یک بار که حاج آخوند #ملا_عباس_تربتی با یکی از همراهانش از ده به شهر می آمد، یکی از اشخاص شرور و باجگیر که خود را از سادات خمس بگیر می دانست و جسمی هم نیرومند بود راه رابست و با بی ادبی گفت: آخوند مال جدم را بده.
هرچه حاج آخوند استدلال کرد که همه وجوهات را رد کرده ام و از مال شخصی چند قرانی همراه دارم که میدهم.
سید نپذیرفت و ناگهان با مشت و لگد به حاج آخوند حمله ور شد. فردی که همراه حاج آخوند و سادات بود طاقتش تمام میشود و با غضب بسیار در پی سرکوب مهاجم در آمد. اما حاج آخوند دست او را گرفت و گفت: شما را به خدا او را نزنید سید است، محتاج است، بگذارید حالا که پولی گیرش نیامده لااقل چند تا مشت به من بزند دلش خنک شود، آرامش پیدا کند.
فضیلت های فراموش شده ص51
@faghatkhoda1397