*اندک اندک جمع مستان می رسد*
چقدر با رفتنتان داغ بر دلم گذاشتید... هر بار بر مزارتان گریستم و دعا کردم که مرا تنها نگذارید. هر بار از تک به تک شما خواستم.
محمد زهره وند را به دختر یکی یک دانه اش قسم دادم.
سعید مسلمی را به اشک های مادرش...
بر سر مزار حاج عبدالله خسروی و حمید رضا انصاری، زانو زدم تا دست پدرانه بر سرم بکشند...
راه مزار رمزآلود سیّد مجتبی پژمان را، علیرضا بابایی نشانم داد تا مثل خودش شهادت را از او بخواهم...
شهدای فاطمیون را به پهلوی شکسته مادر قسم دادم...
امروز میروم، همانجا که باید...
به میهمانی شهدا...
با دستان سرخ از جوهر خون مرا به سوی خود می خوانند، نگاه شان و نگاهمان به دستان شماست. مباد که سر انگشتان شما رنگ جوهر آبی آسمان ایران را به خود نبیند!
چشمانمان به سرانگشتان شماست...
من میروم، به دعای رفیقانم...
رفقای شهیدم مستجاب الدعوه اند...
#گلبرگ_سرخ
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═
🆔 @fanoos1398
👈فانوس نهاوند را دنبال کنید
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄