eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 امام صادق (عليه السلام) فرموده اند : ☘ به زودى به شما شبهه رو مى كند ، آنگاه بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده خواهيد ماند و در آن وقت نجات پيدا نمى كند مگر كسى كه «دعاى غريق» را بخواند. راوى پرسيد : دعاى غريق چيست ؟ فرمودند : 🤲 يا اَللّه ُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ ، يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ، ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ. @faghatkhoda1397
✍آیت الله بهجت(ره): یکی از علائم آخرالزمان و قیام و ظهور حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آن است که: «عِنْدَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ؛ هنگامی که دل‌ها قساوت پیدا کنند». درهرحال، با ما اتمام حجت کرده‌اند که اگر در این زمان تکلیف خود را بدانیم و بدان عمل نماییم، باید از خوشحالی کلاهمان را به هوا بیندازیم… 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۰ @faghatkhoda1397
بسیار زیبا گویند خدا به موسی گفت: قحطی خواهد آمد !به قومت بگو آماده شوند ... موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد... مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند!...من چگونه به این قوم رحم نکنم؟!... به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه. 💠 @faghatkhoda1397
الاغ و گرگ 🐴الاغ گفت: رنگ علف سرخ است 🐕گرگ گفت: نه سبز است! پیش سلطان جنگل رفتند و اختلافشان را گفتند. 🦁شیر گفت گرگ را زندانی کنید. 🐕گرگ گفت: مگر علف سبز نیست؟ 🦁شیر گفت: سبز است،اما دلیل زندانی شدن تو، بحث کردنت با الاغ است... 🌱🌱🌱🌿🌿🌿🌱🌱🌱 سرخ باشد علف ، الاغی گفت گرگ رد میشد این سخن بشنفت گفت سبز است علف، نمیدانی تو که پیوسته در بیایانی خر بگفتا که میکنم تکرار که علف سرخ دیده ام بسیار نه خرک، گرگ گفت با تشدید سبز باشد علف، چرا تردید بحث بالا گرفت و دعوا شد تا که شیر این میانه پیدا شد داوری خواستند از او خر و گرگ این چنین حکم داد شیر بزرگ : خر به دنبال کار خود برود گرگ محبوس در قفس بشود! گفت با شیر گرگ زندانی سبز باشد علف تو میدانی! این چه حکمیست، حضرت سلطان! من به ناحق چرا شدم زندان؟! پاسخ از شیر آمدش آخر : بابت بحث کردنت با خر @faghatkhoda1397
شڪــر هــر چیزی مــناسب خـــــود آن چــــیز اســت شکر پول کمک و انفاق به فقیر شکر عـــــلم تعـــــلیم دادن است شکر قــدرت گرفتن دست ضعیف این ها شــکر @faghatkhoda1397
حاج محمد اسماعیل دولابی: اگر بین دو نفر در امت تفرقه ایجاد شود، کل امت ضرر می‌بیند. 💠 @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه‌السّلام برمی‎خورد، به حضرت سلام می‎داد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پرونده‎ی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی ‎تمام عیار است. لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پرونده‎ی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیه‌السّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکه‎ای که او را می‎بردند گفت من در دنیا هیچ ‌‎وقت بدون سلام کردن از این بیرق‎ها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم می‎آیم. ملائکه گفتند نمی‎شود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی. تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیه‌السّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکه‎ی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پرونده‎ی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند. ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت می‎روند خیلی تعجّب کردند! به پرونده‎ی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامه‎ی اعمال آن شخص نوشته‎اند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدی‎ها را به خوبی تبدیل می‎کنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند. @faghatkhoda1397
با عجله سوار تاکسی شدم اصلا حواسم نبود که ماسکم رو نزدم ماشین که حرکت کرد دیدم یه صدایی آمد آقا لطفا ماسکتون رو بزنید برگشتم صندلی عقب رو نگاه کردم یه خانوم بدحجاب دو ماسک زده دیدم 🙈 گفتم ببخشید اصلا حواسم نبود ماسک از جیبم در آوردم و زدم. گفتم خانوم میشه منم از شما خواهش کنم حجابتون رو درست کنید.!؟ 📌 با لحن تندی گفت چه ربطی داره آقا!!! گفتم خانوم همان طور که احتمال داره با ماسک نزدن من به شما ویروسی منتقل بشه!؟ با این تیپ شما هم ممکنه؛ نتنها من و خانواده ام بلکه خیلی از خانواده های دیگه هم از هم پاشیده بشه!! و این کار شما نتنها جسم ما بلکه روح ماروهم آزار میده! ⁉️ گفت من اختیار خودم رو دارم و به کسی ربطی نداره و شما چشماتون رو درویش کنید.!!! 💢 اینجا بود که راننده تاکسی سکوتش رو شکست و گفت خانوم اختیار شما توی خونه خودتون هست!!! وقتی به جامعه وارد شدید باید قوانین جامعه رو رعایت کنید و اینجا قانون اینه!! 🔹 هنوز منم خودم رو آماده کرده بودم چیزی بگم که ... گفت آقا نگهدار میخوام همین جا پیاده بشم آقای راننده هم سریع نگه داشت اونم پیاده شدو درو کوبید و رفت. خندیدم و گفتم آقای راننده ببخشید مشتری تون رو هم پَروندم کرایه ای هم به شما نداد. اون بنده خدا هم یه لبخندی زد و گفت فدای سرت.😘 ✍️ همین طور که داشتیم میرفتیم با خودم کلنجار می رفتم چطور میشه در عرض چند ماه دولت و مردم دست به دست هم میدهند و ماسک زدن رو بین اکثر مردم جا میندازن اما همین عمل رو برای حجاب انجام نمیدن و میترسن که با یک کلمه و توصیه مؤدبانه با این عمل پر از خطر مقابله کنن؟؟ تا جایی که ما حرفش رو میزنیم اینطور عکس العمل نشون میدهند. 🔰 چطور میشه برای کرونا به هر مکان عمومی که میخوای وارد بشی اول نوشته بدون ماسک وارد نشوید!! و اگه بدون ماسک وارد بشی اولا همه چپ چپ نگاهت می کنن بعد هم بعضی جاها خدمات رسانی نمی کنن. 👈 کاش برای حمایت و حفظ حجاب هم مقداری از این کارها می شد و فرهنگسازی می کردند . @faghatkhoda1397
📌حضرت زهرا (س) و مرد نابينا روزى حضرت زهراء (عليها السلام) نزد پدرش ، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بود، كه مردى نابينا وارد شد؛ و حضرت فاطمه س خود را مخفى كرد. هنگامى كه مرد نابينا خارج شد، حضرت رسول ص اظهار داشت : « اى فاطمه ! با اين كه مى دانستى ، او نابينا است و تو را نمى بيند... با اين حال چرا پنهان شدى؟! پاسخ داد: بلى ، او نابينا بود ولى من كه بينا بودم و چشم داشتم.. همان طورى كه مرد نبايد به زن نامحرم نگاه كند، زن هم نبايد به مرد نامحرم نگاه نمايد📛 علاوه بر آن ، از اندام زن ، بوئى تراوش مى كند كه نبايد نامحرم نزديك او قرار گيرد. ☘حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: «به راستى كه تو پاره تن من هستى» 📚بحار الا نوار: ج 43، ص 91 ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار خوبه خدا درست کنه عین الدوله کیه؟ ⚜عین الدوله از وزرای دوران ناصرالدین شاه بود. اومد بره تو خونه دوتا درویش دید. یکیشون بلند بلند میگه: کار خوبه خدا درست کنه! اون یکی میگه: کار خوبه عین الدوله درست کنه! عین الدوله خوشش میاد از این حرف درویش. میره خونه و میگه یه ظرف پلو بکشین یه اشرفی(سکه) هم بزارین زیرش این بخوره. وقتی پلو رو جلوی این میزارن نمیدونه زیرش یه اشرفی هست. قهر میکنه! پلو رو میزاره جلو اونی که میگه کار خوبه خدا درست کنه و میره! اونم پلو رو میخوره و اشرفی رو برمیداره و میره! دوسه روز دیگه میاد باز ذکر میگیره. عین الدوله میاد میگه؛ مگه پریروز بهت نهار خوب ندادن؟ میگه: نه! دادن اما من ناراحت شدم! گذاشتم جلوی اونی که می گفت: کار خوبه خدا درست کنه! عین الدوله گفت: همونی که اون میگفت درسته ! کار خوبه خدا درست کنه...!☝️ 👌آدم با خدا یه ارتباطی برقرار کنه همه کارا درست میشه! ┏━✨🕊✨🕊✨┓ @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی 👌 خرج خدا نشی ، خرج شیطان میشی ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🔴سگ‌های دزدگیر ✍ زمانیکه نصرت‌الدوله وزیر دارایی بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند. مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.دوزیر دارایی گفت: آقا! ما هرچه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید. دلیل مخالفت شما چیست؟ مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را می‌گیرند پس مخالفت من به نفع شماست. نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. این داستان شده حکایت ما و فساد و قاچاق که تصمیم می‌گیریم فلان دستگاه اسکن را در فلان مبادی‌ ورودی کشور تهیه کنیم ولی به حال قوانینی که گاها فسادزا هستند کسی فکری نمی‌کند. امیدواریم رئیس جمهور بعدی و نمایندگان مجلس هرچه زودتر برای اصلاح این قوانین فکری کنند @faghatkhoda1397
در میان دشتی سرسبز و زیبا، کبکی زندگی می کرد. کبک لانه ی خودش را زیر یک بوته در زمین کنده بود . یک روز کبک برای پیدا کردن غذا توی دشت می گشت که یک دفعه یک شکارچی او را به دام انداخت. از آنجایی که کبک بسیار زیبا بود شکارچی او را به شهر برد و به یک مرد ثروتمند فروخت. مرد ثروتمند کبک را در قفس زیبایی گذاشت و خانواده و دوستان او از تماشای کبک لذت می بردند از آن طرف لانه کبک در دشت خالی مانده بود. روزی خرگوشی از کنار آن لانه می گذشت، وقتی آن را خالی دید تصمیم گرفت در آنجا زندگی کند. همسایگان که دیدند کبک مدتی طولانی است به خانه برنگشته به خرگوش اجازه دادند که در آنجا بماند. کبک در خانه مرد ثروتمند روزگار می گذراند. اگر چه اهالی خانه او را خیلی دوست داشتند، غذاهای خوشمزه به او می دادند، و قفس او را به باغ می بردند، ولی کبک همیشه غمگین بود . او آرزو داشت به دشت سرسبز و لانه کوچک خودش برگرده و به این طرف و آن طرف برود و بازی کند. بالاخره یک روز مرد ثروتمند در قفس را برای گذاشتن آب و غذا باز کرد و در همان لحظه کبک از فرصت استفاده کرد و از قفس بیرون پرید. قفس در کنار پنجره ای باز قرار داشت ، کبک خودش را از پنجره به باغ رساند و میان درخت ها ناپدید شد. اهل خانه هر چه که دنبال او گشتند پیدایش نکردند. کبک با هر زحمتی که بود توانست خودش را به دشت زیبایی که در ان زندگی می کرد برساند. خسته و گرسنه رفت سراغ لانه خودش تا خستگی مدتها نبودن را از تنش بیرون کند.... ولی وقتی به آنجا رسید با تعجب دید که خرگوشی به همراه خانواده اش لانه ی او را گرفته اند. کبک با ناراحتی به خرگوش گفت: اینجا لونه ی منه، تو اینجا چکار می کنی؟ خرگوش گفت : من مدتهاست که در این سوراخ زندگی می کنم و کسی هم چیزی نگفته این لانه مال منه و از اون بیرون نمی رم. بحث و دعوا بین کبک و خرگوش بالا گرفت و حیوانات هم دور آن ها جمع شده بودند و تماشا می کردند. در این بین کلاغی که در جمع حیوانات بود و در آن نزدیکی ها زندگی می کرد جلو آمد و گفت : کنار رودخونه یک گربه زندگی می کنه، اون همیشه دنبال حل مشکلات حیووناست و به اونا کمک می کنه. بهتره شما هم پیش اون برید و مشکلتون رو باهاش درمیان بزارید شاید بتونه حلش کنه. کبک و خرگوش پیش گربه رفتند. با احترام سلام علیک کردند و موضوع دعوایشان را به گربه گفتند و از او خواستند که یک رای عادلانه بدهد که لانه به کی می رسد؟ گربه شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: این قدر سر مال دنیا با هم دعوا نکنید این چیزها ارزش اینو نداره که به خاطرش با هم جر و بحث کنید و دعواتون بشه. مال دنیا مثل ابر بهاریه ، هیچ دوامی نداره. تازه من پیر شدم و گوشهام درست نمی شنوه نزدیکتر بیاید و دوباره مشکلتون رو تکرار کنید تا من بتونم درست تر نظر بدم. کبک و خرگوش که خیلی تحت تاثیر حرفهای گربه قرار گرفته بودند به او اعتماد کردند و بدون ترس بهش نزدیک شدند. اما.... غافل از اینکه گربه گرسنه و حیله گر برای خوردن آن ها نقشه کشیده، تا نزدیکش شدند با چنگالهای تیزش به روی کبک و خرگوش پرید و یه لقمه چپ شان کرد. @faghatkhoda1397
🌷 شخصی به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و از فقر خود شکایت کرد. ☘️حضرت به او فرمود : هر وقت داخل خانه ات شدی 1️⃣ سلام کن هرچند کسی در خانه نباشد 2️⃣ بر من صلوات بفرست. 3️⃣ سپس سوره قل هو الله احد را یک مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود. 🌿 آن مرد چنین کرد و چیزی نگذاشت که آن قدر رزق و روزی اش زیاد شد که به همسایگانش نیز کمک مالی می کرد. 📕اسرار الصلاه، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ص 262 @faghatkhoda1397
☀️ امیرالمومنین امام على (عليه السلام) : هر كه سخن بسيار گويد، خطايش بسيار شود و هر كه بسيار خطا كند، شرم و حيايش كم شود و هر كه كم شرم و حيا شود، پارسايى اش كاهش يابد و هر كه پارسايى اش كم شود، دلش بميرد و هر كه دلش بميرد، به آتش رود. 📚 نهج البلاغ @faghatkhoda1397
روزی مردی خواب عجیبی دید؛ او دید که نزد فرشته ها حضور دارد و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگامِ ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هایی که توسط پیک ها از زمین می رسند را باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. او از فرشته ای پرسید: شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید : شماها چه کار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدايا شكر. امام صادق علیه السلام: شكرِ نعمت، دوری از گناهان است و كمالِ شكرگزاری انسان، گفتن «الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین» است @faghatkhoda1397
حکیم‌باشی را دراز کنید. این اصطلاح در مواردی استفاده می‌شود که شخصی بی‌گناه را به جای قدرتمندی که مقصر است، محکوم و تنبیه کنند. می‌گویند شخصی قدرتمند دچار سنگینی معده شد و حکیم یا طبیب آوردند. حکیم که تشخیص داد درد معده بر اثر زیاده‌روی در خوردن بوده و شخص دچار یبوست شده است، تجویز کرد که او را دراز کرده و تنقیه کنند. (تنقیه وسیله‌ای بود دارای یک محفظه پلاستیکی کروی مانند بالون، که لوله‌ای پلاستیکی به آن وصل بود و در قدیم برای رفع یبوست‌های شدید مخلوط آب و صابون را به درون آن کشیده و توسط لوله از راه مقعد به داخل روده‌های شخص وارد می‌کردند و خیلی‌ها آن را توهین‌آمیز می‌دانستند ولی موثر بود. هنوز هم در برخی مواقع استفاده می‌شود. به این کار اِماله کردن هم می‌گفتند.) بیمار که از تجویز ناراحت بود فریاد زد چه کسی را دراز و تنقیه کنند؟ حکیم از ترس جانش گفت: مرا. آن شخص گفت حکیم را دراز کنید و تنقیه کنید. همین کار را کردند. از قضا چند روز بعد یبوست آن شخص برطرف شد و حال او خوب شد و همه تصور کردند که بهبود وی، نتیجه آن بوده که حکیم را تنقیه کرده‌اند. از آن به بعد این ضرب‌‌المثل در مواردی که ذکر شد به کار برده میشود‌. @faghatkhoda1397
🌷 آیت الله ناصری : ☘ امکان ندارد حضرت بقیه الله(علیه السلام) دست رد به سینه شما بزند. پشتیبان شما ، ملجأ شما، نگهبان شما، ناصر و یاور شما، خدا شاهد است امام زمان (علیه السلام) است. 👌 تا اینجایش را حضرت کمک کردند بعدش هم اتمام می‌کنند. اما عرضه متوقف بر تقاضا است. اول باید تقاضا باشد تا عرضه بشود. بخواهید از حضرت، هرکجا گیر کردید(گرفتارید) : 1_ زیارت آل یاسین 2_ دعای توسل 3_ بعد هم نماز امام زمان @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 نابودی اعمال صالح در قیامت 💠 آیت الله مجتهدی تهرانی @faghatkhoda1397
✍ بعضے کارها مثل لیمو شیرین هستند اولش شیرینہ؛ اما بعد از گذشت مدت کوتاهے تلخ میشہ ... 👌 درست مثل گناه اولش باعث لذت کاذب است ؛ اما تا آخر عمرت باید جواب همون گناهت رو بدی @faghatkhoda1397
🌷 امیرالمومنین امام على (عليه السلام) : ☘ از كارى كه با آن خداوند سبحان را فرمان برده اى عذرخواهى مكن ؛ زيرا آن كار براى تو افتخارى بزرگ است. ✍ لا تَعتَذِرْ مِن أمرٍ أطَعتَ اللّهَ سُبحانَهُ فيهِ، فكَفى بِذلِكَ مَنقَبَةً. 📚 غررالحكم حدیث 10340 @faghatkhoda1397
(گـــدای زرنگ) مردی بود که ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﮔﺪﺍﻳﻲ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ هم هر روز ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ‌ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ... ﺩﻭ ﺳﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ یکی‌شان ﻃﻼ بود ﺑﻮﺩ ﻭ یکی‌شان نقره بود ،ﺍﻣﺎ گدا ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻜﻪ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ... ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ... ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ آنجا ﻣﻲ‌ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺳﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ آن گدا ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻜﻪ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ. ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ آن گدا ﺭﺍ ﺁﻧﻄﻮﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ‌ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ... ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻭ ﺳﻜﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺳﻜﻪ ﻃﻼ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ، ﺍﻳﻨﻄﻮﺭﻱ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﮔﻴﺮﺕ ﻣﻲ‌ﺁﻳﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺳﺘﺖ ﻧﻤﻲ‌ﺍﻧﺪﺍﺯﻧﺪ... گدا ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻇﺎﻫﺮﺍً ﺣﻖ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺳﻜﻪ ﻃﻼ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ٬ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﻮﻝ ﻧﻤﻲ‌ﺩﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺣﻤﻖ هستم..! ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻲ‌ﺩﺍﻧﻴﺪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ شیوه ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻮﻝ به دست آودره ام... @faghatkhoda1397
شخصی به نام بُریحه عباسی از طرف متوکل، مسئولیت امامت نماز جمعه شهر مدینه و مکه را بر عهده داشت و جیره خوار او بود. جهت تقرب به دستگاه، نامه ای بر علیه امام هادی (علیه السلام) به متوکل نوشت که مضمون آن چنین بود: «چنانچه مردم و نیز اختیارات مکه و مدینه را بخواهی، باید امام هادی (علیه السلام) را از مدینه خارج گردانی، چون که او مردم را برای بیعت با خود دعوت کرده است و عده ای نیز اطراف او جمع شده اند» بُریحه چندین نامه با مضامین مختلف برای دربار فرستاد. متوکل با توجه به این سخن چینی ها و گزارشات دروغین و اینکه شخص متوکل نیز، دشمن سرسخت امام علی (علیه السلام) و فرزندانش بود، لذا یحیی فرزند هرثمه را خواست و به او گفت هر چه سریع تر به مدینه می روی و علی بن محمد (علیه السلام) را از مسیر بغداد به سامرا می آوری. یحیی می گوید در سال 243 به مدینه رسیدم و چون آن حضرت آماده حرکت و خروج از مدینه شد، عده ای از مردم و بزرگان مدینه به عنوان مشایعت، امام را همراهی کردند که از آن جمله همین بُریحه عباسی بود. مقداری راه که رفتیم، بُریحه جلو آمد و به امام عرضه داشت فهمیده ام که می دانی من با بدگویی و گزارشات کذب نزد متوکل، سبب خروج تو از مدینه شده ام. چنانچه نزد متوکل مرا تکذیب نمایی و از من شکایتی کنی، تمام باغات و زندگی تو را آتش می زنم و بچه ها و غلامانت را نابود می کنم. آن حضرت در جواب، با آرامش و متانت فرمود من همانند تو آبرو ریز و هتاک نیستم، شکایت تو را به کسی می کنم که من و تو و خلیفه را آفریده است. در این هنگام، بُریحه با خجالت و شرمندگی روی دست و پای حضرت افتاد و ملتمسانه عذرخواهی و تقاضای بخشش کرد. امام هادی (علیه السلام) اظهار نمود من تو را بخشیدم و سپس به راه خود ادامه داد. 📚 منبع: اعیان الشیعه، جلد 2، صفحه 37 @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت. مرد را ترس برداشت و سراغ شیخ شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد. شیخ ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است. روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم. زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی، خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست. مرد گریست و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @faghatkhoda1397