eitaa logo
بسیج دانش آموزی فراهان
380 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
54 فایل
بسم رب الشهدا 🇮🇷 این کانال جهت بازتاب برنامه های بسیج دانش آموزی فراهان ونشر مفاهیم دینی می باشد. آدرس:فرمهین_جنب اداره آموزش و پرورش تلفن: ۰۸۶۳۳۷۲۳۴۸۴
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ 🌸برپایی ایستگاه صلواتی به مناسبت میلاد باسعادت حضرت زهرا سلام الله علیها و چهارمین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی🌹🌹🌹 توسط خادمین هیأت انصارالمهدی عج و شورای حوزه بسیج دانش آموزی شهرستان فراهان @ansarolmahdi_farahan @fahmidefarahan
بسیج دانش آموزی فراهان
‌حوزه بسیج دانش آموزی شهرستان فراهان برگزار میکند : دختر خانم ها  !🧕      آقا پسر ها!🧑‍💼          
✅اطلاعیه پویش عمو قاسم: 👈فردا تا ساعت ۲۰ آخرین مهلت ارسال آثار جهت شرکت در مسابقه میباشد. بعد از آن شرکت در مسابقه دیگر امکان پذیر نمیباشد.
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺نرجس فراهانی 🔺مدرسه حضرت خدیجه و ارشاد سلیم آباد موضوع: حاج قاسم و ولایت @fahmidefarahan
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺یکتا تلخابی 🔺مدرسه مرضیه و مهدیه تلخاب موضوع: قهرمان من @fahmidefarahan
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺نیایش کمیجانی 🔺مدرسه حاج حسین مکتبی موضوع: حاج قاسم @fahmidefarahan
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺امیرحسین علی آبادی 🔺مدرسه متقین موضوع: حاج قاسم @fahmidefarahan
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺سید امیرسام توفیقیان اصل 🔺مدرسه متقین موضوع: حاج قاسم @fahmidefarahan
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺مبینا لطفی 🔺مدرسه شکوفه های انقلاب موضوع: حاج قاسم @fahmidefarahan
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺یسنا فراهانی 🔺مدرسه حقیقت موضوع: حاج قاسم @fahmidefarahan
روایت از کرمان؛ روایت از یک شهر مقاوم؛ زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانه‌هایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابه‌لای روسری روی گونه‌اش ریخته بود. لب‌هایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زنده‌ست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بی‌جانش را نگه داشت. نگهبان همان‌طورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه می‌کرد گفت: "پسرته خواهر؟" و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: "تو رو امام زمان نگو مُرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: "خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش می‌کنی؟" زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضی‌هاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده ساله‌ی او. سومی هم بدن بی‌جانی بود که بر پارچه‌ی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که به‌سرعت داشت از کنارش می‌گذشت چنگ انداخت و گفت: "خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه این‌جا نیاوردن؟" پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: "من کار دارم، خانم جون پاشو این‌جا آلوده‌ست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکی‌یکی اتاق ها رو نگاه کنی." زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق‌ها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم ... چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک می‌شد دلش بیشتر راضی می‌شد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاق‌ها بیابد. آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه می‌رفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سال‌خورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله می‌کرد. جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: "مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز می‌کنم" در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشم‌هایش تار شد: "خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم." بی‌رمق با لب‌هایی لرزان از زنی پرسید: "سردخانه کجاست؟" و قبل از آن‌که جمله‌اش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون می‌آمد بلند فریاد زد: "پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU" از لابه‌لای درِ باز شده‌ی اتاق و رفت‌وآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفته‌اش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان می‌داد آرام گرفت ... روایت از فاطمه مهرابی @fahmidefarahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برپایی ایستگاه عاشقی همزمان با فرارسیدن ولادت حضرت زهرا(س) و سالروز شهادت حاج قاسم سلیمانی توسط بسیج دانش آموزی شهرستان و هیات انصارالمهدی عج❤️ @fahmidefarahan @ansarolmahdi_farahan
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺نیایش هفته خانکی 🔺مدرسه حاج حسین مکتبی موضوع: حاج قاسم @fahmidefarahan
❤️ 👈نام صاحب اثر: 🔺نازنین زهرا دارستانی 🔺مدرسه حاج حسین مکتبی موضوع: حاج قاسم @fahmidefarahan