراهم نیاوردهام، جز آنکه خدا و پیامبرش را دوست میدارم. پیامبر به او فرمود: «انسان با کسى است که دوستش دارد»(۱).
همچنین فرمودهاند: «هرکس، مردمى را به سبب کردارشان دوست بدارد، روز قیامت، در جمع آنان گرد خواهد آمد و مانند آنان محاسبه خواهد شد؛ اگرچه کردارش مانند کردار آنان نباشد»(۲).
امام علی فرمود: «هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت، همراه ما خواهد بود، و اگر شخصى سنگى را دوست بدارد، خداوند، او را با آن، گِرد خواهد آورد»(۳).
پ.ن: هر چند محشور شدن همراه انبیاء و اولیاء فواید زیادی دارد اما به معنای قرار گرفتن در جایگاه آنان نمیباشد.
(۱)(علل الشرائع،ج۱ص۱۳۹)
(۲)(تاریخ بغداد،ج۵ص۴۰۵)
(۳)(أمالی صدوق،ص۲۰۹)
@faghatkhoda1397
✍ آیتالله بهجت (ره) :
مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی اهل مراقبه، سکوت و محاسبه بود. پیوسته در فکر بود سخن به ندرت میگفت. در مجالس و محافل که بین علما بحثی در میگرفت سکوت میکرد در هر جای مجلس که خالی بود مینشست و بسیار متواضع، خوش اخلاق و آرام بود. با آنکه ثروت فراوانی از پدرش – که از تجّار معروف و سرمایه دار کاظمین بود – به او رسیده بود همه را به فقرا و طلّاب داد و خود چیزی نداشت.
بلکه گویند: در اواخر عمر با فقر دست به گریبان بود، ولی دلی شاد و سیمایی متبسّم و قلبی استوار داشت که حکایت از روحیّات عظیم و مواهب معنوی او مینمود.
📚 فریادگر توحید، ٨٣
@faghatkhoda1397
#اصحاب_المهدی
▫️آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
🍁 هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است( برای نوشتن ثواب، نامه عملش باز می ماند )🍁
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است:
✅❶ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛
✅❷ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛
✅❸ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛
✅❹ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛
✅❺ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛
✅❻ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛
✅❼ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید.
📔 نهج الفصاحه، ص ۳۶۶
کمی
@faghatkhoda1397
👌🏻اثر مهم عزاداری در تربیت فرزند
محرم انسان را مؤدّب میکند و ادب را به انسان میآموزد. روضههای کربلا خودبهخود انسان را با ادب و با حیا بار میآورد. ادب ظرف حیا، تقوا و آورندۀ عبودیت در روح انسان است. ادب انسان را کنترل میکند و انسان مؤدّب بسیاری از گناهان را مرتکب نمیشود. مظهر ادب در کربلا ابالفضل العباس(ع) است. رسول خدا(ع) فرمودند: حق فرزند بر والدینش این است که او را مؤدب کند و به او ادب بیاموزد.
#محرم
#پناهیان
@faghatkhoda1397
✍ علامه طهراني(ره) در كتاب نور ملكوت قرآن مي فرمايد :
☘ يكروز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم....
🌿 فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان!
انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟
♻️ ناگهان ساکت شد ، گریه بسیاری کرد ، سپس شاد و شاداب شد و خندید.
🔴 گفت : سید! شرح مفصلی دارد.
من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود.
❄️ خودم خدمتش را مینمودم ؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم ؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته هاى او در حضورش بودم.
🛑 او بسيار تند و بد اخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم.
✅ به همين جهت عيال اختيار نكردم ، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ...
👌 به همین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.
✨ گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه اى روشن میشد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود.
💠 تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته باشد.
🔵 در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم ، ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست.
❇️ فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان!
🌀او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد.
💥فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم!
🛑 كه ناگهان نفهميدم چه شد...
🌱 إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد.
📒 نور ملكوت قرآن ج1 ، ص141
@faghatkhoda1397
🌷 جهت
✨ دفع چشم زخم
✨ دفع سحر و آفات
✨ دفع بلا
✨ برطرف کردن دردهاوبیماریها
✨ در امان ماندن خود و فرزند
و مال از آسیب
👌 خواندن این چهار سوره توصیه شده است .
@faghatkhoda1397
#سیدتی__رقیه
امشبی را شه دین در بغلم مهمان است..
مکن ای صبح، طلوع ...😭
@faghatkhoda1397
#حکایت
✍ دستنوشته یک جراح چشمپزشک (بخونید، زیباست)
🔹از خوزستان آمده بود، سلام كرد و پشت اسليت نشست، جواب سلامش را گفتم و به معاينه مشغول شدم. ديد چشم چپش در حد درک نور، كاتاراكتی بسيار پيشرفته!
🔸-سن ات چقدره؟! چه مدتيه چشمت اینجوری شده؟!
-16 سالمه، از بچگی ديابت داشتم، چند ماهيه كه كلا نمیبينم!
🔹به جوان همراهش كه ده سالی بزرگتر از او بود رو كردم :
- چرا اينقدر دير؟
سرش را پايين انداخت: حالا ميشه كاری براش كرد؟!
🔸-عملش ميكنم، موفقيت در درمان بستگی به وضعيت شبكيه دارد، زودتر آورده بوديد شانس موفقيت بيشتر بود.
نگاهی حسرت بار به پسرک كرد و نگاهی به پذيرشي كه برايش مينوشتم، سوالش را از چشمان نگرانش خواندم!
-پذيرشش را برای بيمارستان دولتی نوشتم، هزينه زيادی ندارد نگران نباشيد.
-انگار دنيا را به او داده باشند، خدا خيرت بده آقای دكتر
-فقط عمل ايشان خاص است و بايد برای عمل رضايت مخصوص بدهيد، خودش و ولی او...
🔹-غير از من كسی همراهش نيست!
-خواستم بپرسم نسبت شما؟ چشمم به پسرک افتاد كه با پشت آستين اشكش را پاک ميكرد، نپرسيدم!
🔸پسرک را برای ريختن قطره و آماده شدن جهت معاينات تكميلی به اتاق مجاور فرستادم تا با خيال راحت پاسخ سوالات و فضولی های گل كرده ام را بجويم؛
🔹عمل شروع درمان است، بخاطر ديابتش بايد تحت نظر باشد و كارهای لازم روی شبكيه انجام شود، چرا اينقدر دير مراجعه كرديد؟! پدر و مادرش؟! نسبت شما با او؟!
🔸 *اين پسر در فقر مطلق است، پدرش به سختی توان سير كردن شكم فرزندانش را دارد... نسبت قومی با او ندارم، معلمش هستم ، چند روزی مرخصی گرفتم تا پی درمان او باشم...*
*-هزينه اش؟!*
*-با خودم!*
🔹 *بر دلم تحسين همت بلند اين جوان بود و بر دستانم شرمی كه قلم را روی برگ پذيرش به حركت درآورد "رايگان" !*
🔸فردا روز عمل شد و از اقبال خوبش لنز مرغوبی كه از قبل داشتيم و مناسبش بود در چشمش گذاشتم. ذهنم مشغول او بود و فكرم در گروئه روح بزرگ انسانهايی گمنام و امروز عصر كه پانسمان از چشمش برميدارم...
🔹پانسمان را برداشتم، آرام و با ترس چشمانش را باز كرد سری در اتاق گردانيد و بعد آن نگاهی به من و نگاهی به جوان همراهش: آقا داريم میبينيم، آقا داريم میبينيم.
🔸اشک آقا معلم سرازير شد، با سر و چشم نگاهی به سقف انداخت و زير لب گفت خدايا شكرت، پسرک را بغل كرد و سرش را بوسيد.
🔹موقع رفتن گفت خدا رو شكر كه شما رو سر راه ما گذاشت تا چشم اين پسر....
اشتباه میكرد، در اين وانفسايی كه كمتر خبر خوبی از جايی میرسد، خدا او را سر راه معلمش گذاشته بود تا منجی چشم پسرک باشد!
🔻 *عشق یعنی نان ده و از دین مپرس، در مقام بخشش از آیین مپرس*❣
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✅عزرائیل چگونه جان میگیرد؟
✍مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت. حضرت سليمان ديد از شدّت ترس رويش زرد و لبانش كبود گشته، سؤال كرد: ای مرد مؤمن! چرا چنين شدی؟ سبب ترس تو چيست؟ مرد گفت: عزرائيل بر من از روی كينه و غضب نظری كرده و مرا چنانكه می بينی دچار دهشت ساخته است. حضرت سليمان فرمود: حالا بگو حاجتت چيست؟ عرض كرد: يا نبیّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائيد مرا از اينجا به هندوستان ببرد، شايد در آنجا از چنگ عزرائيل رهائی يابم! حضرت سليمان به باد امر فرمود تا او را شتابان بسمت كشور هندوستان ببرد.
روز ديگر كه حضرت سليمان در مجلس ملاقات نشست و عزرائيل برای ديدار آمده بود گفت: ای عزرائيل برای چه سببی در بندۀ مؤمن از روی كينه و غضب نظر كردی تا آن مرد مسكين، وحشت زده دست از خانه و لانۀ خود كشيده و به ديار غربت فراری شد؟ عزرائيل عرض كرد: من از روی غضب به او نگاه نكردم؛ او چنين گمان بدی دربارۀ من برد. داستان از اين قرار است كه حضرت ربّ ذوالجلال به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض كنم. قريب به آن ساعت او را اينجا يافتم، و در يك دنيا از تعجّب و شگفت فرو رفتم و حيران و سرگردان شدم؛ او از اين حالت حيرت من ترسيد و چنين فهميد كه من بر او نظر سوئی دارم در حاليكه چنين نبود، اضطراب از ناحيۀ خود من بود. باری با خود می گفتم اگر او صدپر داشته باشد در اين زمان كوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه اين مأموريّت خدا را انجام دهم؟
💥ليكن با خود گفتم من بسراغ مأموريّت خود می روم، بر عهدۀ من چيز دگری نيست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را در آنجا يافتم و جانش را قبض كردم.
📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی.
.دفتر اوّل «مثنوي» طبع ميرخاني، ص 26
@faghatkhoda1397
🌱🕊
⭕️👈تلنگر
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍁🍃
#پدربزرگ
یادم هست آن قدیمتر ها، پدر بزرگم همیشه وقتی دو ساعت بعد اذانِ ظهر ، از سرِ کارش می آمد، به خانم جان می گفت :
" غذایم را که می آوری ، نرو ... بنشین، بگذار غذا به من بچسبد ..."
من هم که بی خبر از همه جا، عالَمِ کودکی بود و نافهمیِ کمالات ....!
به خودم می گفتم :
چه ربطی دارد "نشستنِ خانم جان و چسبیدنِ غذا به آقا جان ؟!"
بزرگتر که شدم ، اوّلش در کتابها خواندم حسّی در دنیا هست به نامِ "عشق"...
که بی خبر می آید و اوّلین نشانه اش ، تپشهای ناهماهنگ قلب است ...
خواندم آدمها تنها ازراهِ چشمهایشان به دلِ هم نفوذ می کنند ،
نه حرف اهمیتی دارد و نه بودنِ کسی که دلت را به تپیدن وامیدارد ...
یک وقتهائی شاید ، آن غریبه ی آشنا ، هرگز قسمتِ آدم هم نباشد،
ولی همان یک بار که ناغافل ، صیدِ مردمکهای بی قرارش می شوی، کافی ست برای هزار سال رؤیا بافتن و خواب دیدن !
اینها همه، مربوط به داستانها بود و کتابهای ادبیات ، تا آن روز که...
اوّلین شعرم به نامِ نگاهِ تو به دنیا آمد ، "یارجان"...!
همان "تو" که نه دارَمَت و نه ،
نداشتنت را بلد می شوم ...!
حالا دیگر خوب می دانم چیزی که
آن وقتها باید به آقاجان
می چسبید ، غذا نبود ...
چشمهای خانم جان بود که "عشق" را در همۀ ثانیه های زندگی ، لقمه می گرفت و می گذاشت در تنورِ دلِ آقا جان...
مهر خانم جان بود که باید به وجود آقاجان می چسبید...
حالا خوب می فهمم "زنده بودن" ،
بی آنکه دلت عاشقی را زندگانی کند ،
به هیچ کجای نامِ آدمیزاد ، نمی آید ...
🍃
🌺🍃
@faghatkhoda1397
#پند
کسی که شب و روز بزرگترین همّ و غمش دنیا باشد، خداوند متعال فقر را در برابر چشمانش قرار دهد و کارش را پریشان سازد و از دنیا جز به آنچه خداوند قسمتش کرده نرسد
@faghatkhoda1397
#درمانی_برای_غلبه_بر_احساسات
#پرسش_و_پاسخ از آیتالله بهجت قدسسره
❓ سؤال: آقا یک زن شوهرداری است که بهشدت علاقهمند به یک نامحرمی شده است؛ چکار کند؟
📝 جواب: استغفرالله را زیاد بگوید
@faghatkhoda1397
🔰 پیام فرمانده معظم کل قوا در پی بازگشت ناوگروه ۷۵ نیروی دریایی از دریانوردی پهنه اطلس:
👈 بازگشت مقتدرانه و عزتآفرین از این مأموریت خطیر را تبریک میگویم
🔻 حضرت آیتالله خامنهای با تبریک بازگشت مقتدرانه و عزتآفرین ناوگروه ۷۵ نیروی دریایی ارتش از مأموریت تاریخسازِ دریانوردیِ پهنهی اقیانوس اطلس، از فرمانده و یکایک کارکنان آن قدردانی کردند.
📝 متن پیام فرمانده معظم کل قوا که به امیر سرلشکر موسوی فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران ابلاغ شد، به این شرح است:
بسمه تعالی
بازگشت مقتدرانه و عزتآفرین ناوگروه ۷۵ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از مأموریت خطیر دریانوردی پهنهی اقیانوس اطلس را که برای اولین بار در تاریخ دریانوردی کشور انجام شده است، تبریک میگویم.
امروز بحمدالله ارتش جمهوری اسلامی ایران با کارکنان بصیر، غیور و خستگیناپذیر خود در صحنه حاضر است و آمادهی مجاهدت در راستای اهداف بلند انقلاب شکوهمند اسلامی میباشد. این توانمندیها را حفظ کنید و ارتقاء دهید.
مراتب تشکر و قدردانی اینجانب را به فرمانده و یکایک کارکنان عزیز ناوگروه و دستاندرکاران برسانید.
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌺 رابطه بین امام زمان(عج) و امام حسین (علیه السلام)
🎙 آیت الله بهجت (ره)
#امام_حسین_علیه_السلام❤️
#امام_زمان_علیه_السلام❤️
#منتظران_ظهور
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
@faghatkhoda1397
🌷 آیت الله فاطمي نيا :
✍ مساله ي والدين شوخي نيست! ممكن است يك پرخاش به مادر، انسان را صد سال عقب بيندازد و بركات را ببرد! اگر كوتاهي كرده ايد ، تا دير نشده است جبران كنيد. اگر در قيد حيات هستند دلشان را به دست اوريد و به ايشان خدمت كنيد و اگر هم به رحمت خدا رفته اند ، براي آنها استغفار كنيد.
@faghatkhoda1397
#کبریت_عرفا❗️
🍃حضرت علامه طباطبایی: سالکان راه حق گوناگونند ، برخی کبریتشان دیرتر میگیرد و برخی زودتر....
@faghatkhoda1397
🌷 آیت الله فاطمي نيا :
✍ مساله ي والدين شوخي نيست! ممكن است يك پرخاش به مادر، انسان را صد سال عقب بيندازد و بركات را ببرد! اگر كوتاهي كرده ايد ، تا دير نشده است جبران كنيد. اگر در قيد حيات هستند دلشان را به دست اوريد و به ايشان خدمت كنيد و اگر هم به رحمت خدا رفته اند ، براي آنها استغفار كنيد.
@faghatkhoda1397