مهتاب بالا آمد، نگاهی به دنیای چراغانی آدمیان کرد که در شبانگاه، پرشور بود. مهتاب هزار سال و اندی با جهان مدور جنگیده بود که به ملاقات مهر برود؛ اما آدمی بیخیال از سفیدی غم او، داشتن معشوقش را جشن میگرفت.
پس ماه ورد جدایی خواند، که تا لحظهای که آغوش او میزبان خورشید نشود، آدمیان شبهایشان به غمکده بماند.
عشق ماه را بیرحم کرد
و از آن هنگام، شب بوی سکوتی گرفت که صدای التماسش بلندتر از نالههای ماه بود!
هدایت شده از توابین | سید مصطفی موسوی
گریهی کم از سختی دل است
سختی دل از گناه زیاد است
گناه زیاد از آرزوهای زیاد است
@ir_tavabin
هدایت شده از |•نــْــآمْــــٓــــیٓرّآ :) _
آمد کنارم نشست...
گفت:
نمی خواهمت!
رفتیم...
هم او،هم من...
او از کنارم...
من از این دنیا:)!
#دلنوشته_خودم
هدایت شده از •فَ٘ہاٰمِ٘ہ↻•|fahame|
دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم...♥️🚶♂