eitaa logo
فهام
1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
264 ویدیو
47 فایل
💠فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب💠 ✅محتوای فاخر و عمیق ✅زبان ساده و قابل فهم ❌شعار ❌حرف بی‌سند ⏱شبی 5 دقیقه رضا بیات: استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی. @DR_Reza_Bayat
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فوت‌بال‌یون
بسم الله الرحمن الرحیم هلال کجا شیرین‌تر از این غم در عالم می‌شود پیدا که شادی‌های عالم در همین غم می‌شود پیدا همین که تکیه برپا می‌شود با رخت خون‌آلود هوای روضه در عرش معظم می‌شود پیدا خدا مرثیه‌خوان است و ملائک مستمع هستند در آن بزمی که حتی مثل آن کم می‌شود پیدا هوای شهر رنگ عشق می‌گیرد به خود، وقتی که روی سردر هر خانه پرچم می‌شود پیدا گناهان تمام عمر او بخشیده خواهد شد همین که کنج چشمی اشک نم‌نم می‌شود پیدا حسین بن علی فیض وسیع حضرت حق است که در اطراف او هرجور آدم می‌شود پیدا مگر اعجاز جز این است که با نام این آقا میان چشم‌های ما دو زمزم می‌شود پیدا هوای گریه کردن دارم و دل‌تنگ بارانم مسیر روضه از این بین کم‌کم می‌شود پیدا غمی کهنه دلم را می‌فشارد هر زمانی که هلال تازه‌ی ماه محرم می‌شود پیدا ... 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از فوت‌بال‌یون
بسم الله الرحمن الرحیم « ماه آخر » رونمایی شد. 🔹 چهارمین مجموعه شعر شاعر اهل‌بیت مجتبی خرسندی توسط انتشارات عصر صادق قم به زیور طبع آراسته شد. این مجموعه شامل چهل‌غزل مهدوی است و در تیراژ هزارنسخه به چاپ رسیده است. 🔹در پنجمین محفل مدح امیر که باحضور حضرت آیت‌الله‌العظمی میلانی، استادمحمدعلی مجاهدی، استادجوادمحدثی، استاد بندانی‌نیشابوری‌وحجت‌الاسلام میرزامحمدی در محل موسسه امامت قم برگزار شد، از این کتاب رونمایی شد. 🔹کتاب «ماه آخر» چهارمین مجموعه‌ی شعر منتشر شده از شاعر جوان اهل‌بیت مجتبی‌خرسندی است که دربرگیرنده‌ی ۴۰ غزل مهدوی در فضای انتظار و امید است. 🔹در کتاب «ماه آخر» که شامل گزیده‌ای از غزل‌های مهدوی شاعر می‌باشد، سعی بر این بوده که در فضایی ساده و دور از تکلف و تصنع، به گفتگو با امام بپردازد تا برای اقشار مختلف جامعه قابل دسترسی باشد. 🔹از دیگر نکات مهم این کتاب اشارات مستقیم و غیرمستقیم فراوان به آیات، روایات، ادعیه و همچنین میراث کهن شعر فارسی می‌باشد که در قالب تلمیح‌های گوناگون در اشعار به کار رفته و در پاورقی‌ها اشاراتی به همه‌ی این عناوین شده است. 🔹نکته‌ی حائز اهمیت دیگر این است که شاعر کوشیده تا نظر مخاطب را به عناصر و نشانه‌های مختلف مهدوی در زندگی روزمره تاکید کرده و از این طریق دل‌وذهن را به دغدغه داشتن هرچه بیشتر برای امر ظهور معطوف کند؛ خورشید پشت ابر، صبح ظهور، دعای فرج، شوق وصال، امید و انتظار و... 🔹برای سفارش کتاب و دریافت آن با در سراسر کشور با آیدی زیر در تماس باشید؛ @Mahe_Akhar1 🔹کانال اشعار ؛ @Mojtaba_khorsandi
زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام که بوده است مسلمان جلوتر از اسلام کسی به درک مقامش نمی‌رسد هرگز به درک معنی نامش نمی‌رسد هرگز "فَأيَنَ مِثلُ خَدیجَه؟" نبود در عالم خدیجه کیست؟ بپرس از پیمبر خاتم گدای سفره‌ی اکرام اوست صد حاتم از او اگرچه نوشتند عالم و آدم ولی مدارج شأنش هنوز ناپیداست همین مقام بس او را که "مادر زهراست" امینه بوده اگر همسر امین شده است تمام ثروت او خرج راه دین شده است که جزء چار زن برتر زمین شده است به امر حضرت حق "ام‌مومنین" شده است تمام ثروت اسلام در خزانه‌ی اوست چرا که عرش خداوند فرش خانه‌ی اوست کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت فضائلش همه رو بود، پس سوال نداشت که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت "خدیجه بیشتر از بیست‌و‌هشت سال نداشت" به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند "صحیح"های دروغین فقط غلط گفتند کنار نام رسول خدا و شیر خدا نوشته است خدا نام نامی او را چنان که بین رجزهای ظهر عاشورا حسین‌ گفت؛ "أناابْنُ خَدیجَةَ الغَرّاء" چرا که قبل همه بوده از غدیر آگاه و گفته: "أَشْهَدُ أَنَّ عَلی وَلیُ الله" چه بانویی که چنان ترس از خدا دارد که از رسول خدا خواهش دعا دارد و برخلاف بقیه چنان حیا دارد که از گرفتن حتی عبا، إبا دارد! ولی به خواسته‌ی خود رسید آخر سر شفیع مادر خود شد شفیعه‌ی محشر رسید روح‌الامین در دقایق آخر گرفته بود ولی پنج‌تا کفن در بر یکی برای خدیجه، یکی به پیغمبر... به گریه گفت: قرار است این سه‌تای دگر برای فاطمه و حیدر و حسن باشد ولی حسین قرار است بی‌کفن باشد... @sher_alghoth
هدایت شده از بشارت بهشت
به نام حضرت صاحب‌سخن ✔️آیا کتاب شعر باید حتما شاعر باشد!؟ در چندماه اخیر مشغول بازبینی کتابی هستم که در آن اشعاری در یک‌موضوع خاص آیینی گردآوری شده است. در این مدت به نکته‌های جالبی برخوردم.‌ مثلا در یکی از شعرهای شاعران، به‌مصرعی با ایراد وزنی رسیدم‌که ؛ «ماجرای کربلا و کوفه و شام بس نبود‌!» از آنجا که شاعر این شعر را می‌شناختم، می‌دانستم که شعرش حداقل ایراد وزنی ندارد. بعد از جابجایی کلمات، مصراع اصلی را پیدا کردم (البته که با یک جست‌وجوی ساده در گوگل هم می‌شد به‌راحتی متن کامل شعر و این مصرع را به دست آورد، ولی من دوست دارم این کار گزینه‌ی آخرم باشد.) حالا اصل مصراع این بود؛ «ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود» از آنجا که گردآورنده محترم کتاب را می‌شناختم، به ایشان پیام دادم و طرح مسئله کردم. پاسخ ایشان کوتاه ولی شگفت‌انگیز بود! فرمودند: «من که کاری به کار شعر ندارم، چون در ادبیات سررشته‌ای ندارم! فقط می‌دانم که طبق مطالعات تاریخی بنده، بعد از واقعه کربلا، ابتدا قافله‌ی اهل‌بیت به کوفه و سپس به شام رسیده است. ولی شاعر این مسئله را در شعرش برعکس آورده بود. من هم طبق وظیفه اصلاحش کردم!» اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِ «شاعران» خَیْراً. کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
هدایت شده از فوت‌بال‌یون
بسم الله الرحمن الرحیم زبان‌زد سرها به نیزه رفته و تن‌هاست بر زمین داغی ندیده صفحه‌ی تاریخ این‌چنین افتاده بود عرش خداوند روی خاک وقتی «بلندمرتبه شاهی ز صدر زین...» اما در آن میانه علم را بلند کرد با عزت و وقار زنی از تبار دین جانم فدای شیرزن و خطبه‌اش، که گفت؛ «صَبرَاً عَلی قَضائِکَ یارَبَّ‌العالَمین...» آری، صدا صدای رسای سکینه بود در اوج اقتدار و سرافرازی و یقین آتش گرفت منبر شام و دل یزید از آن خطاب حیدری و لحن آتشین شان‌وشکوه‌وشوکت خود را به رخ کشید با آن که بود لشکر کفّار در کمین گفت؛ ای گروه ظالم! با اهل‌بیت حق کاری که کرده‌اید، نکردند مشرکین! اف بر شما که پاس امانت نداشتید در حق خانواده‌ی پیغمبر امین ای اهل مکر و حیله و عصیان؛ «تَبَاً لَکُم» ای ننگ بر شما که ندارید غیر کین! گیرم که پر شده‌ست جهان از یزیدیان گیرم که سربه‌سر شده عالم پر از لعین گیرم که آمده‌ست هزاران غم از یسار گیرم هزار داغ رسیده‌ست از یمین گیرم تبر شدند تمام درخت‌ها گیرم که مارها زده بیرون از آستین اما هزارشکر که نام «حسین» ما شد بر رکاب خاتم پیغمبران نگین این نام در دوعالم از این پس زبان‌زد است وقتی به نام نامی حق است هم‌نشین حق با تبار ماست که هرکس به حق رسید هم بر «حق» آفرین زد و هم بر «حق‌آفرین» تا روز حشر پرچم ما بر فراز رفت پس با شما نشانه‌ی ننگ است بر جبین بر کشته‌های کرب‌وبلا نوحه می‌کنند در عرش حق ملائکه با ناله‌ی حزین صبح و مسا امام زمان گریه می‌کند بر این مصیبت‌وغم‌عظمی که شد قرین پایان این معادله اما خوش است، خوش تا از مناره می‌رسد این صوت دلنشین؛ از بام کعبه، حضرت خورشید اهل‌بیت آمد به انتقام شهیدان...، بیا ببین. 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از فوت‌بال‌یون
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷️ترکیب‌بند مهدوی نذر فرج ماه پنهانی و از مهر تو هرجا روشن است هم زمین، هم آسمان، هم عرش‌اعلی روشن است با امید انعکاس جلوه‌ای از روی تو چشم هر آیینه از فیض تماشا روشن است دیده‌ی یعقوب را پیراهن یوسف شفاست با امید وصل تو چشم زلیخا روشن است از همه دل‌سردم...، اما در دلم با یاد تو شعله‌ای دارم که تا روز مبادا روشن است روز و شب در انتظار دیدن تو سوخته آتش‌ چوپان‌که در هر کوه‌وصحرا روشن است شنبه‌های تازه بی‌تو جمعه‌های کهنه‌اند! روز نو یک‌روز می‌آید، دل ما روشن است «مدعی گوید که با یک‌گُل نمی‌آید بهار؟» این‌معما پاسخش سخت‌است، اما روشن است یک‌نفر می‌آید و دنیا گلستان می‌شود هرچقدر امروز تاریک است، فردا روشن است از دل تاریکی شب، صبح فردا می‌رسد عاقبت آن ماه‌روی عالم‌آرا می‌رسد از سر شوق بهار، اسفند را گم کرده‌ایم لابه‌لای گریه‌ها، لبخند را گم کرده‌ایم هرچه می‌گردیم آخر باز می‌گردد به ما چون نخ سررشته‌ی این‌بند را گم کرده‌ایم کم شده شیرینی دنیای ما این روزها چای‌مان تلخ است، وقتی قند را گم کرده‌ایم بی‌حضور ناب او هر روزمان تکراری است چون‌که آن‌خورشید بی‌مانند را گم کرده‌ایم با غریبان آشنا و با خودی بیگانه‌ایم! نسبت آیینه و پیوند را گم کرده‌ایم شوق؛ اندک، ندبه‌؛ کم، گریه؛ فراوان، عهد؛ سست! شرمساریم از تو، هر سوگند را گم کرده‌ایم دل به هرآیینه می‌بندیم و حسرت می‌خوریم در میان چهره‌ها دلبند را گم کرده ایم روز میلاد تو در تقویم‌ها عید است و ما سال شمسی هزار و چند را گم کرده‌ایم در شب تاریک دنیا، روی تو خورشید ماست هر زمان از در بیایی تو، همان دم عید ماست ای زمان را از زمان تو، زمانی تازه‌تر با حضور تو جهان ما، جهانی تازه‌تر سرخوشیم از این‌که در دوران تو خواهیم داشت هم زمینی تازه‌تر، هم آسمانی تازه‌تر آن‌به‌آن از تو سرودیم، آن‌چه می‌خواهی نبود لطف کن در شعر ما بنداز «آنی» تازه‌تر سخت بود، اما به لطف تو به آسانی گذشت هر زمان از ما گرفتی امتحانی تازه‌تر از تو دوریم و کسی جز تو به‌ما نزدیک نیست! هر کجا که گم شدیم، آمد نشانی تازه‌تر نو‌به‌نو از شرق و غرب عالم ما می‌رسد از شهیدان فراقت کاروانی تازه‌تر جان ما در انتظار روی تو از دست رفت با تو می‌خواهیم عمری تازه، جانی تازه‌تر کهنگی راهی ندارد در دل دنیای تو تو همان بودی و حالا هم همانی؛ «تازه‌تر» «نو»ترین مضمون تویی، من با تو شاعر می‌شوم هر زمان در محضر فیض تو حاضر می‌شوم وقت وصف تو زبانم در دهان می‌ایستد در بیان آن معانی از بیان می‌ایستد «صاحب‌العصر»ی و می‌چرخد زمان با اذن تو هر زمان یاد تو می‌افتم، زمان می‌ایستد... بی‌خبر از وسعت لطف و بزرگی‌های توست هرکسی چشم‌انتظار دیگران می‌ایستد روح با شوق تو برمی‌خیزد از جسم جهان جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان می‌ایستد هرکسی که «البَلاءُ لِلوِلا» را خوانده است پای تو در اوج سختی بی‌گمان می‌ایستد از زمانی که شنیده «فِی‌السَّماءِرِزقُکُم» دست‌هامان سوی تو -ای آسمان- می‌ایستد آمده شعر جدیدش را بخواند، هر زمان شاعری در کنج صحن جمکران می‌ایستد آن‌زمان‌که می‌رسد بانگ «اَنَاالمَهدی» به‌گوش کعبه برمی‌خیزد از جا و اذان می‌ایستد «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا» سر می‌دهی پاسخ هر لطف را چندین‌برابر می‌دهی خون دل، اشک روانی داشتم، دارم هنوز! جرعه آبی، لقمه نانی، داشتم، دارم هنوز! شب‌به‌شب یاد تو بر سجّاده با من هم‌نشین در سکوتم هم‌زبانی داشتم، دارم هنوز! گرچه پابند زمین و اهل آن هستم، ولی حال‌وروزی آسمانی داشتم، دارم هنوز! غیرممکن بود، اما با نگاه لطف تو... در فراقت نیمه‌جانی داشتم، دارم هنوز! با همه نالایقی‌ها، مهربانی تو را افتخار میزبانی داشتم، دارم هنوز! هرسه‌شنبه در «طَریق‌ُالمَهدی» مشایه‌ها کربلایی، جمکرانی، داشتم، دارم هنوز! پیرم و با آرزوی در کنارت زیستن دائماً شوق جوانی داشتم، دارم هنوز! سال‌های سال تنها در حضور گرم تو آرزوی شعرخوانی داشتم، دارم هنوز! می‌رسد آن‌که شروع حُسن و حُسن خاتمه‌ست می‌رسد آن‌که دعای هر قنوت فاطمه‌ست... 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از فوت‌بال‌یون
بسم الله الرحمن الرحیم زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام که بوده است مسلمان جلوتر از اسلام کسی به درک مقامش نمی‌رسد هرگز به درک معنی نامش نمی‌رسد هرگز «فَأيَنَ مِثلُ خَدیجَه؟» نبود در عالم خدیجه کیست؟ بپرس از پیمبر خاتم گدای سفره‌ی اکرام اوست صد حاتم از او اگرچه نوشتند عالم و آدم ولی مدارج شأنش هنوز ناپیداست همین مقام بس او را که؛ «مادر زهراست» امینه بوده اگر همسر امین شده است تمام ثروت او خرج راه دین شده است که جزء چار زن برتر زمین شده است به امر حضرت حق ام‌مومنین شده است تمام ثروت اسلام در خزانه‌ی اوست چرا که عرش خداوند فرش خانه‌ی اوست کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت فضائلش همه رو بود، پس سوال نداشت که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت «خدیجه بیشتر از بیست‌و‌هشت سال نداشت»* به‌جهل‌وکینه از او خط‌به‌خط غلط گفتند «صحیح‌های دروغین!» فقط غلط گفتند کنار نام رسول خدا و شیر خدا نوشته است خدا نام نامی او را چنان که بین رجزهای ظهر عاشورا حسین‌ گفت؛ «أناابْنُ خَدیجَةَ الغَرّاء» چرا که قبل همه بوده از غدیر آگاه و گفته: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلی وَلیُ الله...» چه بانویی که چنان ترس از خدا دارد که از رسول خدا خواهش دعا دارد و برخلاف بقیه چنان حیا دارد که از گرفتن حتی عبا، إبا دارد! ولی به خواسته‌ی خود رسید آخر سر شفیع مادر خود شد شفیعه‌ی محشر رسید روح‌الامین در دقایق آخر گرفته بود ولی پنج‌تا کفن در بر یکی برای خدیجه، یکی به پیغمبر... به گریه گفت: قرار است این سه‌تای دگر برای فاطمه و حیدر و حسن باشد ولی حسین قرار است بی‌کفن باشد... * مصرعی از برادر شاعرم از مهرداد مهرابی 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از فوت‌بال‌یون
به‌نام حضرت صاحب‌سخن پیرمرد مهربان ✍ دوشنبه ۲۴ مهرماه ۱۳۹۷. یادم می‌آید که برای اولین‌بار توفیق همراهی جمعی از دوستان شاعر عزیزم در دست داده بود و از خوش‌حالی رسیدن به شیراز در پوست خودم نمی‌گنجیدم. حس می‌کردم آن‌جا همه‌چیز برایم تازگی خواهد داشت؛ حتی افرادی که قبلاً دیده بودم‌شان و اتفاقاتی که شاید در گذشته هم برایم رخ داده بودند. انصافاً درست هم حدس زده بودم. یکی از هزاران اتفاق شیرین آن‌سفر دوست‌داشتنی دیدار با پیرمردی مهربان بود؛ [مرحوم] . ✍ وقتی از فرودگاه به منزل مرحوم حاج‌فرهنگ رسیدیم، اول شب بود و همه‌ی دوستان به‌صورت گروه‌گروه دورهم نشسته بودند و در هرگدشه‌ای بزم باصفایی برپا بود. من هم همان ابتدای حیاط زمین‌گیر شدم و در گعده دوستانی درآمدم که داشتند غزل‌مرثیه می‌خواندند و اشک می‌ریختند. بعد از شعرخوانی تنی چند از دوستان، نوبت عرض نوکری به من رسید و تعارف شعرخوانی زدند. غزل نوسروده‌ام را خواندم با مطلع؛ به‌این امید که تو می‌دهی جواب حسین سلام داد به تو هر که خورده آب حسین که شکرخدا با گریه‌های دوستانم، از آن استقبال شد. ✍بعد از اتمام شعرخوانی‌ها، بلند شدم و شروع به احوال‌پرسی با دوستان کردم، تا رسیدم به پیرمردی با چهره‌ای مزیّن به اشک روضه و لبخند مهربانی؛ خیلی گرم تحویلم گرفت. به یاد داشتم که قبلاً هم در مشهد یک‌بار ایشان را دیده بودم، اما شناختی که داشتم در حدّی بود که می‌دانستم پیرغلام اهل‌بیت است و مداح و شاعر. این را هم شنیده بودم که ۲۰هزاربیت شعر حفظ است. خلاصه بعد از احوالپرسی، سررسیدی را باز کرد و یکی از صفحات سفیدش آورد. بعد هم خودکاری دستم داد و آرام گفت؛ «لطفاً آن غزل زیبایی که خواندی را برایم بنویس.» بعد هم با همان لبخند ادامه داد که؛ «سال‌هاست هر غزل زیبایی که در وصف اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌شنوم، از شاعر یا مداحی که آن را خوانده درخواست می‌کنم که به یادگار با دست‌خط خودش برایم بنویسدش. این دفتر هم بحمدالله ششمین سررسیدی است که از این‌گونه اشعار جمع‌آوری کرده‌ام.» با کمال افتخار و ذوق زیاد غزلم را نوشتم و تمام تلاشم را به‌کار بستم که زیبا، خوش‌خط و خوانا باشد. ✍ خیلی دلم می‌خواست که اجازه بگیرم و سری به دیگر صفحات سررسید هم بزنم. اما هرچه خودم را جمع‌وجور کردم، نشد که نشد. هرچند که خیلی زود خدا را -به‌رسم این روزهایم که همیشه بابت نداده‌ها بیشتر- شکر کردم. چون پیرمرد مهربان شروع کرد از قدیم و قدیمی‌ها صحبت کردن. من هم همان‌طور چمدان به‌دست ایستاده بودم و با اشتیاق تمام گوش می‌کردم. طوری‌که انگار سراپایم گوش شده بود برای شنیدن. هرچه من مشتاق شنیدن بودم، او مشتاق گفتن. ✍ از برخی شاعران گذشته از جمله نعمت آزرم برایم گفت و قصاید علوی و اهل‌بیتی‌اش. همچنین از جوایزی که قدیم‌ها بابت حفظ و سرودن قصائد به شاعران و مادحین اعطا می‌کرده‌اند. بعد از کلی صحبت شیرین، به‌ناگاه شروع کرد به عذرخواهی کردن. تعجب کردم! چه‌شده بود که پیرمرد وسط نَقل نُقل‌ها، یاد معذرت‌خواهی افتاده بود؟ متوجه شدم از این ناراحت است که بیش‌از ۲ساعت مرا سرپا نگه‌داشته است. ولی من مشتاق‌تر از این حرف‌ها بودم که بخواهم اذیت شوم. ✍خلاصه در آن دوسه‌روز تا می‌توانستم از خلوت‌هایش استفاده کردم. او می‌گفت و من می‌شنیدم. بعدها یک‌بار دیگر هم در مشهد توفیق دیدار یافتم و محضرش شعرخوانی هم کردم. تا این‌که خبر رسید حال پیرمرد مهربان خوش نیست و بعد هم خبر رحلتش در ۱۶فروردین ۱۳۹۹ آمد و حالم را حسابی گرفت. روحش شاد و همنشین موالسانش باد؛ ان‌شاءالله. ✍ چندی پیش که در دفتر انتشارات محمل مهمان آقا جواد هاشمی «تربت» -که دیوان ۳جلدی مرحوم مؤید را به زیور طبع آراسته‌اند- بودم، سؤال پرسیدم که آیا از آن سررسیدها اطلاع دارند یا نه؟ دیدم در کمال تعجب اظهار بی‌خبری کردند و پرسیدند که آیا مطمئنم؟ عرض کردم؛ بله. چون خودم در شیراز از خود مرحوم اکبرزاده شنیده بودم و حتی غزلی هم از خودم برایشان نوشته بودم. قرار شد ایشان زحمت بکشند و از خانواده و دوستان نزدیک حاج‌آقای اکبرزاده پیگیری کنند. امیدوارم که این میراث ادبی هم حفظ شده باشد و ان‌شاءالله به‌زودی در شمار منابع قابل‌استفاده برای شناخت هرچه بیشتر شعر معاصر اهل‌بیت قرار بگیرد. ✍ان‌شاءالله خداوند توفیق استفاده از محضر پیرغلامان و بزرگان آستان حضرات معصومین علیهم‌السلام را قسمت همه جوان‌ترها و کوچک‌ترهایی چون من حقیر کند. بلکه بتوانیم هرچه بیشتر و به نحوی پسندیده‌تر نوکری کنیم. تا باد چنین بادا. @Mojtaba_khorsandi
شعر حافظ برای امام حسن(ع) ⚫⚫⚫⚫ از دید تاریخی، این شعر قطعا برای امام حسن(ع) سروده نشده، ولی از دید اگر کسی این شعر را به یاد امام حسن(ع) بخواند، علاوه بر کلیت محتوا، کلمات و حتی را واژگانی نشان‌دار می یابد. ⚫⚫⚫⚫ خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است جانا به حاجتی که تو را هست با خدا کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است جام جهان نماست ضمیر منیر دوست اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است آن شد که بار منت ملاح بردمی گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است ⚫⚫⚫⚫ از شاعر گرامی، آقای ، ممنونم که این تناسب را به من نشان داد. ⚫⚫⚫⚫ فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب @fahhaam