📚#حکایتی_زیبا_و_خواندنی
✍مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش مینالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی وراه رفتن ضعف داشت.مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چاره ای به او نشان دهد.شیخ به او گفت،مادرت هست و مراقبت از ان وظیفه ی توست او تو را بزرگ کرده وازتو مراقبت کرده الان وظیفه ی توست که ازاو مراقبت کنی.مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده ام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از ان برایش کرده ام ودیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.شیخ که این حرفا را از او شنید به او گفت،تفاوتی مهم بین مراقبت کردن تو و مراقبت کردن مادرت است وان اینست که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد وتواز او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هرکاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران
@faghatkhoda1397
✍انسانهای ناپخته
همیشه میخواهند
که در مشاجرات پیروز شوند...
حتی اگر به قیمت
از دست دادن "رابطه" باشد...
اما انسانهای عاقل
درک میکنند که گاهی
بهتر است در مشاجره ای ببازند،
تا در رابطه ای که
برایشان با ارزش تر است
"پیروز" شوند...
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد ؛ مگر به «میزان تقوا» ؛
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند
@faghatkhoda1397
#پندانه
🔴 گاو مرا شناخته بود ولی من او را نشناختم
✍شخصی تعریف میکرد؛ وقتی از نماز جماعت صبح برمیگشتم جماعتی را دیدم که به زور قصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند. گاو مقاومت میکرد و حاضر نبود سوار ماشین شود، من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم؛ گاو مطیع شد و سوار شد.
من مغرور شدم و پیش خود گفتم: این از برکت نماز صبح است. وقتی به خانه رسیدم دیدم مادرم گریه و زاری میکند، علت را که جویا شدم گفت: گاومان را دزدیدند.
@faghatkhoda1397
هدایت شده از کانون تبلیغاتی VIP فجر
💯💯فروش ویژهههه چااادر💯💯
چادر با کیفیت را ارزان بخرید👌👌
چادر مشکی و دانشجویی🌸
چادر حسنی و قجریو بحرینی🌸
چادر شالدار و صدفیولبنانیو جده🌸
انواع #چادرهای مورد نیاز شما عزیزان موجود است😍😍
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
جهت سفارش در خدمت هستیم❤️👆
چادر رنگی های سه بُعدی با طرح های جدید❤️
معتبرترین برند چادر رنگی در کشور✅
ارسال رایگان از مشهد مقدس🌺
✨از بین صد ها طرح و رنگ #چادر_رنگی خودتون رو انتخاب کنید👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4092133506Ce4fdca60a4
✅محو کننده گناهان
✍حضرت علی (ع) می فرمایند : عجب دارم از کسی که ناامید می شود از رحمت خدا ، و محو کننده گناهان با اوست .
پرسیدند : کدام است محو کننده گناهان ؟ امام فرمودند : استغفار ، خود را معطر و خوشبو کنید به استغفار تا بوهای بد گناهان شما را رسوا نکند .
📚 عین الحیات ، جلد ۱ ، ص ۳۳۶ ، علامه مجلسی ، به تحقیق سید مهدی رجائی
⇝
@faghatkhoda1397
🔴کفاره ی گناه
✍برای مؤمنین عادی، بلاها آن هارا در ایمانشان بالاتر می برد، به دو دلیل: یک؛ آن هارا همچون فولاد آب دیده ﻣﯽکند.، دو؛ کفارهی گناهاشان می شود، چون با گناه ﻧﻤﻲ توان بالا رفت.
روایت است ،خداوند خواب وحشتناک و ترسش را کفارهی گناهان مؤمن قرار ﻣﯽدهد. مؤمن مشغول کاریست ، خاری در دست او می رود ؛ برای مؤمن کفاره گناهان است. انسان ﻣﯽاُفتد پایش پیچ ﻣﯽخورد؛ برای مؤمن کفاره گناهان است. طبعاً هر چه درد، اَلَم و اذیت بیشتر باشد، گناهان بیشتری بخشیده می شود.
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🔴شب اول قبر چگونه هست؟
✍کسانی که معتقدند با ورود میت به قبر شب اول قبر شروع میشود، برای کسانی که در روز دفن میشوند، چنین میگویند: عالم برزخ شب و روزی چون عالم دنیا ندارد، و اگر شبی برای میّت ذکر شده است، شاید شب برای او مشتمل می شود.
درست شبیه حالت اینکه انسان در وسط روز خواب شب تار را میبیند و در خواب می بیند شبی هولناک را میگذراند و حال آنکه در وسط روز خوابیده است، زمانی که انسان را در روز دفن میکنند و همان لحظه شب اول قبر او باشد، در حقیقت برای میت شب نمایان می شود. در روایت هم آمده به محض دفن کردن میت، فرشتگان بازپرس به سراغ میت میآیند.
البته شب اول قبر تنها برای کسانی نیست که دفن میشوند،حتی کسانی هم که بدنشان دفن نمیشود، باز عذاب قبر دارند سؤال قبر دارند شب اول قبر هم خواهند داشت. وقتی قبر را به معنی عالم برزخ گرفتیم و شب آنجا را هم مخصوص به وضع آنجا دانستیم، لذا لازم نیست حتماً میت دفن شود و آنگاه مراسم شب اول قبر برزخ صورت پذیرد.
📚جوادی آملی، عبدالله، معاد شناسی، ج۲۱، ص۲۲۲
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✅نتیجه حرص بر دنیا
✍بعضیا فکر میکنن اگه به مرحلهای از دنیا رسیدن دیگه دست از طلب دنیا بر میدارن و در مسیر خدا حرکت میکنن ،
در حالی که خاصیت دنیا این هست که هر چی دنبالش بریم بیشتر گرفتارش میشیم و یه زمان چشم باز میکنیم میبینیم که در دنیا غرق شدیم ، و راه برگشتی هم نداریم... و به جایی خواهیم رسید که با عشق به دنیا خواهیم مرد !
پس بیایید از همین الآن حرص به دنیا رو از دلهامون جدا کنیم که فردا دیر است...
💠حضرت امام باقر (ع) میفرمایند:
شخصی که حريص بر دنياست ، مانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر ابريشم بر خود ميپيچيد ، راه خروجش دورتر و بستهتر ميگردد تا اينكه بميرد .
مَثَلُ الحَريصِ عَلَی الدنيا مَثَل دُودَةِ القَزّ، كُلَّما اِزادادَت مِنَ القَزِّ علی نَفسِها لَفّاً كان أَبعَدَ لها من الخروج حتی تَموت .
َ
📚الكافي ، ج 2 ، ص 316 .
↶【به ما بپیوندید 】↷
________
🌏
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✅داستان زیبا و واقعی از علامه جعفری در دانمارک
✍علامه محمدتقی جعفری میگفتند: عدهای از جامعهشناسان دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در بارهی موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟ معیار ارزش انسانها چیست. هر کدام از جامعهشناسان، صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند. بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر میخواهید بدانید یک انسان چهقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد. کسی که عشقاش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزشاش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقاش ماشیناش است، ارزشاش به همان میزان است. اما کسی که عشقاش خدای متعال است ارزشاش به اندازه ی خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعهشناسان صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (ع) است. آن حضرت در نهجالبلاغه میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازهی چیزی است که دوست میدارد». وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانهی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
↶【به ما بپیوندید 】↷
____
🌏@faghatkhoda1397
♥️🦋
✖️فرق ما با خدا
👈🏻که انسان تمام خوبی هارو
با یک بدی فراموش می کند ...!
👈🏻ولی خدا تمام بدی ها رو
با یک خوبی فراموش می کند ...!
#روزتون_پربرکت
💠
@faghatkhoda1397
💠 آیا برای توبه دیر نشده؟
پیامبر (ص) می فرمایند:
تا زماني که روح در بدن آدمي است هنوز جاي توبه برايش باقي است.
📚 منبع: بحار، ج ٦٣، ص ٢٢٠
@faghatkhoda1397
🌺 آیت الله فاطمی نیا:
✍ "مسأله والدین شوخی نیست! خدا می داند یک پرخاش به مادر، صد سال انسان را عقب می اندازد! اگر کوتاهی کرده اید تا دیر نشده جبران کنید."
@faghatkhoda1397
🌹 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله:
✍ كسى كه در هر جمعه به زيارت قبر پدر ومادرش يا يكى از آنان برود، هم گناهش بخشيده مى شود و هم نزد خداوند فرزند نيكوكار به حساب مى آيد.
همچنين مى خوانيم: دعا نزد قبر والدين مستجاب است.
📚 کتاب معاد، محسن قرائتی
@faghatkhoda1397
🌹 آیت الله خوشوقت (ره) :
✍ گناه گرفتاری می آورد!
ضیق معاش می آورد!
ناراحتی های روحی می آورد!
گناه نکنید...
خدا کمک میکند ،
مشکلات حل می شود...
@faghatkhoda1397
امام باقر عليه السلام:
وَاللَّهِ، ما تَرَكَ اللَّهُ أرضاً مُنذُ قُبِضَ آدَمُ عليه السلام إلّا وفيها إمامٌ يُهتَدى بِهِ إلَى اللَّهِ، وهُوَ حُجَّتُهُ عَلى عِبادِهِ، ولا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ حُجَّةٍ للَّهِِ عَلى عِبادِهِ
به خدا سوگند، خداوند از هنگامى كه آدم عليه السلام را قبض روح كرد، زمين را بدون امامى كه با او به خدا ره جويند، رها نكرد و او حجّت بر بندگان خداست و زمين، بدون امامى كه حجّت خدا بر بندگانش باشد، باقى نمىماند
الكافی جلد1 صفحه179
@faghatkhoda1397
✅شاخصِ ایمان
✍حضرت امام باقر عليه السلام فرمودند:همانا خداي عز و جل، علی (عليهالسلام) را عَلَم و نشانهای ميان خود و آفریدگانش قرار داده است. هر كه معرفت او را داشته باشد، مومن است، و هر كه انكارش كند كافر است و هر كه او را نشناسد گمراه است و هر كه برای دیگری در کنار او مقامی قائل شود، مشرك است، و هر كه ولايت او را [در قیامت] بیاورد، وارد بهشت میشود و هر که دشمن او باشد، وارد جهنم گردد.
📚کافی، ج2، ص388
@faghatkhoda1397
🔴سه دعای مستجاب
🌹🌹امام صادق عليه السلام:
سه دعاست كه از درگاه خداوند متعال رد نمى شود: دعاى پدر براى فرزندش، هر گاه كه به او نيكى كند، و نفرينش در حقّ او، آن گاه كه از او نافرمانى نمايد؛ نفرين ستم ديده در حقّ كسى كه به او ستم كرده است، و دعايش براى كسى كه انتقام او را از ستمگرى گرفته است؛ و دعاى مرد مؤمن براى برادر مؤمنش كه به خاطر ما به او كمك [مالى] كرده است و نفرينش درباره وى، هر گاه بتواند به او كمك [مالى ]كند و برادرش به آن كمك نياز شديد داشته باشد و وى كمكش نكند
📚 بحارالأنوار، ج۷۴، ص۳۶۹
@faghatkhoda1397
🌷رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند :
☘ کمیاب ترین چیزی که در آخر الزمان یافت شود ؛ برادری مورد اطمینان یا درهمی پول حلال است .
📓 تحف العقول ، ص ۸۳
@faghatkhoda1397
☘ امام حسین (علیه السلام) :
🌱 هریک از دو نفری که میان آنها نزاعی واقع شود و یکی از آن دو ، رضایت دیگری را بجوید ، سبقت گیرنده اهل بهشت خواهد بود.
📚 کشف الغمه ج۲ ص۳۳
@faghatkhoda1397
✅ثواب روزه ماه شعبان
✍️امام صادق علیه السلام: روزه ماه شعبان، ذخیره بنده برای روز قیامت است؛ بندهای نیست که در ماه شعبان زیاد روزه بگیرد، جز اینکه خدای تعالی امر معیشتش را اصلاح نماید و شرّ دشمن از او بگرداند و کمترین ثواب برای کسی که یک روز از این ماه روزه بگیرد، این است که بهشت بر او واجب میشود.
📚الأمالی (للصدوق)،
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🌼داستان بسیار زیبا
✍️چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخهای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمیشوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایینتر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میکنی؟ آنها را خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی کمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بیمزد نمیشود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.» در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ پیرمردی که پشتش خمیده بود، پایش آبله زده بود و چرک و خون از پایش سرازیر بود. که برای مهمانی در میان قوم خود آمده بود.
نبی مکرم اسلام (ص) هم در آن مهمانی، برای طعام دعوت شده بودند. پیرمرد، نزد هر کسی که مینشست، از کنار او برخواستند و کناری میرفتند. اما نبی مکرم اسلام (ص) به پای او برخواستند و نزد خود نشاندند و با او در کاسهای هم غذا شدند.
فرمودند: چرا حال عبادت را در شما نمی بینم؟! گفتند: حال عبادت در چیست؟فرمودند: در تواضع، هرگاه انسان متواضع و مظلوم دیدید با او تواضع کنید و چون متکبری دیدید با او تکبر کنید تا تحقیر شود. به خدا قسم (در عالم الست) خدای تعالی مرا اختیار داد که بندهای رسول باشم، یا فرشتهای نبی (مانند جبرییل) باشم. سکوت کردم و دوست من از ملائکه جبرییل بود او را نگریستم، جبرییل گفت: خدای را تواضع کن، گفتم میخواهم بنده و رسول باشم.
جبرئیل کارش به مراتب از پیامبر (ص) آسانتر بود و مشکل شماتت و درد و رنج و... مردم را نداشت.
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🌼طلبهای که به لوسترهای حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعتراض داشت!
✍️فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعی روایت کرده: یکی از طلبههای حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی بود. روزی از روی شکایت و فشار روحی کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرضه میدارد: شما این لوسترهای قیمتی و قندیلهای بیبدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردهاید، در حالی که من برای اداره امور معیشتم در تنگنای شدیدی هستم؟! شب امیرالمؤمنین (ع) را در خواب میبیند که آن حضرت به او میفرماید: اگر میخواهی در نجف مجاور من باشی اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگی است، و اگر زندگی مادّی قابل توجّهی میخواهی باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنی، چون حلقه به در زدی و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف میشود و عرضه میدارد: زندگی من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله میدهید! بار دیگر حضرت را خواب میبیند که میفرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع میتوانی استقامت ورزی اقامت کن، اگر نمیتوانی باید به هندوستان به همان شهر بروی و خانه فلان راجه را سراغ بگیری و به او بگویی: به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتابها و لوازم مختصری که داشته به فروش میرساند و اهل خیر هم با او مساعدت میکنند تا خود را به هندوستان میرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را میگیرد، مردم از این که طلبهای فقیر با چنان مردی ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب میکنند!
وقتی به در خانه آن راجه میرسد در میزند، چون در را باز میکنند، میبیند شخصی از پلههای عمارت به زیر آمد، طلبه وقتی با او روبرو میشود میگوید: به آسمان رود و کار آفتاب کند. فوراً راجه پیش خدمتهایش را صدا میزند و میگوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایی کنید، و پس از پذیرایی از او تا رفع خستگیاش وی را به حمام ببرید، و او را با لباسهای فاخر و گران قیمت بپوشانید. مراسم به صورتی نیکو انجام میگیرد، و طلبه در آن عمارت عالی تا فردا عصر پذیرایی میشود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جای مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصی که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟ گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتی به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش برای آنان آماده است. هنگامی که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جای برخاستند، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جای ویژه خود نشست. نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ میشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه میدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکی از آنها را هم که از دیگری زیباتر است برای او عقد میبندم، و شما ای عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید.
چون صیغه جاری شد، طلبه که در دریایی از شگفتی و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟ راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (ع) شعری بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعرای فارسی زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعرای ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگی به دل نمیزد، پیش خود گفتم: حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (ع) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسی پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتی مطلوب بگوید، نصف داراییام را به او ببخشم، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم. شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم: به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند... طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (ع) است. راجه سجده شکر کرد و خواند: به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند؛ به آسمان رود و کار آفتاب کند.
📚کتاب عبرت آموز، تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
@faghatkhoda1397
📚توصیف لحظه ی مرگ از زبان حضرت علی علیه السلام:
درلحظه ی مرگ اطراف بدن شل می شود،رنگ می پرد.
مرگ می آید.زبان می گیرد.انسان هنوزمی بیند و می شنود ولی قدرت حرف زدن ندارد.
فکرش کارمی کند. باخود فکر می کندکه عمرش را در چه راهی صرف وتباه کرده و ایامش راچگونه سپری کرده است؟درآن لحظه از اموال و ثروت هایی که درطول عمرش جمع کرده یاد می کند و باخودمی گوید:این اموال را از چه راهی بدست آورده ام و فکر حلال و حرام آن نبودم اکنون گناه و حسابش بامن است ولذت وبهره اش بادیگران...
ولی مامور مرگ همچنان روح او را ازاعضای اوجدامی کند تا زبان وگوش هم از کارمی افتد و فقط چشمانش می بیند
وبه اطراف خودنگاه می کند و تلاش و وحشت حرکت اطرافیان خود رامشاهده می کند.
دیگر نمی شنود و حرفی هم نمی زند.
درلحظه آخر روح ازچشم هم گرفته می شود و او مانند مرداری درمیان دوستان و بستگان می افتد و همه از او می ترسند و از کنارش فرار می کنند.
پس از اندکی او را به خاک سپرده از او دور می شوند و او را به دست عملش می سپارند و برای همیشه از دیدارش چشم می پوشند..
در روایات آمده:
جان کندن انسان گنه کارشبیه کندن پوست از بدن حیوان زنده است.
و هنگام مرگ خوبان بشارتی به آنها داده می شود که چشمانشان روشن شده(جایگاهشان را در آن دنیا می بینند)به مرگ علاقه پیدامی کنند و راحت جان می
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🔴واقعه عجیب در مورد توجه به زن بدحجاب
✍️دکتر حاج حسین توکلی از شاگردان عارف بالله شیخ رجبعلی خیاط، نقل میکند: روزی من از مطب دندانسازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیشتر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی بالا آمد، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم همه زن هستند همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شدهام. این اتوبوس کارمندان است.
اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند! با این که ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم، از ماشین که پیاده شدم (جهت روشن شدن قضیه) رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از این که من حرفی بزنم شیخ فرمود: دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند! بعد گفت: وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم میشود، ولی محبت امیرالمومنین (ع) باعث نجات میشود.
چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود تا ببیند آن چه دیگران نمیبینند و بشنود آن چرا را دیگران نمیشنوند. امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که انسان به هر چه توجه و تمرکز نماید همان چیز در روح و ضمیر باطنش نقش میبندد و در عالم خارج به ظهور میرسد! چه خیر اخلاقی و چه شر باشد.
📚کیمیای محبت، ص176
@faghatkhoda1397
✅عابد و فقیه در قیامت
✍️امام رضا علیه السَّلام میفرمایند: در روز قیامت به عابد گفته شود آدم خوبی بودی، به خود پرداختی و زحمت خود از دوش مردم برداشتی، به بهشت درآی! بدانید فقیه کسی است که خِیر خود را بر مردم فرو ریزد و آنان را از دشمنانشان برهاند. به فقیه گفته میشود: ای کسی که سرپرستی یتیمان آل محمد را بر عهده گرفتی و دوستداران و پیروان و مستضعفانم را هدایت کردی بایست تا هر کسی که از تو بهرهمند شده و یا دانش آموخته است شفاعتش کنی.
در حدیث فوق دقت کنیم فرق عابد و عالم در آن است که عابد، علم خود را فقط خودش به کار میگیرد و به فکر اصلاح خود است ولی عالم، علم خود را در اختیار دیگران قرار میدهد، چون شمع میسوزد و نور میدهد بدون این که دستمزدی از آنان طلب کند.
📚الاحتجاج (طبرسی)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✿ داستان واقعی شیخ اسد الله
❗️ آن سید امام زمانت بود...
✍ زائر عتبات عالیات بود، نجف اشرف، از حرم که برگشت خوابید، در عالم رویا مولا علی بن ابی طالب آمدند به دیدارش، پرسید از حضرت،يا اميرالمؤمنين! آيا در مدت عمرم موفق به زيارت مولا و سيدم و امام زمانم شده ام يا نه؟»
حضرت جواب دادند: «بلي.»، گفت: «کجا؟» فرمودند: «حرم من علی (عليه السلام) در وقت فلان و روز فلان، مشرف شدی، آمدی کنار قبر و پايين پای من که نماز بخوانی، ديدی سيدی جلوتر نماز میخواند و قرائت او بسيار جلب توجهت کرد...
تصميم گرفتی نصف پولی را که در جيب داری بعد از فراعت ايشان از نماز به او بدهی، و گوش دادی به قرائت او، بيشتر جذبت کرد، تصميم گرفتی تمام پولت را به او بدهی و ايشان بعد از سلام نماز، روی خود را برگرداند و به جانب تو و فرمودند: «تو فردا نياز به آن خرجي داری، لازم نيست به من بدهی؛آن سيد امام زمانت بود.»
امام زمان ارواحنافداه از همه ی فردای همه ی ما با خبر هستند،مولا حتی آخرین برگ کتاب زندگی مان را می دانند،بیایید تا فرصت هست دخیل ببندیم به چشمان زهرایی اش و بخواهیم از وجود مبارکش، دمِ رفتنمان کاری با ما کند که جد غریبش با حُر کرد،آقاجان اگر نشد عباست باشم،حُرِّ پشیمانت که می توانم بشوم...
❗️ عاقبت حُر شَوَم و توبه ی مردانه کنم
📚برداشتی آزاد از کتاب شریف اثبات الولایه
@faghatkhoda1397
📚زهد مولای متقیان
سوید بن غفله می گوید: «زمانی که مردم به خلافت با امیرمؤمنان علی(ع) بیعت کرده بودند، روزی خدمت ایشان شرف یاب شدم. دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است. در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگری نبود. عرض کردم: یا علی! بیت المال در اختیار شما است، در این خانه جز این حصیر چیزی دیگر از لوازم یافت نمی شود! فرمود: سوید بن غفله! عاقل در مسافرخانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند، تهیه وسایل نمی نماید. ما خانه امن و راحتی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا نقل می دهیم. به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد»
📚 عدالت علی (ع)، مرد مسیحی را مسلمان کرد
در زمان خلافت امام على (علیه السلام) در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندى در نزد یک مرد مسیحى پیدا شد. على (علیهالسلام) او را به محضر قاضى برد و اقامه دعوى کرد که این زره از آن من است، نه آن را فروختهام و نه به کسى بخشیدهام و اکنون آن را در نزد این مرد یافتهام. قاضى به مسیحى گفت: خلیفه ادعاى خود را اظهار کرد، تو چه مىگویى؟ او گفت: این زره مال خود من است و درعینحال گفته مقام خلافت را تکذیب نمىکنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد). قاضى رو کرد به على (علیهالسلام) و گفت: تو مدعى هستى و این شخص منکر است، علیهذا بر تو است که شاهد بر مدعاى خود بیاورى. على (علیهالسلام) خندید و فرمود: قاضى راست مىگوید، اکنون مىبایست که من شاهد بیاورم، ولى من شاهد ندارم. قاضى روى این اصل که مدعى شاهد ندارد، به نفع مسیحى حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد.
مرد مسیحى که خود بهتر مىدانست که زره مال کیست، پسازآنکه چند گامى پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهاى بشر عادى نیست، از نوع حکومت انبیاست و اقرار کرد که زره از على (علیهالسلام) است. طولى نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم على (علیهالسلام) در جنگ نهروان
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🌼پول با برکت
✍️مردی حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد، دید پیراهن آن حضرت کهنه و فرسوده شده است. رفت دوازده درهم فرستاد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیراهنی بخرد. حضرت پول را به امیرالمومنین علیه السلام داد و فرمود: برای من پیراهنی خریداری کن. علی علیه السلام میگوید: بازار آمدم، پیراهنی به دوازده درهم خریدم و حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آوردم. حضرت نگاهی به آن نمود و فرمود: پیراهنی غیر از این میخواهم. به نظرت میرسد که فروشنده، معامله را اقاله میکند؟ عرض کردم: نمیدانم! حضرت فرمودند: برو ببین! نزد فروشنده آمدم و گفتم: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از پوشیدن این پیراهن ابا و کراهت دارد و میخواهد پیراهنی ارزانتر بپوشد. او معامله را اقاله کرد و دوازده درهم را داد. حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برگشتم و برای خرید پیراهن با هم به بازار رفتیم. در راه به کنیزی برخوردیم که در کناری نشسته و گریه میکند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: چه شده که گریه میکنی؟ کنیز گفت: اهل منزلم چهار درهم به من برای خرید جنسی دادند و آن پول گم شد و من جرئت رفتن به منزل را ندارم. حضرت چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و فرمود: به منزل برگرد. حضرت راه بازار را در پیش گرفت، پیراهنی به چهار درهم خریداری نمود، پوشید و خداوند را حمد کرد. از بازار درآمد. مرد برهنهای را دید که میگوید: هر که مرا بپوشاند خداوند او را از لباس بهشت بپوشاند. پیراهنی را که خریده بود از تن بیرون آورد و به مرد بیلباس داد و دوباره به بازار برگشت و پیراهن دیگری با چهار درهم باقیمانده خرید و در بر کرد. خدای را حمد نمود و روانه منزل شد. بین راه همان دختربچه کنیز را دید که در کنار معبر نشسته. حضرت فرمود: چرا به منزلت نرفتی؟ پاسخ داد: بیرون آمدنم از منزل به طول انجامیده و میترسم که مرا بزنند. حضرت فرمود: پیشاپیش من برو و مرا به منزلت راهنمایی کن. حضرت در منزل رسید، به صدای بلند فرمود: سلام بر شما ای اهل خانه. پاسخ ندادند. دوباره سلام نمود، پاسخ ندادند، در مرتبه سوم پاسخ دادند که: السلام علیک یا رسول الله!
حضرت فرمودند: چرا در مرتبه اول و دوم جواب ندادید؟ عرض کردند: جواب ندادیم تا مکرر صدایت را بشنویم. حضرت فرمودند: این دختر بچه دیر آمده است، او را مؤاخذه ننمایید. گفتند: ما او را به احترام آمدن شما آزاد نمودیم. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خدای را حمد نمود و فرمود: من دوازده درهمی را از این پربرکتتر ندیدهام که دو برهنه را پوشاند و بندهای را آزاد نمود. ملاحظه میکنید که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم این دوازده درهم را پربرکت خوانده، از این نظر که آن پول کم، اثر زیاد گذارد و منشاء خیر متعدد گردید. پس اگر مالی منشاء خیر بیش از حد عادی شود، میتوان گفت آن مال با برکت است.
📚امالی صدوق، ص144؛ شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج3، ص279
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅
@faghatkhoda1397