هدایت شده از 💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
بسمالله
«قدیمها و حالا»
زمان کودکیهای ما اینطور نبود که هرکس کتابی، گوشیای چیزی بردارد و توی یک اتاق بنشیند و در عوالم خودش سیر کند.
کودکیهای ما میان خانوادههای شلوغ و آمد وشد مهمانها میگذشت. اگر مهمانی هم در کار نبود، خانه ها یکی دو اتاق داشتند و چهار پنج فرزند.
تنهایی آن روزها واژهی نامانوسی بود.
مادر می نشست وسط خانه و به جای گوشی، با برگ برگ مفاتیحش، عشق ورزی میکرد. بچهها هم هرکدام،یک جور. یکی میآمد سرش را روی پای مادر میگذاشت، دیگری مفاتیح کوچکتری بر میپاشت و همپای مادر، دعا میخواند، ان دیگری کتاب دعایی را وارونه به دست میگرفت و هی از مادر میپرسید:_کجا نوشته و مادر،بی آنکه حرف بزند، میان خوانش دعا، دست میبرد و فراز دعایی که میخواند، را نشان میداد.
هیات و مسجد و حرم هم کمتر فُرادا بود.
معمولا خانوادههای پربچه، باساکی خوراکی می آمدند. نزدیکیهای غروب جمعه، حرم غلغله میشد. کسی نمی امد که بیست دقیقهای زیارت کند. می آمدند و می نشستند. محل گعده شبانه بود و حتی خوردن چندلقمه نان و پنیر و خرما. یا گاهی وقتها فلافل و سمبوسه.
آن روزها، اعضای خانواده، دعا و عبادنشان باهم بود. مادرها و پدرها نگین نماز یا دعای کمیل بودند.
بچهها هم تقلید میکردند. الان همان قدر که دینداریهایمان تنهاترشده، اثرمان هم برهم کمتر شده: تنها حرم می رویم، تنها دعا میخوانیم، تنها نوحه گوش میدهیم. داریم نزدیک میشویم به تفکرفردمحور، برخلاف ان همه تاکید خدا و اسلام، برجامعهمحوری.
حالا مادرها، کمترمفاتیح به دست وسط خانه مینشینند. بچهها کمتر سر روی پای مادرها میگذارند، اگر هم بگذارند، یکی دوتا بیشتر نیستند و سرشان بیشتر بند تلویزیون و گوشی است. مفاتیحها، گوشه بعضی خانهها، ماه به ماه باز نمیشوند و آدمها درحال خوب و بدشان، به کنج یک اتاق، پناه میبرند و تنهاییشان را با آدمها و دنیای غیرحقیقی، پرمیکنند، انگارچیزی که قرار بود اسباب اسایش ما باشد،حالا بیشترمان را تنها کرده.
کاش نگذاریم عادات و حالات خوش قدیم، درهیاهوی امروز، گم شود.
شب جمعتان، بخیر☘
#شب_جمعه
#شبخوش
✍️محنا(زدبانو)
@almohanaa