بعضی آرایشگاه ها هر روز عجیب و غریب تر میشن 😧 🎯 @Farajaleb

دوست داری آدما تو رو جدی بگیرن و براشون مهم باشی ؟ 🎯 @Farajaleb

نظر آقایون درباره خرید کردن با خانماشون 🤣 🎯 @Farajaleb

دکتر جولی اسمیت درباره اینکه همیشه نباید شاد باشیم صحبت می کنه 🎯 @Farajaleb

حتی کسی که از عشق چیزی نداند با شنیدن این موسیقی آن را لمس خواهد کرد .به راستی از این لطیف تر و زیباتر می‌توان شنید؟ #آهنگ_بیکلام 🎯 @Farajaleb

دلم هوای همچین جای خوابی کرده یادش بخیر 🎯 @Farajaleb

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی قصه عشق “انسان” بودن ماست . . . سلام صبح بخیر 🎯 @Farajaleb

#غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُ الکَلِم (اندرزهای برتر و سخنان چون دُر) مجموعه ای از سخنان کوتاه امیرالمومنین علی علیه‌السلام با تشکر از آقای محسن فتحی بابت ارسال صفحات کتاب 🎯 @Farajaleb

اگه تو خونه خواستی واسه صبحانه نیمرو درست کنی بدون روغن امتحان کن خیلی بهتر از با روغن هم میشه🍳 🎯 @Farajaleb

تابلوی هشدار دهنده جالبی برای موتورسوارانی که کلاه کاسکت سرشون نذاشتن 🎯 @Farajaleb

اینم راهکار جدید فروش یه موقع فریب نخورید 😄 🎯 @Farajaleb

آدم از برهنه شدن خجالت می‌کشد. از اینکه جلوی آدم‌های کوچه و خیابان برهنه باشد. ممکن است پیش کسی بتوانی برهنه شوی، او به تو امنیت بدهد، آرام باشی و خودت باشی، بی‌ پوشش و بی‌ نقاب؛ اما گاهی حتی در خلوت خودت، پیش خودت هم نمی‌توانی بعضی افکارت را عريان کنی. فکرهای تاریک و موذی‌، عقده‌ها، زخم‌ها. من می‌ترسم به آن‌ها فکر کنم. باید پوشیده بمانند. خجالت دارد. ‌ شاید این هم یک تعریف برای خوشبختی است: کسی را داشته باشی که اجازه دهد تاریک‌ترین فکرهایت را برایش برهنه کنی، بیان کنی، و او همچنان بماند. 🎯 @Farajaleb

من اگه مغازه بزنم 😏 🎯 @Farajaleb

با این #ترفند سبزیجات رو تازه نگه دار 🎯 @Farajaleb

اولین زن آزادۀ جنگ: اینقدر بعثی‌ها را کتک زدیم تا دلشان برای مردهای ایرانی سوخت 😄 🔹فاطمه ناهیدی اولین زنی که در دفاع مقدس به اسارت نیروهای بعث درآمد می‌گوید: وقتی ‌خواستیم اعتصاب غذا را در اسارت شروع کنیم، عراقی‌ها ‌ریختند داخل سلول و شروع ‌کردند به زدن. ما همیشه دفاع را با هم هماهنگ می‌کردیم. این بار مثلاً یکی گفت: «من ناخن بلند می‌کنم که اگر عراقی‌ها آمدند چنگشان بزنم!» 🔹هرکس کاری گردن ‌گرفت و هم‌زمان حمله ‌کردیم به عراقی‌ها. یکی از بچه‌ها کابل برق را از دست سرباز عراقی کشید و شروع کرد به زدن عراقی‌هایی که درجه‌دار بودند. 🔹بعداً یکی از افسران خودی برایمان تعریف کرد یکی از همین‌هایی که کتک خورده، جلوی سلول یکی از افسرها رفته و گفته بود: «اگر همه زن‌های ایرانی این طوری هستند، دلم به حال مردهای ایرانی می‌سوزد! #ارسالی اعضای کانال 🎯 @Farajaleb

احتمالا خیلیاشو انجام دادی نگو نه که باورم نمیشه 😜 🎯 @Farajaleb

پدرش عجب مهندسی بوده خوشم اومد از ایدش 😃 🎯 @Farajaleb

شیرینکاری بچه ها که اگه بزرگترا اعصاب نداشته باشن باعث ترش روییشون میشه 😉 🎯 @Farajaleb

اگر آن سالها بیشتر می‌فهمیدم در راه برگشت از مدرسه، آنقدر تند راه نمی‌رفتم. زیر باران سرد پاییزی خودم را در کوچه‌ها پنهان نمیکردم. می‌گذاشتم برگها بروی کیف کودکانه‌ام فرو افتند و خلوتی کوچه‌های سرد مرا نترساند. اگر آن سالها می‌فهمیدم در راه مدرسه، بجای غصه‌ی مشق‌های نانوشته را خوردن، پاییز را نفس میکشیدم . اگر آن سالها اگر آن سالها می‌فهمیدم... 👤عادله زمانی 🎯 @Farajaleb

خاطره جالب آقای قرائتی از یک اتفاق جالب در مجلس خواستگاری 😁 🎯 @Farajaleb

اروین یالوم می‌گه: "ضربه سختی خورده بودم و درس دشواری نیز آموخته بودم؛ اینکه نمی‌توانی به هیچ‌کس جز خودت تکیه کنی" برای درکش باید به یه درجه‌ی بالایی از بلوغ برسی که با پوست و گوشت و استخونت حسش کنی. 🎯 @Farajaleb

پوست گیر خونه شما هم از این امکانات داره !؟ 🎯 @Farajaleb

این همون جاییه که غذاش از هزار تا رستوران درجه یک بهتره 🥰 🎯 @Farajaleb

امروز دوباره دیدمش... بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی، روی صندلی جلو نشسته بودم. تو دنیای خودم بودم که یه صدای خیلی خیلی آشنا گفت: مستقیم... فکر کنم قلبم برای چند لحظه از حرکت وایساد! راننده چند متر جلوتر توقف کرد. در ماشین باز شد و صاحب اون صدای آشنا نشست تو ماشین. جرأت این‌که برگردم عقب و نگاهش کنم رو نداشتم. از آینه بغل ماشین نگاه کردم. خودش بود... خشکم زد. توی یه لحظه کوتاه تموم بدنم بی‌حس شد. داشت به بیرون نگاه میکرد. یک لحظه سرش رو چرخوند و نگاهمون توی آینه ماشین به هم برخورد کرد. به سرعت نگاهش رو ازم گرفت. نمیدونم اونم من رو شناخت یا نه... توی تموم مسیر از توی آینه ماشین داشتم نگاهش میکردم. مثل همون موقع‌ها بود. فقط چنتا خط روی پیشونیش اضافه شده بود... کاش هیچ وقت به مقصد نمی‌رسیدیم، همون‌طور که ۱۸ سال پیش نرسیدیم... اما رسیدیم! - آقا، ممنون. پیاده میشیم. ماشین متوقف شد. در ماشین باز شد. در حالی که داشت کرایه‌رو به راننده میداد اسمم رو صدا زد! تموم بدنم یخ کرد. برگشتم. می‌خواستم به اندازه ۱۸ سال دلتنگی، با تموم وجودم بگم "جانم"... اما پسربچه‌ای که از ماشین پیاده شده بود زودتر از من گفت: بله مامان؟! لرزش اشک توی چشمام باعث شد تصویر پسرک رو تار ببینم. نگاهش کردم و بهش لبخند زدم. اونم نگاهم کرد، اونم لبخند زد... 👤 علیرضا نژاد صالحی #آهنگ #عاشقانه جدید فریدون آسرایی / دلتنگ 🎯 @Farajaleb